خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    برتا با لحنی عجیب و با غیظ گفت: - دختربچه‌ی دم‌بخت چطوره؟ سرنلا آهی کشید. دخترک نازک‌نارنجی نبود؛ اما از طرفی هم دلش نمی‌خواست آبرو ریزی کند. ماریسی و خواهران خودش، هرگاه که سرنلا دچار مشکل میشد به او کمک می‌کردند. هرچند که برتا بیشتر با مشکلات سرنلا شوخی می‌کرد و تا ماه‌ها با آن سرنلا را دست...
  2. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    از کودکی‌اش درگیر اضطراب بود. آن‌قدر زیاد بود که در دلش تبدیل به بیماری و التهاب شده بود. خانواده‌اش او را به پزشک‌های کارکشته‌ی زیادی نشان داده بودند. در آخر هم متوجه شدند ترس و اضطراب برای او همانند سَمّ مهلک است و پزشکان به او توصیه کردند تا زندگی آرام و بدون ترس داشته باشد. اکنون آن بیماری...
  3. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    پس از تعظیمِ مختصری گفت: - این‌ها کیک‌هایی هستن که بانو سرنلا برای شما درست کردن. سرنلا؛ اما مضطرب دامنش را در دست فشرده بود و زیرچشمی برخورد میهمانان و و پدر و مادرش را زیرنظر گرفت. هوبرت و زیگموند خوشحال بودند؛ اما بلیندا و مادرِ زیگموند نگاهِ عجیبی داشتند. گویا به زور لبخند می‌زد. سرآشپز رفت...
  4. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    کیک گردو فصل دوم خدمتکار، کیک را که با خامه تزئین شده بود بر روی میز کوچک که در نزد میهمانان بود، گذاشت و با دستپاچگی رفت. مردِ جوان، پس از آن که خوب سرتاپای خدمتکارِ بی‌چاره را برنداز کرد، سرش را به نشانه‌ی احترام تکان داد. گویا داشت به اجبار از خدمتکار تشکر می‌کرد. پرده‌های مخملی و قرمزرنگ...
  5. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...و نفس عمیقی کشید. سیگار برگ را از جیب کت مشکی‌ که بر تنش بود بیرون آورد. سپس آهسته نزدیک به شومینه شد و آن را روشن کرد. باری دیگر بر روی صندلیِ چوبی نشست و به سقف چوبی چشم دوخت. آهی کشید و گفت: - می‌گویی ناطورهای پس از ما توان شکست او را دارند؟ #پارت2 #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت...
  6. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...مشکی بود که گویا انتهایی نداشت و او به راستی تاریکی را بر تن کرده بود. انگشتان ایزد تاریکی در هوا به ر*ق*ص آمدند. با آن‌که آن زن هنوز کاری انجام نداده بود، ترس و وحشت فراوان در وجودِ ناطورها جان گرفت. در کفِ دستش نوری غلیظ و به سیاهی شب شکل گرفت. #پارت۱ #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت...
  7. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...چیز به شما بستگی دارد. داستانی را که ملکه‌ها، پادشاهان و مردمان برایتان تعریف می‌کنند را باور دارید؟ یا ترجیح می‌ دهید به گذشته بروید تا همه چیز را به چشم خودتان ببینید؟ به دنیایی پر از داستان‎های واقعی و دروغین خوش آمدید! ناطور: نگهبان نبات: گیاه #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت #انجمن_تک_رمان
بالا