Usage for hash tag: رمان_کاراکال

ساعت تک رمان

  1. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...با صدای مهیب رعد و برق، فریاد گوش‌خراشی سر داد. مشتش را بر روی فرمان کوبید و از ته دل، فریاد زد. تنها در همین حالت می‌توانست به خودش یادآوری کند که هنوز این‌جاست، هنوز زنده است؛ فقط نه به آن شکلی که عادت داشته، نه آن‌طور که به او گفته بودند! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  2. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...کسی اهمیت داری. نه الآن و نه زمانی که بردنت به یتیم‌خونه تا ازت یه برده‌ی مطیع بسازن، برای هیچ‌کس مهم نبودی! » برایش بسیار غریب بود؛ نمی‌توانست گریه کند اما جانش در این فروپاشی هویت، داشت پاره‌پاره میشد. حال، دنیا سیاه‌تر از همیشه بود؛ سیاه و دردناک! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  3. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...یکم هیجان توی زندگی لازمه؛ درست نمیگم؟ دومینیکا، شانه‌ای بالا انداخت و در حالی که به دنبال فایل مورد نظرش می‌گشت، ل*ب زد: - خب، ما عواقب کارمون رو وقتی می‌بینیم که درست جلوی رومون باشن، آقای مورائو! ۱. سرویس اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  4. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...شاهانه؟! کدام مأموری در سازمان می‌توانست بدون تکیه بر ثروت دولت، چنین جایی را برای خودش فراهم کند؟ آه، البته! به کل فراموش کرده بود که او، درواقع یک پلیس فاسد است! ۱. شهر گمشده‌ی افسانه‌ای ۲. اشاره به نام رُخو که در زبان اسپانیایی به معنای سرخ است. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...دولتی و محرمانه‌‌ی سازمان را که در جمع‌آوری آن‌ها دخیل بوده، در این خانه نگه داشته است. حق هم داشت؛ اگر دومینیکا هم جای او بود، همین کار را می‌کرد. چنین گنجینه‌ای می‌توانست صاحبش را از گردانه‌ی خون‌خواری ژنرال‌های سازمان و رئیس‌جمهور، دور نگه دارد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  6. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...مرموزی که کنج لبانش نقش بسته بود، به صندلی‌اش تکیه داد و به جاده‌ی خلوت روبه‌رویش، خیره شد. البته که برای دیدن خانه‌ی میگل، کنجکاو بود اما گزینه‌های زیادی برای حدس زدن وجود نداشت؛ شاید یک آپارتمان کوچک در حومه‌ی شهر با عتیقه‌های به قول خودش، کمیاب! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  7. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...کنار زد و با اشاره به دومینیکا، گفت: - لطفاً بشین. سپس، تلفن همراهش را از درون جیب شلوار کتانش درآورد و پرسید: - قهوه؟ - نه، ممنونم. ابروهایش را بالا انداخت و خیره به دومینیکا که با تردید به کاناپه چشم دوخته بود، تلفنش را روی میز کنار دستش، رها کرد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  8. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...یکی از میزهای سالن یادبود سازمان گ‌.ئو، عکس میگل را قرار داده باشند، اخم‌هایش درهم فرو رفت. در این سه روز، هیچ خبری از او نداشت و این امر، حالش را به هم می‌زد. آیا همین که می‌دانست دیگر کسی در این حوالی شبیه به او نیست، همه‌چیز را ترسناک‌تر نمی‌کرد؟! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  9. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...تعجب کنم؟ این اولین بار نیست که از تو و این سازمان چنین چیزهایی می‌بینم. برای ما چه فرقی داره که بقیه چطور می‌میرن؟ فقط وظیفه مهمه. امیدوارم واسه میگل هم همین‌طور بوده باشه؛ درست همون موقعی که فهمیده باید به خاطر وظیفه بمیره! ۱. پایتخت کشور بلاروس #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  10. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...که از فاصله‌ی نه چندان دوری از او منعکس میشد، گوش سپرد و خیره به برگ‌های رقصان بالای سرش، سرفه‌ای کرد. طولی نکشید که صدای ریزش قطرات باران و هیاهوی درون محوطه برایش کمرنگ‌تر شد، اسلحه‌ از میان انگشتانش سر خورد و تاریکی، همه‌جا را فرا گرفت. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
بالا