خدايا
كفر نميگويم، پريشانم چه ميخواهي تو از جانم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
خداوندا تو مسؤلى...
خداوندا اگر روزي بشر گردى!
پشيمان ميشوي از قصه ى خلقت، از اين بودن، از اين عادت...
خداوندا تو ميدانى كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه زجري ميكشد آن كس كه انسان است و از احساس سرشار است...
كفر نميگويم، پريشانم چه ميخواهي تو از جانم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
خداوندا تو مسؤلى...
خداوندا اگر روزي بشر گردى!
پشيمان ميشوي از قصه ى خلقت، از اين بودن، از اين عادت...
خداوندا تو ميدانى كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه زجري ميكشد آن كس كه انسان است و از احساس سرشار است...