Usage for hash tag: اثر_پریزاد

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...سر شاهده تا حد مرگ ترسیده بودم. بعد این‌که من رو روی صندلیه عقب ماشینش خوابوند، دوباره گوشیش رو برداشت و به کسی زنگ زد. لامصب گوشیشم آیفون بود نکبت. _ الو صدف؟؟... الان وقت این حرفا نیست، همین الان بیا به این آدرسی که بهت میدم...باشه باشه، سریع بیا منتظرم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  2. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...انتظار داری باور کنم منو نمی‌شناسی؟ _ آره داداش باور کن؛ من فَکو فامیل خودمم یادم نمی‌مونه چه برسه به تو! (با فکری که به سرم زد اخم غلیظی کردم) هوی ببین، اگه فکر کردی می‌زنی به در و دیوار اسم فامیل و خسارت نمیدی کور خوندی! تا قرون آخرش رو ازت می‌گیریم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  3. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...کمک مامان دست تنهاست. _ باشه پس فعلاً. _ یه چیزی... فقط مواظب باش تمیز بمیری. هیچ کس حوصله نداره برای تشخیص هویت بیاد پزشک قانونی و به جنازه‌ی آش و لاشت نگاه کنه. _ هنوزم نمی‌دونم چرا دارم باهات رفاقت می‌کنم. _ تو فعلاً برو به نحوه‌ی مردنت فکر کن... خداحافظ! #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  4. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...نداریم؟ _ باشه مسخره کنین. دو روز دیگه که کارتون به من افتاد بهتون میگم. اون روز ما همه چی رو به شوخی زدیم و با بی‌قیدی به وحید خندیدیم. چه می‌دونستیم زمین واقعا گرده و یه روزی اون به ما می‌خنده. چه می‌دونستیم شرطی که ما می‌ذاریم میشه شروع ماجرای این رمان... #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  5. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...چته؟ نخواستم بابا... دو قلوپ خواستیم بزنیم شاد شیم، چرا قضیه رو جنایی می‌کنی؟؟ _ جای تشکرت؟ بیا و خوبی کن... _ ولی خودمونیما؛ تو باید بری استخدامی گشت ارشاد بشی. یه دو تا از این چرت و پرتات رو برای امثال آدمای این‌جا بگی، از فردا برای نماز صبح ساعت کوک می‌کنن. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  6. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...کشید. _ من که گیج شدم... حالا بی‌خیال این حرفا؛ وحید جان از خودت بگو. چه خبرا؟ وحید یه چشم قره‌ی ریزی به ما رفت و گفت: _ خبری نیست آزیتا خانم. تو چه خبر؟ چیکارا می‌کنی؟ آزیتا با ناز موهاش رو از تو صورتش کنار زد و گفت: _ منم هیچی. درگیر درس و دانشگاهم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  7. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...زنده موندنمون عزرائیل باید وساطت کنه. تیرم تو هدف خورد و وحید از ترس به تته‌پته افتاد. _ جان دستم به دامنت، نوکریت رو می‌کنم... توروخدا شیرین بازی در نیاری بری بزاری کف دست آبجی فرخنده! خونسرد پا رو پا انداختم و گفتم: _ اونش دیگه به خودت بستگی داره گل پسر. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  8. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...زدم. _ همینه که هست... ناراحتی صندوق انتقادات و پیشنهادات پایین دم دره. جند قدم که ازش دور شدیم، بهزاد خندید و گفت: _ چرا بدبخت رو قهوه‌ایش کردی؟ مثلاً روز تولدش بودا. _ ولش کن بابا قوزمیتو. خودش شبیه میترا خانوم می‌مونه بعد از اسم ما ایراد می‌گیره. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  9. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...دخترا، دخترا! دعوا نکنین. با هم دوست باشین. من و بهزاد همزمان به سمت وحید برگشتیم و گفتیم: _ تو یکی خفه! وحید با تک خنده‌ای به ما نگاه کرد. _ یاحسین! خودت کمک کن. دخترا حمله کردن. یه دونه محکم با کیفم به دستش زدم و گفتم‌: _ ببند دیگه. هی زر ناشتا می‌زنه. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
  10. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...دوباره به اتاقم برگشتم و بعد سه ساعت بالاخره لباسای مدرسم رو درآوردم. بیچاره اون بدبختا رو چقدر کتک زدم. یادم باشه زنگ بزنم به بهزاد بگم اونم باهامون بیاد. راوی رو که نمیشه آورد حداقل لات گروه رو بیارم تا اگه کسی سرش به تنش زیادی کرد، دهن مهن همه رو سرویس کنه. #رمان_جان #اثر_پریزاد...
بالا