داستان ترسناک داستان ترسناک کوتاه بدون نتیجه

  • نویسنده موضوع .Melina.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 138
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
نيمه شب از خواب ميپرم! بيرون پنجره اتاقم در تاريكي صورتي با لبخند به من خيره شده.
من در طبقه چهاردهم زندگي ميكنم...
🥀
با استرس همه جا رو میگشتم. همسرم سه روزه ک گم شده و من باید همه جا رو بگردم. بالاخره نباید پلیس ها شک کنند
🥀
دست روی شونه همیشه آرامش بخشه..
اما تا وقتی که اون دست به یه کتف متصل باشه!
𓏲˖࣪
#ترسناک
تصور اینکه یک دختر خردسال بدون پدر و مادر بزرگ شود و یتیم وار زندگی کند بسیار دردناک است.به همین خاطر بود که از روی جسد پدر و مادرِ دختر گذشتم، به دختر گریان نزدیک شدم، و یک بار دیگر چکشِ قرار گرفته در دستم را بالا بردم
🥩
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
#ترسناک
صدای همسرم رو شنیدم: عزیزم شام حاضره. نمیای؟!
درسته دو روز تمام چیزی نخورده بودم اما بازم دلم نمیخواست سر میز شام حاضر بشم. هیچکس غذایی که همسر مرده اش آماده کرده رو نمیخوره
🩶ᯓ ֶָ•
#ترسناک
بدترین اتفاق زندگیم فوت برادرم در سانحه حریق بود. طبق برنامه های من اون قرار نبود اون ساعت توی خونه خواهرم باشه...هیچ چیز طبق برنامه ریزی پیش نرفت
💀
#ترسناک
مامانم منو دعوا کرد که بازم با لباسای خاکی برگشتم خونه. چرا درکم نمیکنه برای این که با جیمی بازی کنم باید هر روز اونو از خاک بیرون بکشم؟!
🪦୬-
#ترسناک
من بالاخره موفق شدم قلب کراشمو به دست بیارم یه کم دست و پا میزد اما اون چاقوی تیزی ک همراهم بود خیلی بهم کمک کرد
🐻ˎˊ-
#ترسناک
پسرم غرق در خواب بود وقتی بهش نزدیک شدم توی خواب زمزمه میکرد، یک دفعه مچ دست من رو گرفت گفت... :یکی پشت سرته!
و همین موقع بود که کمد دیواری پشت سرم با صدای آرومی باز شد، پسرم توی کمد نشسته بود
🐻𖥔 ๋࣭
#ترسناک
تموم پس اندازم رو دادم برای خرید یه قفل کامپیوتری با امنیت بالا. امیدوارم این بتونه جلوی اون موجودی که هرشب توی خواب سراغم میاد رو بگیره
ᯓ ֶָ•
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
#ترسناک
دو ماه از ازدواجشون نگذشته بود که مرد در فراق همسرش سکته کرد و مرد! حق داشت دیدن همسرش در اون وضعیت کار آسونی نبود... شاید نباید سرش رو برای مرد بیچاره پست میکردم!
𖨯-
همه میگن خونه مادربزرگ خیلی قشنگه شاید چون هنوز ساعت سه نصف شب زیرزمین نرفتن!
✧꒱
#ترسناک
من دستشویی نمیرم یه جفت چشم از داخل چاه منو نگاه میکنه! شاید نباید چشماشو از کاسه در میاوردم و داخل چاه مینداختم ...
✨🦂
#ترسناک
ساعت سه صبح همه خواب بودن که خواهر هشت سالم با گریه و جیغ بهمون گفت یه روح دیده! مطمئنم که دروغ میگه چون من خودمو بهش نشون ندادم!
👀🖇⧎
#ترسناک
نامادری با عصبانیت کودک شش ساله رو به انباری تاریک ک ترسناک خونه انداخت و بعد از قفل کردن در از اونجا رفت. کودک با گریه کمک میخاست ک با احساس سردی دست هایی روی گ*ردنش ساکت شد ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
#ترسناک
از این که نوزاد سه ماهه ام انگشتم رو گرفت حسابی ترسیدم. شاید بخاطر این که هنوز دو ساعتم از مرگش نگذشته
🫧🛖
صدای زنگ گوشی وقتی مادرت پشت خطه ترسناکه مخصوصا وقتی تازه از مراسم تدفینش اومده باشی
🫛𖨥
#ترسناک
به خونه پدرم رفتم تا یه امانتی رو ازش بگیرم . وقتی از خونه بیرون اومدم پدرم رو دیدم که داشت از ماشینش پیاده میشد
🕯🥩
بیاین باهم صادق باشیم! همگی از دیدن انعکاس خونین خودمون در آیینه وحشت داریم

#ترسناک
اونقدر عاشقشم که میخام بخورمش دوست دخترم با دیدن عشقی که بهش دارم ذوق می‌کنه اما من کاملا جدی ام! میخام بخورمش
𖦆
#ترسناک
امروز همه به دیدن من اومدن و حسابی خوشحالم گل های زیادی هم برای من آوردن راستش اصلا برام مهم نیست این تاج گل ها رو در مراسم تشییع جنازه خودم دریافت کردم!
𖡄🫧🫀
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
#ترسناک
پزشکی قانونی علت مرگ شوهرم رو خودکشی اعلام کرد اما این امکان نداره چون خودم کشتمش
ꫂ࿔ 🧛🏼🪵
#ترسناک
آخرین باری که مادرم خندید یک ماه پیش بود! دقیقا سه ساعت بعد از مرگش
🌧🖇⧎
#ترسناک
دیدن روح میتونه خیلی ترسناک باشه، نه از این لحاظ که اونا میان اذیتتون می‌کنن...از این لحاظ که شاید شما هم مرده باشین که اونارو می‌بینین
🧨♟️🗡
#ترسناک
با وجود اینکه نمی توانستم حرکت کنم، وقتی فهمیدم وضعیتم آنقدرها هم که فکر می کردم بد نیست، لبخند زدم... این سرما و یخ باعث شده بود اعصابم یخ بزنه بنابراین وقتی این گرگ ها پاهایم را می جویدند، دردی را حس نمی کردم...
💨ꫂ࿔
#ترسناک
به محض اینکه دیدم تست بارداریم منفی است شروع به هق هق کردم...پس اگه باردار نیستم ، اون چیزی که تو شکم من در حال رشد و حرکته چیه؟
👁💔ᝰ ֶָ•
#ترسناک
هیچ وقت دوست نداشتم پسرم تنها بمیره بخاطر همین بهش اجازه دادم دوستاش رو به خونه دعوت کنه
👽🕷⧏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,307
Points
3,866
#ترسناک
وزن توپ بولینگ دقیقا با وزن سر یک انسان بالغ برابره..البته اینو وقتی اولین بار یه توپ بولینگ رو بلند کردم فهمیدم...
🪓👀ʚɞ
یک روز بعد از مدت ها که توی خونه تنها موندم حقیقتا اولش اونقدرام وحشتناک نبود تا اینکه تصمیم گرفتم یک فیلم ترسناک ببینم.
سی دی عجیب غریبی که روش نوشته شده بود! فیلم ترسناک رو از کشوی فیلمای قدیمی پیدا کردم و گذاشتمش بلافاصله بعد از پلی شدنش روی تلویزیون نوشت میخوای فیلم قتل فجیع کلارا نلسونو ببینی؟
درسته یادم رفت بگم اسم من کلارا نلسونه.
😶‍🌫🥀
#ترسناک
دوست صمیمیم رو خیلی دوست داشتم!
همیشه با هم کلی وقت می‌گذروندیم و هیچوقت همدیگه رو تنها نمی‌ذاشتیم.همه چی خوب بود تا اینکه یه روز فهمیدم فقط من میتونم ببینمش.
𖨥🥩
#ترسناک
مریض شده بودم،چشمامو بسته بودم و دراز کشیده بودم روی تخت. تصمیم گرفتم از جام بلند بشم و بشینم..اما بدنمو دیدم که هنوز دراز کشیده بود با چشمای بسته
🕳
#ترسناک
شب هالویین داشتم به خونه برمیگشتم که یه نفر رو دیدم که توی خیابون راه میرفت و ماسک وحشتناکی زده بود.کم کم بهم نزدیک شد و سعی کردم ماسشکو در بیارم.وحشتناک ترین بخشش اونجا بود که فهمیدم اون ماسک نیست ، صورتشه!
࿑ 𖢛
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا