کامل شده رمان کوتاه بچرخ تا بچرخیم | گل سرخ کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع gol_sorkh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 68
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
756
امتیازها
63
کیف پول من
0
Points
0
- د نمی‌شه. حالا بگو ببینم، الان من شدم غریبه؟​
جا خورد و گفت:​
- چی؟ چی می‌گی؟​
با حالت خباثت گفتم:​
- آرش صدیقی کی؟ ایَ ناقلای با کلاس.​
هول کرده بود. برای همین تندی گفت:​
- دوستش دارم.​
چشم‌های من و آرش دیدنی بود. یک‌دفعه بیتا با لحن نگرانی گفت:​
- تو که بهش نمی‌گی؟ می‌گی؟​
با خباثت کامل گفتم:​
- خودش شنید.​
یک‌دفعه بیتا شروع کرد جیغ کشیدن. گوشی رو دادم به آرش و گفتم:​
- بقیه‌اش با تو ببینم چیکار می‌کنی.​
گوشی رو گرفت و گفت:​
- بیتا خانومی؟​
یک‌دفعه بیتا آروم گرفت و گفت:​
- جانم.​
آرش با عشق نگاهی به صفحه گوشی انداخت و بعد گفت:​
- جانت بی‌بلا خانومم.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
756
امتیازها
63
کیف پول من
0
Points
0
روی برگردوندم و به هدفنم خیره شدم. چقدر قشنگ بود این عاشقونه‌ها. با لبخند سر بلند کردم و به آرشی که داشت با عشق به بیتا ابراز علاقه می‌کرد نگاه کردم. آرش با دیدن لبخند من سریع مکالمه‌اش رو تموم کرد و گوشی رو به سمتم گرفت. بی‌هیچ حرفی فقط با همون لبخند​
گوشی رو گرفتم. آروم زیر ل**ب گفتم:​
- خوش به حالت آرش.​
انگار شنید چون لبخند عریضی زد و گفت:​
- آره خوش به حالم چون خواهر مهربونی مثل تو رو دارم.​
با لبخند جوابش رو دادم:​
- من هم خوش به حالم چون داداشی مثل تو دارم.​
همدیگر رو بـ*ـغل کردیم. وقتی از هم جدا شدیم گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم طرف چشم‌هام​
دوازده تا شد. نویان بود. جواب دادم:​
- الو.​
با عصبانیت گفت:​
- الو و زهرمار، الو و کوفت چرا بقیه تماس‌هام رو ریجکت کردی؟​
با بهت گفتم:​
- من؟​
با خشم گفت:​
- نه پس من.​
با بی‌حوصلگی گفتم:​
- نویان حرفت و بزن خوابم میاد.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
756
امتیازها
63
کیف پول من
0
Points
0
با تعجب گفت:​
- واقعاً.​
با صدای خلبان که داشت اعلام می‌کرد داریم بلند می‌شیم به وجد اومدم و سریع گفتم:​
- خب نویان من دیگه می‌رم، گود بای.​
بعد هم بی‌توجه به خداحافظیش گوشی رو قطع کردم و صاف نشستم. تو راه مدام داشتم به​
این‌که چطوری خانواده‌ام رو ببخشم فکر می‌کردم.​
چقدر سخت بود با کینه‌ای که از خانواده‌ات داری بری. من هم چقدر بی‌رحم شده بودم که​
بی‌توجه به گریه‌های دوست‌هام ترکشون می‌‌کردم. داداش‌های بی‌رحم‌تر از خودم که با بی‌رحمی​
سیلی‌هایی به من می‌زدند و اما اصل کاری پدرم که با بی‌رحمی کتکم می‌زد و نزدیک بود بمیرم.​
برای همه‌ی کارهایی که کردید تقاص پس می‌دید.​
پس بچرخید تا بچرخم که حالا دور دور من.​
***​
دیگر نویسه های نویسنده:​
زمستان خاکستری​
مسلسل مرگ​
سه ابر تباهکار​
قتل‎گاه من​
عروس گمشده شیطان​
دوئل نگاهت
داستان کوتاه ماتیسا​
داستان کوتاه ماه‌آرا​
فن فیکشن هاگوارتز سیتی​
رفیق جانا​
محدثه(بنا به دلایلی دیگران از روی اسم هورزاد اسکی رفتن مجبور شدم اسمش رو تغییر بدم!)​
غزل​
ماهور​
***​
سخن نویسنده: از همتون ممنونم که همراهیم کردید دوستان و اما این رمان رو قرار بود یک​
جلد بدم بیرون ولی خوب دیدم که حدود 1000 تا صفحه می‌شه و جذابیتش رو به هم می‌ریزه​
برای همین گفتم جلد دومی هم داشته باشه جذاب ترش می‌کنه درسته زیاد نخندوندمتون ولی​
شما به بزرگی خودتون ببخشید جلد دوم انشاالله با ساختار خنده‌دار‌تری سراغتون میام. در​
پناه خداوند یا علی.​
***​
تاریخ شروع رمان:​
1 آبان ماه 1398​
تاریخ پایان رمان:​
14دی ماه 1398​
***​
ممنونم از همتون خداحافظ​
***​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

MAHTA☽︎

مدیرارشد بازنشسته+نویسنده اختصاصی
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,704
لایک‌ها
11,612
امتیازها
113
کیف پول من
9,051
Points
2
امضا : MAHTA☽︎

بی نهایت

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,414
لایک‌ها
19,161
امتیازها
93
کیف پول من
2,700
Points
102

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
756
امتیازها
63
کیف پول من
0
Points
0

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
108
لایک‌ها
756
امتیازها
63
کیف پول من
0
Points
0

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,336
لایک‌ها
18,902
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
کیف پول من
6,425
Points
142
با تشکر از نویسنده عزیز رمان کوتاه شما جهت دانلود بر روی سایت اصلی قرار گرفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه تاجیکی✾
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا