ماه و پرتقال، لرزان و غلتان
گرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران
داره میخنده، ساقۀ شالی
مثل گل سرخ، رو دار قالی
خدایا قسم به ماه روشن
تور ماهیگیر نَمونه خالی
لای لای لالایی، توی شالیزار
مهتاب در اومد، چون گل بهار
بابایی بازم، رفته به دریا
موجها سرِ هم، دریا بیقرار
تو جنگل و دشت، تو کوه و دریا
صدای بارون، پیچیده هر جا
قایق سفید، رو موج بلند
افتاده به تور، ماهی طلا
مه میریزه نرم، رو رود غُرّان
شالیزار شده، ستاره باران
لالایی بکن، شب تموم میشه
خورشید در میاد، با روی خندان
گرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران
داره میخنده، ساقۀ شالی
مثل گل سرخ، رو دار قالی
خدایا قسم به ماه روشن
تور ماهیگیر نَمونه خالی
لای لای لالایی، توی شالیزار
مهتاب در اومد، چون گل بهار
بابایی بازم، رفته به دریا
موجها سرِ هم، دریا بیقرار
تو جنگل و دشت، تو کوه و دریا
صدای بارون، پیچیده هر جا
قایق سفید، رو موج بلند
افتاده به تور، ماهی طلا
مه میریزه نرم، رو رود غُرّان
شالیزار شده، ستاره باران
لالایی بکن، شب تموم میشه
خورشید در میاد، با روی خندان