خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده رمان کوتاه بچرخ تا بچرخیم | گل سرخ کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع gol_sorkh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 68
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
100
کیف پول من
0
Points
0
- د نمی‌شه. حالا بگو ببینم، الان من شدم غریبه؟​
جا خورد و گفت:​
- چی؟ چی می‌گی؟​
با حالت خباثت گفتم:​
- آرش صدیقی کی؟ ایَ ناقلای با کلاس.​
هول کرده بود. برای همین تندی گفت:​
- دوستش دارم.​
چشم‌های من و آرش دیدنی بود. یک‌دفعه بیتا با لحن نگرانی گفت:​
- تو که بهش نمی‌گی؟ می‌گی؟​
با خباثت کامل گفتم:​
- خودش شنید.​
یک‌دفعه بیتا شروع کرد جیغ کشیدن. گوشی رو دادم به آرش و گفتم:​
- بقیه‌اش با تو ببینم چیکار می‌کنی.​
گوشی رو گرفت و گفت:​
- بیتا خانومی؟​
یک‌دفعه بیتا آروم گرفت و گفت:​
- جانم.​
آرش با عشق نگاهی به صفحه گوشی انداخت و بعد گفت:​
- جانت بی‌بلا خانومم.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
100
کیف پول من
0
Points
0
روی برگردوندم و به هدفنم خیره شدم. چقدر قشنگ بود این عاشقونه‌ها. با لبخند سر بلند کردم و به آرشی که داشت با عشق به بیتا ابراز علاقه می‌کرد نگاه کردم. آرش با دیدن لبخند من سریع مکالمه‌اش رو تموم کرد و گوشی رو به سمتم گرفت. بی‌هیچ حرفی فقط با همون لبخند​
گوشی رو گرفتم. آروم زیر ل**ب گفتم:​
- خوش به حالت آرش.​
انگار شنید چون لبخند عریضی زد و گفت:​
- آره خوش به حالم چون خواهر مهربونی مثل تو رو دارم.​
با لبخند جوابش رو دادم:​
- من هم خوش به حالم چون داداشی مثل تو دارم.​
همدیگر رو بـ*ـغل کردیم. وقتی از هم جدا شدیم گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم طرف چشم‌هام​
دوازده تا شد. نویان بود. جواب دادم:​
- الو.​
با عصبانیت گفت:​
- الو و زهرمار، الو و کوفت چرا بقیه تماس‌هام رو ریجکت کردی؟​
با بهت گفتم:​
- من؟​
با خشم گفت:​
- نه پس من.​
با بی‌حوصلگی گفتم:​
- نویان حرفت و بزن خوابم میاد.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

gol_sorkh

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-03
نوشته‌ها
100
کیف پول من
0
Points
0
با تعجب گفت:​
- واقعاً.​
با صدای خلبان که داشت اعلام می‌کرد داریم بلند می‌شیم به وجد اومدم و سریع گفتم:​
- خب نویان من دیگه می‌رم، گود بای.​
بعد هم بی‌توجه به خداحافظیش گوشی رو قطع کردم و صاف نشستم. تو راه مدام داشتم به​
این‌که چطوری خانواده‌ام رو ببخشم فکر می‌کردم.​
چقدر سخت بود با کینه‌ای که از خانواده‌ات داری بری. من هم چقدر بی‌رحم شده بودم که​
بی‌توجه به گریه‌های دوست‌هام ترکشون می‌‌کردم. داداش‌های بی‌رحم‌تر از خودم که با بی‌رحمی​
سیلی‌هایی به من می‌زدند و اما اصل کاری پدرم که با بی‌رحمی کتکم می‌زد و نزدیک بود بمیرم.​
برای همه‌ی کارهایی که کردید تقاص پس می‌دید.​
پس بچرخید تا بچرخم که حالا دور دور من.​
***​
دیگر نویسه های نویسنده:​
زمستان خاکستری​
مسلسل مرگ​
سه ابر تباهکار​
قتل‎گاه من​
عروس گمشده شیطان​
دوئل نگاهت
داستان کوتاه ماتیسا​
داستان کوتاه ماه‌آرا​
فن فیکشن هاگوارتز سیتی​
رفیق جانا​
محدثه(بنا به دلایلی دیگران از روی اسم هورزاد اسکی رفتن مجبور شدم اسمش رو تغییر بدم!)​
غزل​
ماهور​
***​
سخن نویسنده: از همتون ممنونم که همراهیم کردید دوستان و اما این رمان رو قرار بود یک​
جلد بدم بیرون ولی خوب دیدم که حدود 1000 تا صفحه می‌شه و جذابیتش رو به هم می‌ریزه​
برای همین گفتم جلد دومی هم داشته باشه جذاب ترش می‌کنه درسته زیاد نخندوندمتون ولی​
شما به بزرگی خودتون ببخشید جلد دوم انشاالله با ساختار خنده‌دار‌تری سراغتون میام. در​
پناه خداوند یا علی.​
***​
تاریخ شروع رمان:​
1 آبان ماه 1398​
تاریخ پایان رمان:​
14دی ماه 1398​
***​
ممنونم از همتون خداحافظ​
***​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

MAHTA☽︎

مدیرارشد بازنشسته+نویسنده اختصاصی
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,373
کیف پول من
6,963
Points
2

فاطمه تاجیکی✾

کاربر اخراجی
کاربر اخراجی
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
947
کیف پول من
-1,931
Points
142
با تشکر از نویسنده عزیز رمان کوتاه شما جهت دانلود بر روی سایت اصلی قرار گرفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا