Usage for hash tag: رمان_کاراکال

ساعت تک رمان

  1. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...اصلا متوجه‌ی به پایان رسیدن مسیر کوتاهشان نشده بود. - یه خانواده‌ی قدرتمند، وابسته به وفاداری اعضای خودشه. - باج دادن یا وفاداری؟ ایتن، به چشمان خاکستری دومینیکا خیره شد و با اشاره به درب، گفت: - چطوره از همکارت بپرسی؟ ۱. لباس سنتی کشور چین #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  2. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...نجات از این مخمصه، اعتماد دارد اما همه‌چیز به ناگهان خ*را*ب می‌شود؛ مانند یک ساختمان نیمه کاره، مانند یک عمارت مجلل که بر روی لجن بنا شده باشد! آهی کشید و نگاهی به سالن پر از تجملات اطرافش کرد. او، صدای خ*را*ب شدن ر*اب*طه‌ی نه چندان زیبایشان را می‌شنید. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  3. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...را از جیب شلوارش بیرون کشید و خیره به صفحه‌‌ی آن، دستش را برای دور نگه داشتن میگل، بالا آورد. قبل از اتصال تماس، انگشتش را با جدیت تکان داد و گفت: - این‌جا راحت باش؛ فقط... دردسر درست نکن! ۱. خانواده‌ی جنایات سازمان یافته وابسته به مافیای سیسیل #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  4. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...بودند، خودشان را عقب‌تر کشیدند و میگل را رها کردند. به محض آزاد شدن، با همان لبخند دندان‌نمای روی ل*بش، یک قدم باقی‌مانده را طی کرد و مرد را در آ*غ*و*ش کشید. - ایتِن، دوست من! ۱. برند پوشاک مردانه ایتالیایی ۲. برند جواهرسازی و عطر و ادکلن ایتالیایی #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...و پایش را بر روی پدال ترمز گذاشت. ماشین را در کنار محوطه‌‌ی جنگلی حاشیه‌ی بزرگراه نگه داشت و دست‌هایش را بر روی فرمان قرار داد. نفس عمیقی کشید و سرش را به دستانش تکیه داد. این بار هم همه چیز به نفع آن‌ها تمام شد. ۱. یکی از شهرهای شمال شرقی لهستان #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  6. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...بعد، به محض رؤیت اولین ماشین، پدال گ*از را فشرد و پیش از عبور آن از پیچ جاده، با نهایت قدرت به بدنه‌‌اش کوبید. طولی نکشید که ماشین پلیس از مسیر اصلی جاده منحرف شد و پس از برخورد با یکی دیگر از اتومبیل‌های همکار، به طرف س*ی*نه‌ی سنگلاخی تپه، روانه شد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  7. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...میگل پس از چند ثانیه، کمرش را صاف کرد و با لحن گرفته‌ای گفت: - فکر می‌کنم که باید برای برداشتن کیف مدارکم، به خونه برگردم. اوه، چه بدبیاری بزرگی! مرد، پوزخندی زد و با اشاره به بیرون ماشین، صدایش را بالا برد. - لطفا از ماشین پیاده بشید، همین الآن! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  8. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...را کنار زد و دومرتبه به طرف درب رفت. قبل از بیرون رفتن از کلبه، ل*ب‌های خشکیده‌اش را از هم باز کرد و گفت: - تو برای کی مهم بودی که حالا این‌جایی، میگل سانچز؟ ۱. گونه‌ای از نو*شی*دنی‌ که در تاکستان‌های انگور شهر کنیاک در کشور فرانسه فرآوری می‌شود. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  9. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...بر روی گونه‌های دومینیکا گذاشت. جریان د*اغ خون را در زیر انگشتانش، حس می‌کرد؛ همین، برای رهایی از سرمای ناشی از خونریزی چند ساعته، کافی بود. قبل از آن که اجازه‌ی عکس‌العملی به دختر مقابلش بدهد، قدمی به جلو برداشت و به لبان مُرده‌ی او، قفل خاموشی زد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  10. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...خندید و انگشتش را بالا آورد. - هی! اون‌جوری نگاهم نکن. واقعا فکر کردی نمی‌دونم چرا اومدی سراغم؟ انگشت شستش را گوشه‌ی ل*بش کشید و ادامه داد: - البته واقعا تحت تأثیر اون سخنرانی احساسی توی جنگل قرار گرفتم؛ استعداد بی‌نظیری توی گول زدن آدم‌ها داری! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
بالا