خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

مصاحبه با کاراکتر « مصاحبه اختصاصی رمان مسخ لطیف - مارتین اگنس»

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 93
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,155
کیف پول من
318,758
Points
70,000,510
- سلام و درود از این صبح دلچسپ تابستونی به کاربران تک‌رمانی! اومدیم با پنجمین قسمت از مصاحبه با کارکترهای رمان‌های در حال تایپ انجمن؛ مهمان امروز برنامه کسی نیست جز مارتین اگنس از رمان مسخ لطیف!

Negar_1723880751066.png

- مارتین! سلام گرم منو پذیرا باش(خنده)
+ سلام، ممنونم بابت دعوتت ماه بانو!
- بهتره بریم سر اصل مطلب و وقت رو هدر ندیم(چشمک) خیلی می‌خوام بدونم لحظه‌ای که داشتی مسخ میشدی به چه چیزی فکر می‌کردی؟
+ خوشحالم یه راست میری سر اصل مطلب! راستشو بخوای اون لحظه از شدت درد، تنها به این فکر می‌کردم که چطور بتونم خودم رو تسکین بدم.
- درمورد حسی که اون لحظه هم داشتی یکم برامون بگو.
+ اون لحظه خودم رو توی دیگ د*اغ حس می‌کردم که جسمم داشت ذره ذره از بین می‌رفت؛ اما خب تمام نگرانی من به کاترینا بود ...
- خوب شد بحث کاترینا رو پیش کشیدی برای اونم سوال داریم! از همون اول به کاترینا احساسی داشتی؟
+ در واقع اول هیچ حس خاصی بهش نداشتم و صرفا دانش اموزش بودم، یه حس کنجکاوی داشتم بهش چون کاترینا مرموز بنظر میرسید اما کم کم عاشقش شدم.
- شاید داستان عشقتون کتاب خوبی بشه(لبخند) وقتی فهمیدی پیرزنی که برات غذا درست میکرد و گربه‌‌ای که نجاتت داده هردو کاترینا بودن چه حسی داشتی؟ بهتره بپرسم عشقت تغییری کرد؟
+ شاید حق با تو باشه ( لبخند) ، از اینکه دوست داری یه ر*اب*طه‌ رو نگه‌داری از عاشق‌تر شدنت هم سختره! حقیقتش رو بخوای از وقتی که متوجه این قضیه شدم، از اون گربه‌ی چموش بیشتر خوشم اومد! اون تنها کسی بود که در قبال تمام ناباوری بقیه نسبت به حرفام مصمم بود و بهم کمک کرد که به هدفم برسم. اون واقعا دختر بی‌نظیریه! (چشمک)
- حس خوبی نسبت به حرفات دارم! دوست داشتی زندگیت آروم و ملایم باشه؟
+ بنظرم هر آدمی دوست داره توی زندگیش آرامش رو هر روز صبح با طلوع آفتاب لمس کنه، یا اینکه یه نهار بی دغدغه رو از گلوت رد کنی و شب رو بدون هیچ فکر و دلتنگی به کسی راحت بتونی بخوابی! منم از زندگی همین رو می‌خواستم، میخواستم خانوادم رو دور خودم جمع کنم و باقی زندگیم رو کنارشون به سر ببرم ولی می‌دونی، شاید این‌ها تنها یک رویا باشه، در زندگی واقعی آدمای قوی آرامش معنا نداره!
- خب پس بذار بپرسم اگه بتونی فقط یک روز زنده باشی ولی از این اتفاقات فاصله بگیری و آرامش داشته باشی، قبول می کنی؟
+ (لبخند تلخ) نمی‌دونم، این اتفاقات دست کم کمتر از مرگ نیستن می‌دونی! من آرامش واقعی رو توی لحظه حس می‌کردم، زمانی که یاد لبخند مادرم بودم، زمانی که گرمای وجود کاترینا در کنارم، سرد و سوز استخون‌هام رو گرم می‌کرد. آرامش، خوشبختی، شادی نمی‌دونم! تمامی این‌ها در کوتاه مدت‌ تجربه می‌شوند اما موندگارند.
- نکته‌ی خوبی بود! و حرف آخرت؟
+ سکوت رو ترجیح میدم.
- گاهی، توی سکوت خیلی حرف ها هست. (خنده)
+ دختر باهوشی هستی(چشمک)
- (خنده) ممنونم از حضورت! خب، دوستان تک‌رمانی من، به پایان این مصاحبه رسیدیم. مطمئنم که شما هم مثل من، از این برنامه ل*ذت بردید. شما از همین حالا می‌تونید سوالاتتون رو برای مصاحبه از شخصیت‌های رمان مسخ لطیف از .ATLAS. عزیز، توی خصوصی ارسال کنید. همیشه پر انرژی و شاد بمونید، خدانگهدار!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,489
کیف پول من
276,793
Points
3,896

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,178
کیف پول من
65,346
Points
906

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,551
کیف پول من
115,188
Points
10,630
- سلام و درود از این صبح دلچسپ تابستونی به کاربران تک‌رمانی! اومدیم با پنجمین قسمت از مصاحبه با کارکترهای رمان‌های در حال تایپ انجمن؛ مهمان امروز برنامه کسی نیست جز مارتین اگنس از رمان مسخ لطیف!

مشاهده فایل‌پیوست 47246

- مارتین! سلام گرم منو پذیرا باش(خنده)
+ سلام، ممنونم بابت دعوتت ماه بانو!
- بهتره بریم سر اصل مطلب و وقت رو هدر ندیم(چشمک) خیلی می‌خوام بدونم لحظه‌ای که داشتی مسخ میشدی به چه چیزی فکر می‌کردی؟
+ خوشحالم یه راست میری سر اصل مطلب! راستشو بخوای اون لحظه از شدت درد، تنها به این فکر می‌کردم که چطور بتونم خودم رو تسکین بدم.
- درمورد حسی که اون لحظه هم داشتی یکم برامون بگو.
+ اون لحظه خودم رو توی دیگ د*اغ حس می‌کردم که جسمم داشت ذره ذره از بین می‌رفت؛ اما خب تمام نگرانی من به کاترینا بود ...
- خوب شد بحث کاترینا رو پیش کشیدی برای اونم سوال داریم! از همون اول به کاترینا احساسی داشتی؟
+ در واقع اول هیچ حس خاصی بهش نداشتم و صرفا دانش اموزش بودم، یه حس کنجکاوی داشتم بهش چون کاترینا مرموز بنظر میرسید اما کم کم عاشقش شدم.
- شاید داستان عشقتون کتاب خوبی بشه(لبخند) وقتی فهمیدی پیرزنی که برات غذا درست میکرد و گربه‌‌ای که نجاتت داده هردو کاترینا بودن چه حسی داشتی؟ بهتره بپرسم عشقت تغییری کرد؟
+ شاید حق با تو باشه ( لبخند) ، از اینکه دوست داری یه ر*اب*طه‌ رو نگه‌داری از عاشق‌تر شدنت هم سختره! حقیقتش رو بخوای از وقتی که متوجه این قضیه شدم، از اون گربه‌ی چموش بیشتر خوشم اومد! اون تنها کسی بود که در قبال تمام ناباوری بقیه نسبت به حرفام مصمم بود و بهم کمک کرد که به هدفم برسم. اون واقعا دختر بی‌نظیریه! (چشمک)
- حس خوبی نسبت به حرفات دارم! دوست داشتی زندگیت آروم و ملایم باشه؟
+ بنظرم هر آدمی دوست داره توی زندگیش آرامش رو هر روز صبح با طلوع آفتاب لمس کنه، یا اینکه یه نهار بی دغدغه رو از گلوت رد کنی و شب رو بدون هیچ فکر و دلتنگی به کسی راحت بتونی بخوابی! منم از زندگی همین رو می‌خواستم، میخواستم خانوادم رو دور خودم جمع کنم و باقی زندگیم رو کنارشون به سر ببرم ولی می‌دونی، شاید این‌ها تنها یک رویا باشه، در زندگی واقعی آدمای قوی آرامش معنا نداره!
- خب پس بذار بپرسم اگه بتونی فقط یک روز زنده باشی ولی از این اتفاقات فاصله بگیری و آرامش داشته باشی، قبول می کنی؟
+ (لبخند تلخ) نمی‌دونم، این اتفاقات دست کم کمتر از مرگ نیستن می‌دونی! من آرامش واقعی رو توی لحظه حس می‌کردم، زمانی که یاد لبخند مادرم بودم، زمانی که گرمای وجود کاترینا در کنارم، سرد و سوز استخون‌هام رو گرم می‌کرد. آرامش، خوشبختی، شادی نمی‌دونم! تمامی این‌ها در کوتاه مدت‌ تجربه می‌شوند اما موندگارند.
- نکته‌ی خوبی بود! و حرف آخرت؟
+ سکوت رو ترجیح میدم.
- گاهی، توی سکوت خیلی حرف ها هست. (خنده)
+ دختر باهوشی هستی(چشمک)
- (خنده) ممنونم از حضورت! خب، دوستان تک‌رمانی من، به پایان این مصاحبه رسیدیم. مطمئنم که شما هم مثل من، از این برنامه ل*ذت بردید. شما از همین حالا می‌تونید سوالاتتون رو برای مصاحبه از شخصیت‌های رمان مسخ لطیف از .ATLAS. عزیز، توی خصوصی ارسال کنید. همیشه پر انرژی و شاد بمونید، خدانگهدار!
قشنگ بود ولی تلخ🥹
دلم براش می سوزه
خیلی مظلومه ولی در عین حال سعی میکنه قوی باشه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.ATLAS.

مدرس نقاشی
مدرس انجمن
نقاش انجمن
تیزریست انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-24
نوشته‌ها
3,178
کیف پول من
65,346
Points
906
بالا