با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
گل گلدان من، ژالان من، صدایت میزنم، برگرد، به من نگاه کن… من را احساس کن… در دلت مرا حک کن… و ب*وسهای بر گونهام بگذار… .
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
چشم آهویی من، میدانم که تو از وجود من بیخبری، اما ترسی تمام وجودم را اسیر کرده و نمیگذارد تو را در آ*غ*و*ش بگیرم، موهای فِرت را نوازش کنم.
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
کمی عقب رفتم… یاد اولین لبخندش افتادم. همانند چرخ و فلکی، چرخ زدم و جریان باد را دورم حس میکردم که یاد چشمانش افتادم.
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
ملودی در گوشم شروع به خواندن کرد؛ دستانم را مانند پر، پرواز دادم و شروع به ر*ق*صیدن کردم. کمی جلو رفتم… یاد اولین دیدارش افتادم.
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
دلم میخواست گوش دهم به حرفهایشان، اما درونم در دریایی سیاه دست و پا میزد. ای جگرگوشهی من، بگو چه کنم؟! چطور تو را از ذهنم، از قلبم، از سرتاسر وجودم بیرون کنم؟!
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
باران اشکها صورتم را فرا گرفته بود؛ با بدنی بیحال و بیرنگ و جان از روی تخت بلند شدم؛ سرم سنگین بود و گیج میرفت. چه شده بود؟! چهکار کرده بود این شیدایی با من؟!
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
هر وقت به تو فکر نمیکنم، عشقت مانند گیاهی سبز، تازه جوانه میزند؛ رشد میکند و به درختی بزرگ و چندساله تبدیل میشود. این درخت بید مجنون است.
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
دستانم محکم مشت میشوند، مژگانم محکم بر یکدیگر فرود میآیند. میگویم، میگویم به خاک و باران و آتش قسم که خاک عاشق باران است، باران عاشق آتش است و من عاشق تو!
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
ای بیخبر، عطرت گویی با کالسکهای از سوی بهشت در نفسگاهم رژه میرود… میگوید: «من اینجا هستم اما بیروح و نفس؛ میگوید: من اینجا هستم اما با غم و درد.»
#ژالان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس