یکی از دخترای عمارت خان، قرار بود اتاقم رو نشونم بده، کار کنای عمارت اکثر زن بودن. مردا بیرون توی حیاط بودن دختره پیچید سمت زیر زمین، منم دنبالش رفتم ولی این قسمت خیلی متروکه و اصولا کسی نبود. با تعجب به دختر نگاه کردم،چادر گل گلی دورتا دور ش پیچیده بود و دستمال سفید_قرمزش رو روی دهنش کشیده بود...