خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...به کمکتون لازم دارم تا اون رو به سزای اعمالش برسونم. جیمز با عجله از روی تخت طلایی سلطنت برخواست. دست ادوارد را گرفت و او را از جایش بلند کرد. - راجع به خواسته‌ی اولتون، من مخالفتی ندارم؛ اما در مورد پدرم... شما مطمئنین؟ نمی‌خوام آدم بی‌گناه، گناهکار شناخته بشه. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...به چهره‌اش نشاند و ادامه داد: - فکر می‌کردم دلتنگم باشی... البته، این که خودت به همه گفتی من مردم هم بی‌تأثیر نیست. به سمتش قدم برداشت و صورتش را به صورت برافروخته‌ی پسرک نزدیک کرد. کنار گوشش زمزمه کرد: - یا نکنه خاطراتت باعث شده این‌طور از من متنفر بشی؟ هوم؟! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...تپیده نه؟ صح*نه‌ی دردناکی بود. هرکه به جای استیکس در آن‌جا حضور داشت، قلبش به درد می‌آمد؛ اما او به مهربانی خواهرش نبود و با یک تهدید کار را تمام نمی‌کرد. او از درد انسان‌ها ل*ذت می‌برد. دندان‌های نیشش به سرعت رشد کردند. زمان زیادی بود طعم خون انسان را نچشیده بود. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...از دیدنم خوش‌حال نیستین. *** با خشم به اتاقش بازگشت. از این‌ که نتوانست حرفی بزند، عصبانی و پشیمان بود. با دیدن چشمان زمردی‌اش جا خورد؛ چطور شده بود که به این‌جا می‌آمد؟ - اد... ادوارد؟ مستانه خندید. - بی‌خیال! تو که اسم من رو می‌دونی، می‌تونی استیکس صدام کنی. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...کل اون دوران انتظار داشت آرومش کنم؛ اما خودم هم به کسی نیاز داشتم که بتونم پیشش اشک بریزم و خودم رو خالی کنم. می‌دونی، احساسات هر دوتون رو، درک می‌کنم. بی‌آن که متوجه شرایط اطرافش باشد، قلبش بر منطقش غلبه کرد و او را در آ*غ*و*ش گرفت و گیسوان طلایی‌اش را نوازش کرد. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دهد: - می‌دونم که انتظار داشتی جیمز به عنوان برادرت، توی چنین لحظاتی کنارت باشه. می‌دونستم که دلت می‌خواست توی آ*غ*و*ش بهترین دوستت، ماریا ساعت‌ها اشک بریزی؛ این که مادرم باهات همدردی کنه، برات آرزو شده بود و این که به هیچ‌کدوم نرسیدی... باعث شد از همه ناامید بشی. #شکست_جادو #سارینا...
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...آمد. پس آن یک سال عزا داری چه می‌شود؟ چون پادشاه است نباید برایش عزا بگیرند؟ چرا قانون بلعکس است؟ هنگامی که همه سر تعظیم فرو آوردند، تنها کسی بود که تعظیم نکرد. اصلاً در حال خودش نبود که بفهمد چه می‌کند و آداب و رسوم چه می‌گویند. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان عشقش یکی دیگستا ولی بار...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...را هم قربانی کند. جیمز را به آ*غ*و*ش کشید و کنار گوشش زمزمه‌وار گفت: - من درکت می‌کنم، خیلی هم درکت می‌کنم. پس از مادرش، هیچ‌کس این‌گونه سعی نمی‌کرد آرامش کند. از ته دلش به این آ*غ*و*ش نیاز داشت. آغوشی که اگر زودتر دست از بچه‌بازی برمی‌داشت، خیلی وقت پیش به آن می‌رسید. #شکست_جادو #سارینا...
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...عزیز بود؛ اما پدر او؟ پوزخند دیگری روی ل*ب‌های سرخش نشست. به یاد دارد قاتل پدرش ماریای هفت ساله بود. به خودش آمد که چشم‌هایش مانند چاه آب پر شده‌اند. با آستین حریر لباس هم‌رنگ موهایش چشم‌های دریایی‌اش را پاک کرد. باید فکری‌ می‌کرد. اوضاع نمی‌توانست این‌طور بماند. #شکست_جادو #سارینا...
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    .... دستش میان دست مردانه‌ی جیمز اسیر می‌شود. با تعجب به تیله‌های سبز جیمز چشم می‌دوزد. قبل از آن که موقعیت را تحلیل کند، به آ*غ*و*ش کشیده می‌شود. آرام موج‌های طلایی موهایش را نوازش می‌کند و ب*وسه‌ای روی پیشانی‌اش می‌کارد. - چی شده؟ این نگهبان چه گناهی کرده؟ هوم؟ #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا