خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب زندگی‌ات را ۸۰/۲۰ کن | دیمون زاهاریادس

    ...به عبارت دیگر، چرا وقت محدودمان را صرف مواردی کنیم که اثرات ناچیزی بر آنچه در تلاش برای انجام آن هستیم، دارند؟ اگر می، توانیم ۸۰ درصد از راه را با ۲۰ درصد تلاش به دست آوریم، چرا این کار را نکنیم؟ با جلو رفتن در این کتاب، این ایده شفاف‌تر خواهد شد. #کتاب_زندگیت_رو_۲٠_۸٠_کن #سارینا #انجمن_تک_رمان
  2. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب زندگی‌ات را ۸۰/۲۰ کن | دیمون زاهاریادس

    ...شما داشته باشد. می‌تواند کسب‌و‌کار کوچک‌تان را در یک دوره شگفت آور کوتاه مدت، به سمت موفقیت قابل توجهی سوق دهد. به طور خلاصه، قصد دارم به شما نشان دهم که چگونه از قانون ۸۰/۲۰ برای بهینه‌سازی تمامی حوزه‌های زندگی‌تان استفاده کنید. 1.Pareto Vilfrdo #کتاب_‌زندگیت‌_رو_20_80_کن #سارینا #انجمن_تک_رمان
  3. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...با خنده به سمت اسبش بازگشت و دستش را نوازش‌وارانه بر روی پوزه‌اش کشید. کاترینا، پوزه‌اش را درون موهای شب رنگ ماریا فرو برد و با بهم ریختن آن، علاقه‌اش را ابراز کرد. این روش ابراز علاقه‌اش، باعث شد لبخند روی ل*ب‌های بی‌رنگ ماریا جان بگیرد. - هی دختر! چی کار می‌کنی؟! #شکست_جادو #سارینا...
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...نحوه‌ی سوارکاری ماریا را به خاطر آورد و ضربه‌ای به پشت کاترینا زد. کاترینا شیهه‌ای کشید و روی دو پایش ایستاد. جیغ کلارا بلند شد و از روی اسب به پایین افتاد. اخمی کرد و با سماجت دوباره سوار کاترینا شد و این بار محکم بهش چسبید. هرطور که شده، باید ماریا را نجات بدهد. #شکست_جادو #سارینا...
  5. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...روی صندلی راحتی قرمز رنگ نشست و ل*ب زد: - می‌خوام؛ نمی‌تونم. وقتی بابا اجازه نده کدوم یکی از ما می‌تونه کاری انجام بده؟ - من! لبخند تلخی به خیالات خام خواهرش زد و جواب داد: - دیوونگیه! ممکنه بابا فقط چون بدون اجازه‌اش این کار رو انجام میدی برای همیشه طردت کنه. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...داد: - خواهر عزیزم. اصلاً تغییر نکرده! هنوز هم یک هیولای موذی و گربه صفت است. دست‌هایش از فرط خشم مشت شدند و در دلش هزاران ناسزا بارش کرد. با نهایت تنفر به چشمان قهوه‌ای پسر نگاه کرد و با انزجار ل*ب زد: - از داشتن هر نوع نسبتی با تو متنفرم! پس لطفاً تکرارش نکن. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  7. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...تنه‌ی درخت گذاشت. - بازی داره شروع میشه. لحظه‌ای بعد زمین زیر پایش شروع به لرزش کرد. پوسته‌ی درخت ترک برمی‌داشت و دودهای سیاهی را از خود خارج می‌کرد. سرگیجه به سراغش آمد و لحظه‌ای بعد روی خاک سیاه زیر پایش افتاد. - لعنتی! بعد از اون اتفاق، من اجازه‌ی ورود ندارم. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  8. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...کشید و با مهربانی زمزمه کرد: - میشه ازت بخوام من رو تا جایی ببری؟ باور کن مجبورم. قدرت‌هایی که از او گرفته بود، باعث شد بتواند روی اسب تأثیر بگذارد و او را به فرمان خودش دربیاورد. سرش را به پوزه‌ی اسب چسباند و زمزمه‌ی بی‌جانی کرد. - ازت ممنونم... . - تو کی هستی؟! #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  9. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...ببینمش؟ می‌خواست موافقت کند که سلنا را به یاد آورد. - فعلاً نمی‌تونم؛ یعنی جایی نیست که بتونم الان بیارمش. یعنی... . حرفش را قطع کرد و گفت: - باشه! باشه! مشکلی نیست؛ فقط، یادت باشه بهم نشونش بدی. با تکان دادن سرش، حرف او را تأیید کرد و خودش هم به فکر فرو رفت. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
  10. .Sarina.

    درحال تایپ رمان شکست جادو | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...پایین انداخت. تمام عمرش را صرف خدمت به رابرت کرده و از تنها عضو خانواده‌اش غافل شده بود. - متأسفم... . لبخندی مهربان زد و دستان سلنا را به گرمی فشرد. - می‌دونی؟ اون هنوز هم هست؛ فقط تو نمی‌بینیش. دقیقاً چیزیه که روز مرگ مادرم بهم گفتی و من واقعاً بهش ایمان دارم. #شکست_جادو #سارینا #انجمن_تک_رمان
بالا