• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دیوان اشعار سعدی

  • نویسنده موضوع NeGムr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 557
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NeGムr

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-23
نوشته‌ها
1,770
لایک‌ها
6,958
امتیازها
83
محل سکونت
‍نا ‍کجا ‍اباد.ᵎ..͜
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
-14
Points
0
غزل اول :
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
قسمت خود می‌خورند منعم و درویش
روزی خود می‌برند پشه و عنقا
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخره صما
جانور از نطفه می‌کند شکر از نی
برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
خود نه زبان در د*ه*ان عارف مدهوش
حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بارخدایا مهیمنی و مدبر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا
سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت
ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : NeGムr

NeGムr

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-23
نوشته‌ها
1,770
لایک‌ها
6,958
امتیازها
83
محل سکونت
‍نا ‍کجا ‍اباد.ᵎ..͜
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
-14
Points
0
غزل دوم :
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده‌ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح
مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشمست هنوز آن حریف
یا سخنی می‌رود اندر رضا
از در صلح آمده‌ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا
بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پیک نسیم صبا
گو رمقی بیش نماند از ضعیف
چند کند صورت بی‌جان بقا
آن همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
خستگی اندر طلبت راحتست
درد کشیدن به امید دوا
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پو*ست بدرد قفا
هر سحر از عشق دمی می‌زنم
روز دگر می‌شنوم برملا
قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا
گر برسد ناله سعدی به کوه
کوه بنالد به زبان صدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NeGムr

NeGムr

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-23
نوشته‌ها
1,770
لایک‌ها
6,958
امتیازها
83
محل سکونت
‍نا ‍کجا ‍اباد.ᵎ..͜
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
-14
Points
0
غزل سوم :
روی تو خوش می‌نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا
طایر مسکین که مهر بست به جایی
گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمی‌برم به اطبا
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا
گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
دست فرومایگان برند به یغما
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NeGムr

NeGムr

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-23
نوشته‌ها
1,770
لایک‌ها
6,958
امتیازها
83
محل سکونت
‍نا ‍کجا ‍اباد.ᵎ..͜
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
-14
Points
0
غزل چهارم:
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر ل*ب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NeGムr

NeGムr

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-23
نوشته‌ها
1,770
لایک‌ها
6,958
امتیازها
83
محل سکونت
‍نا ‍کجا ‍اباد.ᵎ..͜
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
-14
Points
0
غزل پنجم :
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز
و گر نه دل برود پیر پای برجا را
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب
چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را
شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان دل شهری به غمزه‌ای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را
در این روش که تویی بر هزار چون سعدی
جفا و جور توانی ولی مکن یارا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NeGムr

حبیب.آ

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-05
نوشته‌ها
887
لایک‌ها
3,004
امتیازها
73
وب سایت
dastannevisg.blogsky.com
کیف پول من
-101
Points
0
الف
غزل ۱: اول دفتر به نام ایزد دانا

اول دفتر به نام ایزد دانا

صانع پروردگار حی توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم

صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از در بخشندگی و بنده نوازی

مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند منعم و درویش

روزی خود می‌برند پشه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند

در بن چاهی به زیر صخره صما

جانور از نطفه می‌کند شکر از نی

برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا

شربت نوش آفرید از مگس نحل

نخل تناور کند ز دانه خرما

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق

از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش

از عظمت ماورای فکرت دانا

خود نه زبان در د*ه*ان عارف مدهوش

حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

هر که نداند سپاس نعمت امروز

حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنی و مدبر

وز همه عیبی مقدسی و مبرا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن

با همه کروبیان عالم بالا

سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت

ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حبیب.آ

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-05
نوشته‌ها
887
لایک‌ها
3,004
امتیازها
73
وب سایت
dastannevisg.blogsky.com
کیف پول من
-101
Points
0
غزل ۲: ای نفس خرم باد صبا

ای نفس خرم باد صبا

از بر یار آمده‌ای مرحبا

قافله شب چه شنیدی ز صبح

مرغ سلیمان چه خبر از سبا

بر سر خشمست هنوز آن حریف

یا سخنی می‌رود اندر رضا

از در صلح آمده‌ای یا خلاف

با قدم خوف روم یا رجا

بار دگر گر به سر کوی دوست

بگذری ای پیک نسیم صبا

گو رمقی بیش نماند از ضعیف

چند کند صورت بی‌جان بقا

آن همه دلداری و پیمان و عهد

نیک نکردی که نکردی وفا

لیکن اگر دور وصالی بود

صلح فراموش کند ماجرا

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

دوست نباشد به حقیقت که او

دوست فراموش کند در بلا

خستگی اندر طلبت راحتست

درد کشیدن به امید دوا

سر نتوانم که برآرم چو چنگ

ور چو دفم پو*ست بدرد قفا

هر سحر از عشق دمی می‌زنم

روز دگر می‌شنوم برملا

قصه دردم همه عالم گرفت

در که نگیرد نفس آشنا

گر برسد ناله سعدی به کوه

کوه بنالد به زبان صدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حبیب.آ

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-05
نوشته‌ها
887
لایک‌ها
3,004
امتیازها
73
وب سایت
dastannevisg.blogsky.com
کیف پول من
-101
Points
0
غزل ۳: روی تو خوش می‌نماید آینه ما

روی تو خوش می‌نماید آینه ما

کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

چون می روشن در آبگینه صافی

خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت

از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

صید بیابان سر از کمند بپیچد

ما همه پیچیده در کمند تو عمدا

طایر مسکین که مهر بست به جایی

گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا

غیرتم آید شکایت از تو به هر کس

درد احبا نمی‌برم به اطبا

برخی جانت شوم که شمع افق را

پیش بمیرد چراغدان ثریا

گر تو شکرخنده آستین نفشانی

هر مگسی طوطیی شوند شکرخا

لعبت شیرین اگر ترش ننشیند

مدعیانش طمع کنند به حلوا

مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست

دست فرومایگان برند به یغما
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حبیب.آ

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-05
نوشته‌ها
887
لایک‌ها
3,004
امتیازها
73
وب سایت
dastannevisg.blogsky.com
کیف پول من
-101
Points
0
غزل ۴: اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جای سرو بلند ایستاده بر ل*ب جوی

چرا نظر نکنی یار سروبالا را

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش

مجال نطق نماند زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد

خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت

چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی

حبیب من که ندیدست روی عذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری

نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست

که آخری بود آخر شبان یلدا را
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حبیب.آ

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-05
نوشته‌ها
887
لایک‌ها
3,004
امتیازها
73
وب سایت
dastannevisg.blogsky.com
کیف پول من
-101
Points
0
شب فراق نخواهم دواج دیبا را

که شب دراز بود خوابگاه تنها را



ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند

که احتمال نماندست ناشکیبا را



گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی

روا بود که ملامت کنی زلیخا را



چنین جوان که تویی برقعی فروآویز

و گر نه دل برود پیر پای برجا را



تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو

ببرد قیمت سرو بلندبالا را



دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم

که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را



دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب

چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را



شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز

نظر به روی تو کوری چشم اعدا را



من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

معاف دوست بدارند قتل عمدا را



تو همچنان دل شهری به غمزه‌ای ببری

که بندگان بنی سعد خوان یغما را



در این روش که تویی بر هزار چون سعدی

جفا و جور توانی ولی مکن یارا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا