Usage for hash tag: افول_خور

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...و گوش‌های تکین از این همه وراجی سوت می‌کشید. امان از این مردک شکم گنده که می‌آمد و خلوتش را در هم میزد. تکین بدون این‌که پاسخ لبخند مردک شکم گنده را بدهد دستش را در دست مردک گذاشت و در جواب نطق‌های مردک که پنج دقیقه طول کشیده بود فقط گفت: - ممنون خوبم‌! #انجمن_تک_رمان #افول_خور #مهدیس_امیرخانی
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...نوری فضا را روشن کند. سرش را به پنجره تکیه داد و چشم بر ماشین همیشگی دوخت. ماشین مشکوک حتی این وقت صبح هم آن‌جا بود؟! عجب مزاحم علّافی! بی‌خبر از این‌که راننده آن ماشین کیست؛ سرش را به شیشه تکیه داد و باز هم دعا کرد که ای کاش کمی آرامش در وجودش رسوخ کند. #انجمن_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...سپهراد نگاهش کند. خورشید به جای این‌که فرار کند، همان‌جا جلوی پنجره از ترس یخ زد. چشم‌های سپهراد در تاریکی ترسناک‌تر شده بودند. آن پسر بیماری لاعلاج داشت که چشم‌هایش این شکلی بودند؟ تا قبل از این‌ها خورشید هرگز فکر نمی‌کرد کسی با چشم‌های این شکلی پیدا شود! #انج_تک_رمان #مهدیس‌_امیرخانی...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گذشتند و آدم‌هایی با افکار متفاوت با عجله در رفت و آمد بودند. پراید مشکی مقابل خانه‌اش توقف کرد وخورشید بعد از پرداختن کرایه از ماشین پیاده شد و به طرف در رفت. با چهره‌ای درهم و شانه‌های آویزان وارد خانه‌اش شد. باز هم یک روز تکراری و خسته کننده‌ی دیگر! #انج_تگ_رمان #افول_خور #مهدیس‌امیرخانی
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...مهمان داشت! - وقت قبلی داشتید؟ خورشید کلافه شد. مگر دکتر بود که وقت قبلی بگیرد؟ لابد الان پشت میزش نشسته است و درحالی که قهوه‌اش را می‌خورد چند تا امضا هم می‌زند. - خیر اما خودشون می‌دون... جمله‌ی خورشید کامل نشده بود که مردی بلند قامت با هیکلی متوسط وارد شد. #انج_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی...
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...خواب بیدار شد. چشم‌هایش که به‌خاطر خواب خمار شده بود را در اطراف چرخاند و متوجه شد که در سالن پذیرایی روی مبل به خواب رفته است. کش و قوسی به بدنش داد و چشم‌هایش را مالید‌. از جا بلند شد و به طرف آشپزخانه‌ رفت. زیر کتری را روشن کرد و روی یکی از صندلی‌ها نشست. #انج_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    هرچه مرا عمر است، برای آن‌ها! باشم ولی نفسی نباشد، دیواری می‌شوم به دور از پیچک‌های اطلسی! اگر اطلسی نباشد، همان بهتر که دیوار فرو ریزد! #انجمن_تک_رمان #مهدیس_امیرخانی #افول_خور
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...خورشید به طرف راست پیچید و روی صندلی آهنی نشست تا اتوبوس برسد. همان طور که منتظر اتوبوس بود متوجه ۲۰۶ سیاه رنگی که کنارش ترمز زد شد.لابد از همان مزاحم‌های همیشگی بود.کلافه به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. پس این اتوبوس کجا مانده بود. کم‌کم داشت گریه‌اش می‌گرفت. #مهدیس_امیرخانی #افول_خور #انجمن_تک_رمان
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...زد. بی‌بی مریض بود و نمی‌توانست کاری کند. آفتاب هم که به تهران رفته بود و در فکر پیشرفت خودش بود. اگر چیزی بگوید به حتم بی‌بی ناراحت می‌شود. دست‌هایش را شست و ظرف سنگین میوه را برداشت. بعد از تعارف کردن میوه‌ها تا خواست از در خارج شود آقا جان صدایش زد. #مهدیس‌_امیرخانی #افول_خور #انجمن_تک_رمان
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    درحال تایپ رمان افول خور | مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    ...کارهایشان را انجام نخواهد داد. بعد اخم در هم کشیده بود و گفته بود کاری نکند که نامادری‌اش آن‌ها را ترک کند. به همین راحتی بود که تکین ترجیح داده شد. تکین حس کرد دریچه‌های قلبش مسدود شدند و هوای اطرافش فرار کرد. تکین دردمند خم شد و دستش را روی قلبش گذاشت. #انجمن_تک_رمان #افول_خور #مهدیس‌امیرخانی
بالا