مطالب آموزنده ?داستان های کوتاه ?

  • نویسنده موضوع hasti
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 952
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

hasti

مدیر بازنشسته دین و مذهب
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-24
نوشته‌ها
1,991
لایک‌ها
2,978
امتیازها
93
سن
27
کیف پول من
458
Points
7
✨✨

#پندانه

✍روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند.

شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه این‌گونه اشك می‌ريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»

شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.»

همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
شیخ در جواب می‌گويد او به من گفت:

«شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»

گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم
آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا