• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

آموزشی آشنایی با نمونه شعر انگلیسی

  • نویسنده موضوع SHAGHAYEGH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 46
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
The Harvest

The silver rain, the shining sun,
The fields where scarlet poppies run,
And all the ripples of the wheat
Are in the bread that I do eat.

So when I sit for every meal
And say a grace, I always feel
That I am eating rain and sun,
And fields where scarlet poppies run.


Alice C. Henderson

فصل درو :

باران نقره‌ای, خورشید درخشان

کشتزارهایی که خشخاش‌های سرخ رنگ در انها می‌روند

و امواج کوچک گندم

همگی در نانی که من می‌خورم, گرد هم آمده‌اند

پس هنگامی که بر سر هر وعده‌ی غذایی می‌نشینم

و شکر می‌گویم

همیشه احساس می‌کنم

که در حال خوردن‌ باران وخورشید

وکشتزارهایی که خشخاش‌های سرخ رنگ در انها می‌دوند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
Strange Talk
A little green frog lived under a log,

And every time he spoke,

Instead of saying, "Good morning,"

He only said, "Croak-croak."

A duck lived by the waterside,

And little did he lack,

But when we asked, "How do you do,"

He only said, "Quack-quack."

A rook lived in an elm tree,

And all the world he saw,

But when he tried to make a speech

It sounded like, "Caw-caw."

A little pig lived in a sty,

As fat as he could be,

And when he asked for dinner

He cried aloud, "Wee-wee."

Three pups lived in a kennel,

And loved to make a row,(make a row in persian means: سر و صدا کردن)

And when they meant, "May we go out?"

They said, "Bow-wow! Bow-wow!"

If all these animals talked as much

As little girls and boys,

And all of them tried to speak at once,

Wouldn't it make a noise?

گفت و گوهای عجیب
قورباغه‌ی سبز کوچکی در زیر کنده درختی زندگی می.کرد

و هرگاه می‌خواست چیزی بگوید

به جای گفتن صبح بخیر

تنها می‌گفت کروک, کروک

اردکی در کنار اب زندگی می‌کرد

و تقریبا زندگی بی نقصی داشت

اما هنگامی که به او می‌گفتیم روز بخیر

تنها می‌گفت کواک کواک

کلاغ سیاهی در درخت نارونی زندگی می‌کرد

و همه دنیا را دیده و برگشته بود

اما هنگامی که سعی می‌کرد چیزی بگوید

صدای کو، کو به گوش می‌رسید

خوک کوچکی در خوکدانی زندگی می‌کرد

و تا جا داشت چاق و خپل بود

هنگامی که به شام دعوت می‌شد

بلند فریاد می زد وی, وی

سه توله سگ در لانه‌شان زندگی می‌کردند

و دوست داشتند سر و صدا به راه بیاندازند

هنگامی که می‌خواستند بگویند می‌توانیم به بیرون برویم؟

می‌گفتند بوو, بووو

اگر همه این حیوانات به اندازه همه دختران و پسران کوچک دنیا صحبت می‌کردند

و همه آنها در یک لحظه سخن می‌گفتند

سر و صدای زیادی به وجود نمی‌اورد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
Story of the Corn
by K. Fisher
The grains of corn were planted
Where plough and rake had been,
And soon, through brown earth pushing
The young green shoots were seen.

Cleared of weeds by harrow,
And watered by the rain,
Aided by the sunshine,
Appears the ripening grain.

The fields of bearded barley,
The graceful hanging oats,
And ears of wheat packed closely,
The cheerful reaper notes.

He sees the cornfields waving,
Yellow and ripe and strong,
And so, his heart rejoicing,
He sings his harvest song.

داستان ذرت
در جایی که قبلا شن کش و گاواهن بود

به زودی, زمین قهوه ای آنجا را هل می‌دهد

و جوانه‌های سبز رنگ دیده می‌شوند

با چنگ علف‌های هرزشان را برچیده‌اند

و باران آنها را ابیاری کرده است

افتاب کمکشان کرده

تا دانه‌های رسیده به وجود امده اند

زمین‌های جوهای ریش دار

جوهای معلق زیبا

و گوش‌های گندم همه پر شده‌اند

از نت‌های شاد دروگر

او مزارع ذرت را می‌بیند

زرد و رسیده و قوی

سپس قلبش شاد می‌شود

او آواز درو را می‌خواند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
Love philosophy

The fountains mingle with the river

And the rivers with the ocean,

The winds of heaven mix for ever

With a sweet emotion;

Nothing in the world is single;

All things by a law divine

In one spirit meet and mingle.

Why not I with thine?—

See the mountains kiss high heaven

And the waves clasp one another;

No sister-flower would be forgiven

If it disdained its brother;

And the sunlight clasps the earth

And the moonbeams kiss the sea:

What is all this sweet work worth

If thou kiss not me?

“Percy Bysshe Shelley”

“فلسفه عشق”


چشمه ها با رودها

و رودها با اقیانوس در هم می‌آمیزند…

بادهای آسمانی تا ابد با حسی شیرین به هم می‌پیوندند…

در این دنیا هیچ چیز تنها نیست…

همه چیز در دنیا به وسیله‌ی یک قانون الهی در قالب یک روح در هم تلاقی می‌شوند و همدیگر را ملاقات می‌کنند.

چرا من با تو نیستم؟

به کوه‌ها نگاه کن که بر عرش ب*وسه می‌زنند…

و موج‌هایی که یکدیگر را در آ*غ*و*ش می‌گیرند

نه خواهر، گل اگر از برادرش روی گرداند بخشیده نخواهد شد

و آفتاب زمین را ب*غ*ل می‌کند

و پرتوهای ماه بر دریا ب*وسه می‌زنند.

تمامی این امور دلچسب چه ارزشی دارند…

اگر تو مرا نبوسی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
When You Are Old

BY WILLIAM BUTLER YEATS

When you are old and grey and full of sleep,

And nodding by the fire, take down this book,

And slowly read, and dream of the soft look

Your eyes had once, and of their shadows deep;

How many loved your moments of glad grace,

And loved your beauty with love false or true,

But one man loved the pilgrim soul in you,

And loved the sorrows of your changing face;

And bending down beside the glowing bars,

Murmur, a little sadly, how Love fled

And paced upon the mountains overhead

And hid his face amid a crowd of stars.

“زمانی که پیر شوی”

به هنگامی که پیر شوی و موهایت خاکستری و خواب آلوده شود کنار شومینه چرت بزن، این کتاب را از قفسه پایین بیاور و به آرامی بخوان رویای لطیف ببین

که زمانی چشمانت فروغ داشت و نفوذ چشمانت عمیق بود

در دوران شکوهت، تعدادی تو را دوست داشتند

و زیباییت را با عشقی دروغین و یا راستین دوست داشتند

اما شخصی روح مهاجر درونت را دوست داشته است

رنج صورت در حال تغییر تو را دوست داشته است

و به همان حالتی که در کنار میله‌های گداخته شومینه خموده شده‌ای

با خود زمزمه کن، کمی اندوهناک، که چگونه عشق گریخته است؟

و چگونه بر فراز کوه‌های دوردست گام برداشته است؟

و صورت خود را در میان ستاره‌ها پنهان کرده
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
How Do I Love Thee? (Sonnet 43)

How do I love thee? Let me count the ways.

I love thee to the depth and breadth and height

My soul can reach, when feeling out of sight

For the ends of being and ideal grace.

I love thee to the level of every day’s

Most quiet need, by sun and candle-light.

I love thee freely, as men strive for right.

I love thee purely, as they turn from praise.

I love thee with the passion put to use

In my old griefs, and with my childhood’s faith.

I love thee with a love I seemed to lose

With my lost saints. I love thee with the breath,

Smiles, tears, of all my life; and, if God choose,

I shall but love thee better after death.

” Elizabeth Barrett “

“چگونه دوستت می‌دارم؟ ” (غزل ۴۳)


چگونه دوستت می‌دارم؟

بگذار راه‌های دوست داشتنت را بشمارم.

من تو را به بلندی، به وسعت و به عمق دوست می‌دارم.

که روحم می‌تواند به آن‌ها دست یابد زمانیکه پر از حس‌های ناشناخته

به اندازه پایان هستی

و در کمال زیبایی هستم.

تو را دوست می‌دارم

به اندازه مسکوت‌ترین نیاز روزانه

به آفتاب و روشنایی شمع

آزادانه دوستت می‌دارم

همانند مردانی که برای حقیقت می‌جنگند

تو را خالصانه دوست می‌دارم

همانند مردمانی که به ستایش بر می‌خیزند

تو را دوست می‌دارم

به وسیله اشتیاقی که در رنج‌های قدیمی و ایمان کودکی‌ام نهفته است

تو را دوست می‌دارم

با عشقی که گمان می‌کنم گمش کردم

و با مقدسات گمشده‌ام

تو را دوست می‌دارم

با نفس،

خنده‌ها و گریه‌های تمام طول زندگی‌ام

و اگر خدا بخواهد

پس از مرگ

تو را بهتر دوست خواهم داشت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1

i carry your heart with me(i carry it in
my heart)

i am never without it(anywhere

i go you go,my dear;and whatever is done

by only me is your doing,my darling)

i fear

no fate(for you are my fate,my sweet)i want

no world(for beautiful you are my world,my true)

and it’s you are whatever a moon has always meant

and whatever a sun will always sing is you

here is the deepest secret nobody knows

(here is the root of the root and the bud of the bud

and the sky of the sky of a tree called life;which grows

higher than soul can hope or mind can hide)

and this is the wonder that’s keeping the stars apart

i carry your heart(i carry it in my heart)

“قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را در قلبم می‌برم)”

قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را در قلبم می‌برم)

تو همیشه با من هستی (همه جا)

من که می‌روم، تو هم می‌آیی

عزیز من، تمام کارهایی را که انجام دادم در واقع تو انجام می‌دهی، محبوبم

از سرنوشت نمی‌هراسم (برای من، سرنوشت تویی، شیرینم)

دنیا را نمی‌خواهم (که زیبایی تو، دنیایم شده است، حقیقت من)

و تو همان چیزی هستی که ماه با تو معنا پیدا کرده

و هر آواز همیشگی خورشید که خواهد خواند، تو هستی

هدیه تو عمیق‌ترین راز نهفته، که همه از آن بی‌خبرند

(هدیه تو، ریشه به ریشه، جوانه به جوانه، آسمان به آسمانِ درختی است که زندگی نامیده می‌شود، که رشد می‌کند

بالاتر از جایی که روح را توان امیدواری و ذهن را توان پنهان شدن است)

و این امری شگفت انگیز است که ستاره‌ها را با فاصله از هم نگه می‌دارد…

قلبت را با خود حمل می‌کنم (قلبت را به همراه قلبم می‌برم)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
“Love”

I crave your mouth, your voice, your hair.

Silent and starving, I prowl through the streets.

Bread does not nourish me, dawn disrupts me, all day

I hunt for the liquid measure of your steps.

I hunger for your sleek laugh,

your hands the color of a savage harvest,

hunger for the pale stones of your fingernails,

I want to eat your skin like a whole almond.

I want to eat the sunbeam flaring in your lovely body,

the sovereign nose of your arrogant face,

I want to eat the fleeting shade of your lashes,

and I pace around hungry, sniffing the twilight,

hunting for you, for your hot heart,

like a puma in the barrens of Quitratue

“Pablo Neruda”

“عشق”


دهانت را، صدایت را، موهایت را طلب می‌کنم.

خموش و گرسنه، به هوای دیدنت در خیابان‌ها پرسه می‌زنم.

نان مرا سیر نمی‌کند

سپیده‌دم مرا بی‌قرار می‌کند

تمام روز به شکار رد پای اندازه گام‌هایت مشغولم…

من گرسنه‌ی خنده‌ی دلنشین تو هستم..

رنگ دستانت مرا وحشی می‌کند

من گرسنه‌ی سرانگشتان تو هستم…

هوس می‌کنم که پو*ست صورتت را همچون بادامی کامل به دندان گیرم.

دلم می‌خواهد پرتو آفتاب را با د*ه*ان بخورم، هنگامی که بر اندام دوست‌داشتنی تو

و بینی سر بالا و صورت مغرورت می‌تابد…

می‌خواهم از سایه‌ی زودگذر مژگانت تغذیه کنم…

به هنگام گرگ و میش، گرسنه در اطرافت قدم می‌زنم

برای شکار تو و قلب گرمت

همچو یوزپلنگی در زمینی لم یزرع، در کوئی تراتو
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1

“Valentine”


Carol Ann Duffy

Not a red rose or a satin heart.

I give you an onion.

It is a moon wrapped in brown paper.

It promises light

like the careful undressing of love.

Here.

It will blind you with tears

like a lover.

It will make your reflection

a wobbling photo of grief.

I am trying to be truthful.

Not a cute card or a kissogram.

I give you an onion.

Its fierce kiss will stay on your lips,

possessive and faithful

as we are,

for as long as we are.

Take it.

Its platinum loops shrink to a wedding ring,

if you like.

Lethal.

Its scent will cling to your fingers,

cling to your knife.

“ولنتاین”

نه یک گل رز سرخ یا یک قلب اطلسی

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم.

یک ماه آسمانی است که کاغذی قهوه‌ای رنگ به دور خود پیچیده.

که روشنایی را وعده می‌دهد،

همانند عر*یان شدن محتاطانه عشق

بفرما…

این هدیه، چشمانت را با اشک نابینا می‌کند

همانند معشوق

تصویرت را مانند تصویر لرزان حزن‌انگیزی بازتاب می‌کند…

تلاش می‌کنم که صادق باشم

نه کارتی جذاب است و نه ب*وسه‌ای با پیغام عاشقانه

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم

اثر ب*وسه‌ی تندش بر لبانت باقی خواهد ماند…

مالک و وفادار

همانگونه که ما هستیم…

تا هروقت که زنده باشیم

هدیه ات را بگیر…

حلقه‌های پلاتینی دایره‌ای آن، کوچک می‌شوند و به یک حلقه ازدواج تبدیل می‌شوند.

اگر تو بخواهی…

مهلک است

رایحه‌ی آن به انگشتانت،

به چاقویت می‌چسبد…
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
Bright star

, would I were stedfast as thou art—

Not in lone splendour hung aloft the night

And watching, with eternal lids apart,

Like nature’s patient, sleepless Eremite,

The moving waters at their priestlike task

Of pure ablution round earth’s human shores,

Or gazing on the new soft-fallen mask

Of snow upon the mountains and the moors—

No—yet still stedfast, still unchangeable,

Pillow’d upon my fair love’s ripening breast,

To feel for ever its soft fall and swell,

Awake for ever in a sweet unrest,

Still, still to hear her tender-taken breath,

And so live ever—or else swoon to death.

“John keats”


ستاره درخشان


ای کاش همچون تو محکم بودم

و نه در تنهایی پرشکوهت در دل آسمان شب،

و تماشاگری، با چشمانی باز تا همیشه

مانند خالقی صبور و زاهدی بی خواب

آب‌های روان به دور ب*دن آدمی وظیفه‌ی الهی پاکی بخشی را ادا می‌کنند.

و یا خیره به صورتک لطیفی ک افتاده از برف بر روی کوه‌ها و دشت‌ها.

نه، هنوز هم استوار و ثابت است

بر بالین س*ی*نه‌ی پر از عشقم سرگذاشته

تا فراز و فرود آرام آن را تا ابد حس کند.

تا برای همیشه با یک ناآرامی شیرین بیدار شود…

هنوز، هنوز هم به نفس‌های لطیفش گوش سپرده

پس اینگونه زندگی کنید تا ابد، یا اینکه که به سمت مرگ بروید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا