با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
چه شده بود؟ کس ندانست!
آخرت آمد؟ کس ندانست!
از مور و ملخ تا پیل و نهنگ، همه خیره به جهان
دیدند! دیدند چه با چَشمان باز؟!
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
بغض گلویم را فرا گرفت، اشک در چشمانم جمع شد
آرزوی مرگ میکردم... .
ناگهان زمین لرزید و تن هر موجودی بر آن ترسید... .
آسمان ترک برداشت و بر زمین آمد!
جهان، تیره بود؛ تیرهتر شد.
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
در برابر درگاه تو عاجزانه دعا میکنم
هقهق میکنم
دستانم با ضرب رخم را کبود میکنند... .
که ای خدای مهربان
ای بخشنده جهان
ای آفریننده هستی
گوش بده
مرا گوش بده... .
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
ای شاه جهان
تمام هستیام باشد از آن تو... .
من دیگر نمیخواهم صاحب این جان و تن باشم؛
من دیگر نمیخواهم امید کاشانهی عزیزان باشم.
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
ناگهان نام شاه جهان، همچون کبوتری زیبا بر بام خانهی قلبم نشست... .
با رخسار بارانزدهام سجده کردم در برابر شاه شاهان، "خدا"
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
بگویید من به درگاه چه کسی دعا کنم؟
به درگاه چه کسی سجده کنم که بگویم،
من مجنون آسمان، لیلی آسمان را میخواهم.
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
شاه اشک میریخت و ابر از درد و اندوه او باران خروشان را به زمین هدیه میداد... .
باران، محنت درون کالبد خود را حاکم زمین میکرد... .
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس
از دوری تو دلم در س*ی*نه سوخته، جانی ندارم که باز هم همچون خورشید در آسمان زندگیام بتابم.... .
همه لهله میزنند ببینند این خورشید تابان را
اما چه بود جز گوی سیاه که روز به روز تیره تر میشد؟!
#لیلی_به_من_بگو_آسمان
#محمد_یاسین_نصرتی
#انجمن_تک_رمان
#شاهیاس