Usage for hash tag: اثر_حدیثه_شهبازی

ساعت تک رمان

  1. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...تعجب کنم؟ این اولین بار نیست که از تو و این سازمان چنین چیزهایی می‌بینم. برای ما چه فرقی داره که بقیه چطور می‌میرن؟ فقط وظیفه مهمه. امیدوارم واسه میگل هم همین‌طور بوده باشه؛ درست همون موقعی که فهمیده باید به خاطر وظیفه بمیره! ۱. پایتخت کشور بلاروس #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  2. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...که از فاصله‌ی نه چندان دوری از او منعکس میشد، گوش سپرد و خیره به برگ‌های رقصان بالای سرش، سرفه‌ای کرد. طولی نکشید که صدای ریزش قطرات باران و هیاهوی درون محوطه برایش کمرنگ‌تر شد، اسلحه‌ از میان انگشتانش سر خورد و تاریکی، همه‌جا را فرا گرفت. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  3. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...مقابلش بر نداشته بود که با خم شدن قامت میگل و افتادن جسمش بر روی زمین، از جایش پرید. تکیه‌اش را از درخت گرفت و سراسیمه، به طرف او رفت. ۱. خانواده‌ای مربوط به جنایات سازمان یافته در منطقه‌ی کالابریا، ایتالیا ۲. شهرستانی نزدیک به ورشو، پایتخت لهستان #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  4. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...جواب داد: - تو فقط می‌تونی یه نوکر خوب برای سگ‌های سیسیلی باشی، همون چیزی که همیشه بودی! کریسانتا، با همان لبخند حک شده بر روی لبانش، اسلحه‌اش را بالا آورد و میگل را نشانه گرفت. - تو باید بیشتر از این برای زنده موندن التماس کنی، میگل سانچز! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب‌هایش را گزید، به دومینیکا اشاره کرد و بی‌سر و صدا، از اتاق بیرون رفت. فقط کافی بود تا قبل از حرکت کاروان، خودش را به آن برساند و بعد از این که از رفتن دومینیکا مطمئن شد، به این قبرستان سلطنتی برگردد و سر از کار جانشینان دُن کارلو، در بیاورد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  6. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...اتاقش خارج شد. به محض آن که درب اتاق را بست، به دیوار کنارش تکیه داد و پلک‌هایش را بر روی هم فشرد. پس از درنگ کوتاهی، چشمانش را باز کرد و زمزمه کرد: - زخم؟ پوزخند تلخی بر روی ل*ب‌هایش نشاند، تکیه‌اش را از دیوار برداشت و راه اتاقش را در پیش گرفت. زخم! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  7. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...سوختن گوشه‌ی عکس، چهره‌‌ی سرباز سوم که قد بلندتری نسبت به بقیه داشت، قابل تشخیص نبود. مطمئن بود که آن‌ها را می‌شناسد؛ اما به یاد نداشت که چگونه. این تصویر آشنا را در کجا دیده بود؟ باید به یاد می‌آورد. ۱. اشاره به فیلم « گریمزبی » محصول ۲۰۱۶ آمریکا #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  8. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...آن را باز کرد. دومینیکا، ل*ب گزید و قدمی به عقب برداشت. چشمانش را روی اجزای صورت عبوس پسر چرخاند و از روی شانه‌اش، به چهره‌‌ی متعجب ایتن نگاه کرد. هنوز در ذهنش به دنبال پیدا کردن یک جمله‌ی مناسب می‌گشت که میگل، کنارش زد و به سرعت از آن‌جا دور شد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  9. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...زیر پات! می‌خواست حرفی بزند که با شنیدن صدای یک فریاد ناشناس، سرش را چرخاند و به مردی که چهره‌اش را پوشانده بودند و دو بادیگارد، جسم زخمی‌اش را روی زمین می‌کشیدند، خیره شد. لبخند مرموزی روی ل*ب نشاند و با اشاره به آن مرد، زمزمه کرد: - چی بهت گفتم؟ #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  10. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...شدن انگشتان پسر دور مچ دستش، از حرکت ایستاد. با تعجب سرش را چرخاند و به او خیره شد. میگل، بدون آن که چشم از کریسانتا بردارد، دست او را فشرد و مانع از تکان خوردنش شد. برای شنیدن حرف‌های بی‌سر و تهشان، نیاز به یک جفت گوش اضافی دیگر داشت؟! احمقانه بود. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
بالا