سنگ‌صبور سنگ صبور | خیالات من

  • نویسنده موضوع بی نهایت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Nazanin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-03
نوشته‌ها
682
لایک‌ها
2,809
امتیازها
113
کیف پول من
853
Points
0
اگر اینطور باشه که شما گفتین من الان باید یکی از اتاق های تیمارستان رو خصوصی اجاره کرده باشم و از اونجا با شما در حال گفتگو.:///
نفرمایید

نگاه کنین ایشون گفتن تو ذهنشون یه دنیا و یه خانواده جدید درست کردن حتی موقعی که داشتن تایپ میکردن و نمیتونن یه لحظم بیرون بیاین
الان نگاه کنین شما ، کسی که واسه خودش یه دنیا دیگه ساخته و با افرادی صحبت میکنه که وجود خارجی ندارن خب و میگه بهش معتاد شده این دیگه از خیال پردازی خیلی گذشته
اون طوری داره فکر میکنه طوری دنیاشو ساخته که خودش میخواد
خب این دیگه از چارچوب خارج شده
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Nazanin

Dark Knight

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-14
نوشته‌ها
1,670
لایک‌ها
17,737
امتیازها
138
کیف پول من
3,951
Points
0
وصف العیش نصف العیش:))
اگر در این جهان هستی تخیلات وجود نداشته باشن که فاتحه ی بشر خونده است. تخیلات هستن که انسان رو به آینده امیدوار می کنن. تخیلات هستن که در برابر سختی ها ما رو کمک می کنن، در واقع وقتی فرد در خیالات خودش؛ به خواسته‌هاش دست پیدا می کنه باعث می شه با امیدواری بیشتری به زندگی ادامه بده و شاید حتی کار و تلاشش رو هم بیشتر کنه. نمی تونیم منکر ل*ذت بخش بودن تخیلاتمون بشیم. درست مثل بازیگری که در نقش‌های مختلف ظاهر می‌شه، هر کدوم از ماوهم یک بازیگر درون داریم که به وسیله ی اون در نقش ها و رویاهای مختلف غرق می‌شیم.
سلام 🌹
فرمایش شما درسته جناب تاجیک. تخیلات تا حدودی میتونه به انسان امید و انگیزه انجام کارها رو بده و قطعا جهان امروزمون رو مدیون همین تخیلات بشر هستیم. ولی مشکل دوستمون کمی متفاوته؛ این که ما در تخیلات خود زندگی کنیم و زندگی ایده‌آل خودمون رو اونجا داشته باشیم، درسته اولش با حس و حال خوب همراهه ولی وقتی به خودمون بیایم ممکنه دچار افسردگی‌های بدتری بشیم که این اصلا خوب نیست. از این بابت با نظر آشوب ( ^SaraB֎ ) موافقم.
اگه بخوام در این زمینه مثالی بزنم میتونم تاثیر ا*ل*ک*ل رو روی مغز بگم. درسته اولش مقدار سروتونین و دوپامین توی مغز میره بالا و به تبع سرخوشی و حال خوب به همراه داره و به قول معروف مود انسان میره بالا ولی بعد از مدتی که با سرکوب این دو از طرف ب*دن مواجه میشیم میبینیم مقدارش از حالت طبیعی پایین‌تر میاد و فرد دچار افسردگی میشه. (ببخشید مثال بهتری به ذهنم نرسید.)
از نظر من این دوست عزیزمون به جای زندگی در تخیلات بهتره تلاش کنه زندگی واقعیش رو به ایده‌آلش نزدیک کنه و قطعا هیچ غیرممکنی وجود نداره. 🙂
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Dark Knight

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,167
لایک‌ها
30,526
امتیازها
198
سن
20
محل سکونت
خونمون
کیف پول من
52,356
Points
895
سلام، روزتون خوش💙
خب من هم همین مشکل رو دارم! یعنی وقتی هیچ کاری نمی‌کنم؛ تنهام یا کلا فکرم آزاده خود به خود شروع به خیالبافی می‌کنم.
از چیزی که دلم می‌خواد اتفاق بیوفته، از اهریمنی که می‌تونم باشم:))(عاشق ضد قهرمانام:))) و، و ،و...
اما خب به نظرم من حس خوبی به آدم میده. اینطوری که وقتی اهدافت رو تصور می‌کنی؛ چیزهایی که دوست داری؛ کسایی که دوست داری وقتی خودت رو در کنارشون تصور میکنی انگار خودت رو دلداری میدی. انگار با این کار میخوای به خودت بفهمونی چقدر قشنگ میشه این اتفاق بیوفته! چقدر قشنگ میشه فلانی رو به دست بیاری! و برای بدست آوردنش تلاش می‌کنی.
اما خب بیش از حد که بشه نابودت میکنه؛ در این مورد واقعا هیچ حرفی ندارم:))💙

Jaguar Dark༄
Kimia Kardan
نیلوفر آبی
Batkian๑
شماهم نظراتتونو بگید^-^
خب بنظر من این ماجرای تخیلات خیلی اممم پیچ در پیچه و خب علاوه بر اینکه تو تخیلاتت قرار بگیری باید به این موضوع هم پی ببری که این یه تخیله! قدرت تخیل هر کسی با هم فرق میکنه و هر چی قوی تر باشه فاصله گرفتن از اجتماع و دنیای واقعی بیشتر میشه
مثل کسی میمونه که تو کماست ولی در حال ساختن اجزای تخیله برای اینکه مدتی توش قرار بگیره
من یکی به این اعتقاد دارم که هر چیزی انسان اون رو توی ذهنش تخیل کنه حقیقیه! چ در گذشته اتفاق افتاده یقنی قبل از ما و چه در اینده قراره بیوفته و شاید شباهتی باشه!
من به اکثر فیلم های هالیوودی و غیره اعتقاد نه چندانی دارم،
و خب من یکی، ادمی هستم که خیلییی رویاییم و تو تخیلاتم غرق میشم و کم و بیش این شاخه اصلی افسردگیه! ولی خب من با استفاده از همین تخیل رمانام رو مینویسم.
و بنظرم ادمها باید به طور یکسانی از دو دنیای متفاوت یعنی قدرت تخیل و زندگی در حقیقت رو باهم پیش ببره.
و فک کنم خیلیامون درگیر این مسئله ایم
و باید راه حل داده بشه تا طرف به خودش بیاد:)
«قوه‌ی تخیل همه چیز است. قوه‌ی تخیل، پیش‌نمایش جاذبه‌های آینده‌ی زندگی است.»

– اینشتین
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .ATLAS.

+unknown

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
503
لایک‌ها
7,320
امتیازها
110
محل سکونت
گورستان قلبها
کیف پول من
-271
Points
0
من نیز از شما دعوت می کنم نظرتون رو با ما به اشتراک بذارین :)(:

Aseman♡
Mrs.мαн∂єιн★
Obscure
MaHi
دوستان نظرات زیادی دادن و فکر نکنم نظرمن لازم باشه.
فقط توصیه من به این دوست عزیزمون اینه که تا جایی که می‌تونند فعالیت‌های پر محتوایی انجام ب*دن.
نقاشی و داستان‌نویسی هم برای خالی کردن افکارشون مفیدهست.
پیدا کردن دوست‌های جدید و داشتن روابط خوب و مفید(از تنهایی پرهیز کنن)
در حین فعالیت‌های روزمره مثل غذاخوردن، راه رفتن و... سعی کنند موزیک گوش کنن یا بلندبلند ذکر بگن.(حواسشون رو معطوف به شنیده ها کنند)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : +unknown

AYDAW

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-01
نوشته‌ها
684
لایک‌ها
15,299
امتیازها
93
کیف پول من
3,769
Points
0
سلام سلام Hujjgfd
اول بگم که واقعا تاپیک باحالی بود@@
دوم اینکه برای این دوست ناشناس و مشکلش قبل از اینکه حرفی بزنم و سنگ صبوری باشم به اصطلاح، رفتم چندتا مقاله خوندم دست پر باشم @_@(حیح همچین نایبی ای بودم)
ببین تخیل داشتن بحثش واقعا جداست...
تخیل رو میشه کنترل کرد...
نویسنده های اینجا رمان هایی رو می نویسن که تجربه نکردن فقط و فقط منبعش از تخیلشون هست و این تخیل کنترل میشه اما توهم داشتن نه!
نویسنده ی اثر علمی تخیلی یا فانتزی تخیلی واقعا از کاری که میکنه، از تخیلی که داره ل*ذت می بره چون نتیجه داره ولی وقتی سال های سال تخیل این رو داشته باشی که پرنسس دیزنی هستی و غیره هیچ چیزی نداره...
به نظر من اگه این تخیلاتت اسیبی بهت نزنه و کنترلش کنی واقعا بد نیست...خود من هم بعضی اوقات میرم تو عالم خلسه و رویا...
ولی اینکه تبدیل بشه به اختلال اسکیزوفرنی خیلی بده...
نمیدونم مخاطب ناشناس چه سنی داره ولی اگه زیر 18 باشه، وقتی بزرگ تر بشه اسیب جدی تری میزنه
(مرسی نایبی انقد سنگ صبور مزخرفی هستی:/)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : AYDAW

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
25505


...
.......
....
..............
....
...


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?


امروز متنی که از اولین شرکت کننده عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه.
:)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام خب میخوام درباره یه چیزی که خودمم حتی نمیدونم اسمش چیه بگم که خیلی وقته درگیرش شدم و نمیتونم خلاص بشم و اصلی ترین دلیل من واسه اومدنم به انجمن همینه خب طبیعتا همتون وقتی بچه بودین خودتون جای شخصیت کارتونی گذاشتین چه پسر چه دختر نمیدونم چند سالم بود کلاس چندم بودم فقط می‌دونم بچه بودم قشنگ یادمه یه روز تو ماشین بودیم نمیدونم چیشد چه اتفاقی تو شهر افتاد که من گفتم من اگه مثل فلان( یه شخصیت کارتونی) بودم مردم نجات می‌دادم همینجوری تا کلاس ششم دبستان خودمو میذاشتم جای شخصیت های کارتونی خب تو اون سن طبیعیه حتی الانم اگه بگین نه دروغ گفتین خودتون میزارین جای یه شخصیت کلاس ششم که بودم ازمون ورودی داشتم ازمون تیزهوشان قبول نشدم یادمه اون روز خیلی گریه کردم از همون روز شروع کردم خیال پردازی خیال پردازی تو ذهنم کلاس هفتم که رفتم خیلی کم بود ولی کلاس هشتم خیلی خیال پردازیام زیاد شد خیلی ها طوری که معتاد شدم بهش و همیشه سعی میکردم جای خلوتی پیدا کنم تا برم تو فکر یا دلم میخواست اهنگ گوش کنم تا بازم برم تو فکر خب حالا حتما فکر میکنید این خیالات من چیه که اینقدر معتاد شدم من واسه خودم یه دنیا جدید ساختم یه خانواده جدید یه مامان بابای جدید برادرای جدید و همانطوری که خودم دلم میخواست زندگیم اینجوری باشه درستش کردم من خسته شدم بخدا خیلی خسته چون میدونم بهم لطمه میزنه مطمئنم یه روز به یکی از دوستام گفتم دوستی که از کلاس اول تا الان باهام بوده به بقیه دوستام حتی نزدیک ترین دوستم واسه گفتنش اعتماد نداشتم یا احساس صمیمیت نمیکردم بهش گفتم اونم گفت خالم روانشناس هست خیلی خوشحال شدم به خالش گفتم همه چیز هرچیو که تو ذهنم ساختم خالش واسم یه ویس فرستاد و گفت حتما باید به خانوادم بگم وگرنه به بیماری ( اسکیزوفرنی) مبتلا میشم برین تو نت سرچ کنین بیماری اسکیزوفرنی چیه و بخونین تا بهتر بتونین حرفامو درک کنین من هرلحظه حتی الان که دارم تایپ میکنم رفتم تو خیال.

(دوست عزیزم اگه پیامی که فرستادی نصفه قرار دادم عذر می خوام چون تا به همینجا رو دریافت کردم)

یه موضوع دیگه رو هم متذکر بشم:

⚠️ لطفا اگر از لینک ناشناس استفاده می کنید، چهل خط که در باب باکس لینک ناشناس نوشتین پیامتون رو ارسال کنید و بقیه متن رو در پیام دیگری ارسال کنید. (چون محدودیت حروف، شامل حالشه پس هر پیام چهل خط باکس لینک ناشناس باشه.)




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما Rjivd

خوب شاید باورتون نشه ولی منم کاملا اینطوری هستم و با این فکر ها زندگی میکنم حتی با اینکه تو خیالاتم همیشه قهرمان داستان یا یه پرنسس پولدار نیستم Wwfv ولی من با این فکر ها زندگی میکنم و رمان مینویسم چون دنیاش دست خودمه و با کمال احترام با خاله ی دوستان کاملا مخالفم به نظرم شما یه نویسنده عالی میشید.من خودم مامانم روانشناسه و از این قضیه خبر داره و میگه خیلی ذهن بازی داری. نظر شخصی من این بود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,276
لایک‌ها
13,073
امتیازها
243
سن
15
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
354
Points
472
خوب شاید باورتون نشه ولی منم کاملا اینطوری هستم و با این فکر ها زندگی میکنم حتی با اینکه تو خیالاتم همیشه قهرمان داستان یا یه پرنسس پولدار نیستم Wwfv ولی من با این فکر ها زندگی میکنم و رمان مینویسم چون دنیاش دست خودمه و با کمال احترام با خاله ی دوستان کاملا مخالفم به نظرم شما یه نویسنده عالی میشید.من خودم مامانم روانشناسه و از این قضیه خبر داره و میگه خیلی ذهن بازی داری. نظر شخصی من این بود
خصوصا الان که زندگی‌ها مشکلات بسیاری دارن همین مریضی و نرفتن به بیرون و خونه موندن اتفاقا به نظر من خیال پردازی عالیه اما نباید مانع تلاش شما در زندگی عادی شه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
لایک‌ها
23,635
امتیازها
178
محل سکونت
فارگو:)
کیف پول من
18,629
Points
1,893
سلام، روزتون خوش💙
خب من هم همین مشکل رو دارم! یعنی وقتی هیچ کاری نمی‌کنم؛ تنهام یا کلا فکرم آزاده خود به خود شروع به خیالبافی می‌کنم.
از چیزی که دلم می‌خواد اتفاق بیوفته، از اهریمنی که می‌تونم باشم:))(عاشق ضد قهرمانام:))) و، و ،و...
اما خب به نظرم من حس خوبی به آدم میده. اینطوری که وقتی اهدافت رو تصور می‌کنی؛ چیزهایی که دوست داری؛ کسایی که دوست داری وقتی خودت رو در کنارشون تصور میکنی انگار خودت رو دلداری میدی. انگار با این کار میخوای به خودت بفهمونی چقدر قشنگ میشه این اتفاق بیوفته! چقدر قشنگ میشه فلانی رو به دست بیاری! و برای بدست آوردنش تلاش می‌کنی.
اما خب بیش از حد که بشه نابودت میکنه؛ در این مورد واقعا هیچ حرفی ندارم:))💙

Jaguar Dark༄
Kimia Kardan
نیلوفر آبی
Batkian๑
شماهم نظراتتونو بگید^-^
میدونی بیتا. به نظر منم گاهی نمیشه همه چیز و منطقی دید. و با نظرت کاملا موافقم.
کسی که خودش و با ابرقهرمانا وفق میده طبیعیه که اونقدر کمبود محبت پیدا کرده و بهش توجه نشده که سراغ اونا رفته. اونارو بخشی از وجودش میدونه. چرا؟ چون تو دنیای واقعی ابرقهرمانی نداره. به نظر منم ادما زمانی که از جامعه دور میشن و احساس تنهایی میکنن به علاقه بیش از حد به اون نزدیک میشن.
این دوستمون من مطمئنم که شرایط روحی خوبی نداشته. قطعا یه کسی که شاده مادرش پدرش قهرمانشه. این که بگیم میدونیم تخیلیه کاملا درسته. ولی ^SaraB֎ بهه نظر من گاهی عقل ادما تسلیم قلبشون میشه و اون حس تنهایی و اونم میپذیره... اینم نظر من😅
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : kiyan

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
لایک‌ها
19,249
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,271
Points
0
25505


...
.......
....
..............
....
...


" به نام خدا "


سلام به دوستای خوبم Sa*@&_9

امیدوارم حالتون بسی خوب باشه Fvjb5?


امروز متنی که از اولین شرکت کننده عزیزمون دریافت کردم رو براتون به اشتراک می ذارم Ad&@**

⚠️ امیدوارم به نکاتی که توی قوانین سنگ صبور ذکر شد توجه کنید ⚠️

📢 تاکیدم بر اینه که هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه.
:)(:



اما متن دریافت شده از شرکت کننده عزیزمون:


سلام خب میخوام درباره یه چیزی که خودمم حتی نمیدونم اسمش چیه بگم که خیلی وقته درگیرش شدم و نمیتونم خلاص بشم و اصلی ترین دلیل من واسه اومدنم به انجمن همینه خب طبیعتا همتون وقتی بچه بودین خودتون جای شخصیت کارتونی گذاشتین چه پسر چه دختر نمیدونم چند سالم بود کلاس چندم بودم فقط می‌دونم بچه بودم قشنگ یادمه یه روز تو ماشین بودیم نمیدونم چیشد چه اتفاقی تو شهر افتاد که من گفتم من اگه مثل فلان( یه شخصیت کارتونی) بودم مردم نجات می‌دادم همینجوری تا کلاس ششم دبستان خودمو میذاشتم جای شخصیت های کارتونی خب تو اون سن طبیعیه حتی الانم اگه بگین نه دروغ گفتین خودتون میزارین جای یه شخصیت کلاس ششم که بودم ازمون ورودی داشتم ازمون تیزهوشان قبول نشدم یادمه اون روز خیلی گریه کردم از همون روز شروع کردم خیال پردازی خیال پردازی تو ذهنم کلاس هفتم که رفتم خیلی کم بود ولی کلاس هشتم خیلی خیال پردازیام زیاد شد خیلی ها طوری که معتاد شدم بهش و همیشه سعی میکردم جای خلوتی پیدا کنم تا برم تو فکر یا دلم میخواست اهنگ گوش کنم تا بازم برم تو فکر خب حالا حتما فکر میکنید این خیالات من چیه که اینقدر معتاد شدم من واسه خودم یه دنیا جدید ساختم یه خانواده جدید یه مامان بابای جدید برادرای جدید و همانطوری که خودم دلم میخواست زندگیم اینجوری باشه درستش کردم من خسته شدم بخدا خیلی خسته چون میدونم بهم لطمه میزنه مطمئنم یه روز به یکی از دوستام گفتم دوستی که از کلاس اول تا الان باهام بوده به بقیه دوستام حتی نزدیک ترین دوستم واسه گفتنش اعتماد نداشتم یا احساس صمیمیت نمیکردم بهش گفتم اونم گفت خالم روانشناس هست خیلی خوشحال شدم به خالش گفتم همه چیز هرچیو که تو ذهنم ساختم خالش واسم یه ویس فرستاد و گفت حتما باید به خانوادم بگم وگرنه به بیماری ( اسکیزوفرنی) مبتلا میشم برین تو نت سرچ کنین بیماری اسکیزوفرنی چیه و بخونین تا بهتر بتونین حرفامو درک کنین من هرلحظه حتی الان که دارم تایپ میکنم رفتم تو خیال.

(دوست عزیزم اگه پیامی که فرستادی نصفه قرار دادم عذر می خوام چون تا به همینجا رو دریافت کردم)

یه موضوع دیگه رو هم متذکر بشم:

⚠️ لطفا اگر از لینک ناشناس استفاده می کنید، چهل خط که در باب باکس لینک ناشناس نوشتین پیامتون رو ارسال کنید و بقیه متن رو در پیام دیگری ارسال کنید. (چون محدودیت حروف، شامل حالشه پس هر پیام چهل خط باکس لینک ناشناس باشه.)




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما Rjivd

سلام امیدوارم حالت خوب باشه
قطعا همه ما تو هر سنی تخیلاتی داریم منم همیشه تخیلات داشتم ولی خب نه خیلی زیاد.
بنظرم خیلی خوبه که زودتر متوجه شدی که میتونی از تخیلاتت جلوگیری کنی چون تخیل بیش از حد ممکنه به زندگیت لطمه بزنه و بیشتر از اینکه تو این دنیا باشی بیشتر تو تخیلاتت سیر میکنی
نگران نباش هیچ مشکلی ام برات پیش نمیاد فکر نمیکنم چیز خطرناکی باشه
تخیلات همیشه ل*ذت بخشن ولی به مقدار کافی🥰🥰من خودمم هر شب قبل از خواب تخیلاتی تو سرم هست که باعث میشه با آرامش بخوابم 😊
اصلا هم نگران نباش عزیزم😘😘
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,677
لایک‌ها
27,888
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
کیف پول من
30,118
Points
217
خب من غرق شدن در این خیالات رو به شدت تو شاید تجربه نکرده باشم-) اما متوجهم که بعضی اوقات این تخیلات خیلی شیرینن! به قدری شیرین که معتادش میشی و نمی‌تونی ترکش کنی! زندگی رویایی‌ت رو داری و می‌خوای فقط اون‌جا باشی. ذهنت کم‌کم بهش عادت می‌کنه و یه همچین چیزی رو به وجود میاره. جوری که این دنیا شاید برات مزخرف باشه و فقط می‌خوای اون‌جا غرق بشی. جدا شدن ازش خیلی سخته.
ما هم توی بچگی‌هامون همچین چیزی رو حس کردیم فقط تو بهشون ادامه دادی-) چطوره که الآن اون زندگی رویاییت رو توی مغزت هک کنی و تصمیم بگیری یه همچین چیزی رو توی دنیای واقعی یعنی اینجا بسازی؟ چطوره سعی کنی برای تحقق اون دنیای خیالیت قدم برداری؟ بنظرت فقط با فکر کردن بهش، می‌تونی بهش برسی؟ تو توی اون دنیا غرق میشی و در آخر نمی‌تونی با تمام وجود اون رو حس کنی! چطوره که سعی کنی با تمام وجودت حسش کنی؟ حالا برای این‌کار باید فقط فکر نکنی! توی این دنیا نمیشه خانواده رو تغییر داد و... اما میشه خودت رو تغییر بدی. سعی کنی خودت، اون دختر/پسر رویاهات باشی و براش درس بخونی یا چه می‌دونم کار کنی. براش بجنگی!
فقط رویا نداشته باش؛ محققش کن! حالا سعی کن رویاهات رو داشته باشی؛ ولی این‌دفعه روی خودت تمرکز کن و بعدش هم تغییر پیدا کن.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا