#پست۱
از پلهها بالا میرویم. پیرزن و پسرجوانِ خوشپوشش جلوتر از من حرکت میکنند و من، پشت سر آنها. پیرزن بشاشیست. از لحظهای که پا به این حیاط و ویلا گذاشته است، مُدام به حرف زدن و تعریف کردن گذرانده است. و حالا هم دارد به گُل پسرش تاکید میکند که ویلا همچون منی که صاحبش هستم، تَرگُل وَرگُل...