خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بود، گرفت. - مانعت میشم... چون کارت غلطه. هیچ آدم عاشقی... . پس از شنیدن این جمله، چشمانش رنگ خشم به خود گرفتند. با سرعت نور به سمتش دوید و قبل از آن که جمله‌اش را کامل کند، دستش را بر روی دهانش گذاشت. - به نفعته دیگه این کلمه رو به ز*ب*ون کثیفت نیاری دختر جون! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...برای آخرین بار دخترک را به آ*غ*و*ش گرفت و پس از جدایی از او، به سمت درب کلبه راه افتاد. درب چوبی را بازگشایی کرد و نگاهی دیگر به کلارا اندخت. لبخندی زد و به آرامی حرکت کرد. چشمان کلارا، از پنجره‌ی کوچک کلبه او را دنبال می‌کرد تا زمانی که کاملاً از دیده محو شد. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بود که آن قهرمان انجام داد. هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کرد که با یکی از کارهای همیشگی جیمز، به یاد یک از معذب کننده‌ترین و یا شاید، بهترین خاطره‌اش بیفتد. - هی! حواست به منه؟ نقابی که در ذهنش برای پسرک گذاشته بود، پرید. چطور می‌توانست جیمز را با او مقایسه کند؟ #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...با چسب به هم چسبیده‌اند. جیمز، دستان حمایتگرش را روی شانه‌های کلارا گذاشت و گفت: - قسم می‌خورم نذارم هیچ اتفاقی برات بیوفته. به او اعتماد داشت؛ اما مطمئن نبود بتواند از پس این کار برآید. سرش را تکان داد و افکار شوم را از مغزش پاک کرد. - با... باشه، این‌جا می‌مونم. #شکست_جادو #سارینا...
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...اما حال، ترس از آرزویش را داشت. عرق‌ سرد از پیشانی‌اش می‌چکید. آن مرد مرموز هم رفته و کاملاً تنها است. با شنیدن غارغار کلاغی که به سرعت به سمتش می‌آمد و نوکش چشمانش را هدف گرفته بود، دستش را سپر صورتش کرد و جیغ کشید. - کلارا؟ چی شده دختر؟ چرا جیغ می‌کشی؟! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...به سمتش رفت و گفت: - تأثیر این قرص موندگار نیست، تا تموم نشده بهتره بریم. با لبخند سرش را برای تأیید گفته‌ی او تکان داد و دستش را در دست خود گرفت. شروع به دویدن کرد و گفت: - می‌دونم که نمی‌ذاری بلایی سر من بیاد. لبخندی به دیوانگی دختر زد و ازش جلو زد. - حتماً! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...را به سمت او دراز کرد. - لطفاً بهم اعتماد کنید. تردید داشت. با این که او یک قهرمان بود باز هم او را نمی‌شناخت؛ با بیشتر شدن صدای نیزه‌ها که به زمین کوبیده میشد، فهمید تردید در این لحظه جایز نیست. دستش را در دست قهرمان آبی پوش کشور گذاشت و با اعتماد به او خیره شد. #شکست_جادو #سارینا...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...بگوید، پس سرش فرو افتاد و ل*ب زد: - معذرت می‌خوام. با دیدن سربازها که به سمت کلارا و جیمز می‌روند، تعجب در چشمان هر دویشان هویدا شد. با دستگیر شدن کلارا، با ترس به یکدیگر نگاه کردند. فیلیکس پیش قدم شد. - چه اتفاقی داره می‌افته؟ با استرس ل*ب زد: - نمی... دونم. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...میاد دقت نمی‌کنن؟ چرا اجازه میدی این‌طور تحقیرت کنن؟ با صدایی رسا که هیچ فردی ادعا نشنیدن نکند، ادامه داد: - هر کس بعد از این راجع به این موضوع حرفی بزنه بازداشت و زندانی میشه! پس از گفتن این حرف، مچ دست کلارا را اسیر دست‌های مردانه‌اش کرد و از سالن خارج شد. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...درخواست مجازات شدنم رو بده. بی‌خیال! خوش‌بختی برای خیلی‌ها نشدنیه؛ مثل من. پس از گفتن این حرف، تکیه‌اش را از ستون گرفت و به سمت جمعیت رفت. گلویش را صاف کرد و فریاد زد: - بس کنید! اگه واقعاً فکر می‌کنین مقصر منم، پس دستگیرم کنید و این‌طور شوکه به هم نگاه نکنید. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا