Usage for hash tag: سارینا

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب زندگی‌ات را ۸۰/۲۰ کن | دیمون زاهاریادس

    ...از اقدامات کوچک‌تر باشد، قانون ۸۰٫۲۰ قابل اجرا است. در بخش بعدی توجه‌مان را روی روابط متمرکز خواهیم کرد. متوجه خواهید شد که اصل پارتو می‌تواند کیفیت زندگی اجتماعی، زندگی خانوادگی و زندگی عاشقانه‌تان را با استفاده از شیوه‌های شگفت‌انگیزی بهبود بخشد. #کتاب_زندگیت_رو_۲٠_۸٠_کن #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. .Sarina.

    کامل شده قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...تمام تلاش‌های مغزم را از بین می‌برد و غرور چندین ساله‌ام را زیر پایت می‌گذارد. از همه‌ مهم‌تر ترکی جدید بر روی خودش اضافه می‌کند و مرا از عشق تو نابود می‌سازد. آری، کنترلگر من قلبم است. قلبی که هیچ‌گاه نمی‌خواهد رفتنت را باور کند! پایان. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  3. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب زندگی‌ات را ۸۰/۲۰ کن | دیمون زاهاریادس

    ...کار زمانتان را آزاد می‌کند تا بتوانید از آن در فعالیت‌های پربارتر و ارزشمندتر استفاده کنید. این فعالیت‌ها ممکن است شامل رفتن به کلاس‌هایی در زمینه‌ی علاقه‌مندی‌هایتان گذراندن وقت با عزیزانتان و رشد دادن خودتان از طریق یادگیری مهارت‌های جدید باشد. #کتاب_زندگیت_رو_۲٠_۸٠_کن #سارینا...
  4. .Sarina.

    کامل شده قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...مغزم را به فکر کردن وادار می‌کند؛ حتی اگر مغزم هم تو را فراموش کند قلبم برای تو خواهد تپید. غرور هم به کمک مغزم می‌آید و مرا از پیام دادن به تو باز می‌دارد؛ اما باز هم قلب پیروز این میدان می‌شود و من را همچو دیوانه‌ای، به سمت تو می‌کشاند. #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  5. .Sarina.

    کامل شده قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...شبانه‌ام تبدیل شود؟ اما اگر تو را نمی‌دیدم؛ ممکن بود جای نوشتن از عشق از دست رفته‌ام، از احساسات قشنگم بنویسم. اگر نمی‌دیدمت، با خنده از خواب بیدار میشدم و قلبم سیاه نمی‌شد. اگر نمی‌دیدمت... نمی‌دانم، تو بگو! اگر نمی‌دیدمت چه اتفاقی می‌افتاد؟ #دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...فقط به کمکتون لازم دارم تا اون رو به سزای اعمالش برسونم. جیمز با عجله از روی تخت طلایی سلطنت برخواست. دست ادوارد را گرفت و او را از جایش بلند کرد. - راجب خواسته‌ی اولتون، من مخالفتی ندارم؛ اما در مورد پدرم... شما مطمئنین؟ نمی‌خوام آدم بی‌گناه، گناهکار شناخته بشه. #شکست_جادو #سارینا...
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...به چهره‌اش نشاند و ادامه داد. - فکر می‌کردم دلتنگم باشی... البته، این که خودت به همه گفتی من مردم هم بی‌تأثیر نیست. به سمتش قدم برداشت و صورتش را به صورت برافروخته‌ی پسرک نزدیک کرد. کنار گوشش زمزمه کرد: - یا نکنه خاطراتت باعث شده این‌طور از من متنفر بشی؟ هوم؟! #شکست_جادو #سارینا...
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...دستش رشد کردند. - گند زدی رابرت! دستش را درون س*ی*نه‌اش فرو برد و قلبش را بیرون کشید. قلب را جلوی صورتش گرفت و خطاب به رابرت ادامه داد: - زیادی تپیده نه؟ صح*نه‌ی دردناکی بود. هرکه به جای استیکس در آن‌جا حضور داشت قلبش به درد می‌آمد؛ اما او از درد انسان‌ها ل*ذت می‌برد. #شکست_جادو #سارینا...
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...- بانو؟! انگار از دیدنم خوش‌حال نیستین. *** با خشم به اتاقش بازگشت. از این‌ که نتوانست حرفی بزند عصبانی بود. با دیدنش جا خورد؛ چطور شده بود که به این‌جا می‌آمد؟ - اد... ادوارد؟ مستانه خندید. - بی‌خیال! تو که اسم من رو می‌دونی، می‌تونی استیکس صدام کنی. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...عذابه. به یاد دارم که مادرم کل اون دوران انتظار داشت آرومش کنم؛ اما خودم هم به کسی نیاز داشتم که بتونم پیشش اشک بریزم و خودم رو خالی کنم. می‌دونی، احساسات هر دوتون رو، درک می‌کنم. بی‌آن که متوجه شرایط دورش باشد، او را در آ*غ*و*ش گرفت و گیسوان طلایی‌اش را نوازش کرد. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا