خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

شعر لبه‌ی پرتگاه اثر زری

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 695
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
چه غمگین است این عشق، که در سی*ن*ه داری
غم عشقت را هرگز ندهم به خنده و یک شادی
ز تو دارم غمی بزرگ در سی*ن*ه، دیگر چه از این بهتر؟
تو چه به من دادی جز غم؟ دیگر چه غمی داری؟
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
چه غمگین است این عشق، که در سی*ن*ه داری
غم عشقت را هرگز ندهم به خنده و یک شاد
ز تو دارم غمی بزرگ در سی*ن*ه، دیگر چه از این بهتر؟
تو چه به من دادی جز غم؟ دیگر چه غمی داری؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
مرا ز غم نبودت چه بسیار است
دل من از نبود تو چه نالان است
لبانم ز شوق تو همچو گل می‌خندد
نبود تو، هر روز مرا عجیب می‌آزرد
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
مرا ز غم نبودت چه بسیار است
دل من از نبود تو چه نالان است
لبانم ز شوق تو همچو گل می‌خندد
نبود تو، هر روز مرا عجیب می‌آزرد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
گفتم مرا بجویی، گفتا دوباره صدایم کن
گفتا خوش است بی‌ما، گفتم مرا رها کن
گفتی مرا به طعنه، زین خوش باد روزگارت
گفتم بی‌تو خوش نباشم، این قصه را باور کن
گفتا مجنون گشتم از این همه دورویی
گفتم تو که نیستی مجنون، لیلی را رها کن
چو شمعی، چو پروانه‌‌ام، نزن به من نارویی
نظری به حال من کن یا رب، جانم را فدا کن
بیچاره‌ام کردی، گفتا تو خودپسندی
گفتم غمت نباشد، شادی‌هایم را به او ادا کن
گفتا شدم پریشان، این نیست لیلیِ من
بگشای آن لبت را، این عشق را اعتراف کن
گفتا نشکن حرمت، این نیست راه چاره
گفتم آن غم هر چه باشد، مرا از آن دور کن
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
گفتم مرا بجویی، گفتا دوباره صدایم کن
گفتا خوش است بی‌ما، گفتم مرا رها کن
گفتی مرا به طعنه، زین خوش باد روزگارت
گفتم بی‌تو خوش نباشم، این قصه را باور کن
گفتا مجنون گشتم از این همه دورویی
گفتم تو که نیستی مجنون، لیلی را رها کن
چو شمعی، چو پروانه‌‌ام، نزن به من نارویی
نظری به حال من کن یا رب، جانم را فدا کن
بیچاره‌ام کردی، گفتا تو خودپسندی
گفتم غمت نباشد، شادی‌هایم را به او ادا کن
گفتا شدم پریشان، این نیست لیلیِ من
بگشای آن لبت را، این عشق را اعتراف کن
گفتا نشکن حرمت، این نیست راه چاره
گفتم آن غم هر چه باشد، مرا از آن دور کن
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
جدا نمی‌شود روح تو از خیال من
چه شود عاقبت غمبار تو و من؟
ناله‌ی زارم تمام نشدنی‌ست
به هجر رسانیده‌ام، عشق تو، غم من
نور بی‌رمق خورشید، ستد بر صورت زیبای تو
دست نمایت، خلق‌خوی شد‌، چو هلال من
پرتوی نور خورشید بی‌رمق می‌تابد
می‌رسد، یا نمی‌رسد سرنوشت خوب من؟
خاطر تو نمی‌رود از یاد هیچ‌کَسی
کی به مراد دل رسد سرنوشت غمبار من؟
می‌گذری و نمی‌نگری، بازنگرد تا بگذرد
عشق دروغین تو، عشق حقیقی و غم من
گوشم شنید که گفت ای زن بگریز و برو
که عشق تو مرا مجنون می‌کند، ای وای بر من
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان

کد:
جدا نمی‌شود روح تو از خیال من
چه شود عاقبت غمبار تو و من؟
ناله‌ی زارم تمام نشدنی‌ست
به هجر رسانیده‌ام، عشق تو، غم من
نور بی‌رمق خورشید، ستد بر صورت زیبای تو
دست نمایت، خلق‌خوی شد، چو هلال من
پرتوی نور خورشید بی‌رمق می‌تابد
می‌رسد، یا نمی‌رسد سرنوشت خوب من؟
خاطر تو نمی‌رود از یاد هیچ‌کَسی
کی به مراد دل رسد سرنوشت غمبار من؟
می‌گذری و نمی‌نگری، بازنگرد تا بگذرد
عشق دروغین تو، عشق حقیقی و غم من
گوشم شنید که گفت ای زن بگریز و برو
که عشق تو مرا مجنون می‌کند، ای وای بر من
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
باران می‌‌داند موج خروشان و ملال دریا را
زخم و درد خنجر و تیغه‌های دنیای بی‌مروت را
در دیار چه بوده‌ایم ز تنهایی، زمانی که بوی خون
جنون را دامنه می‌زند باز جسمِ بی‌جانِ مرا
مرگ از روز ازل با من دیوانه خونین‌ شکن است
تا بلرزاند تن‌ تکه‌تکه شده‌ی بی‌جان مرا
خنجر خورده‌ام تا ابد خنجر خواهم خورد مدتی دراز
شعر، شاید مرد قدرتمندی است و من، روح آن
مقابل کیهان می‌ایستد و می‌جنگد برای عاشقان
می‌نواید و می‌خواند، برای دلیران و دلدادگان
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
باران می‌‌داند موج خروشان و ملال دریا را
زخم و درد خنجر و تیغه‌های دنیای بی‌مروت را
در دیار چه بوده‌ایم ز تنهایی، زمانی که بوی خون
جنون را دامنه می‌زند باز جسمِ بی‌جانِ مرا
مرگ از روز ازل با من دیوانه خونین‌ شکن است
تا بلرزاند تن‌ تکه‌تکه شده‌ی بی‌جان مرا
خنجر خورده‌ام تا ابد خنجر خواهم خورد مدتی دراز
شعر، شاید مرد قدرتمندی است و من، روح آن
مقابل کیهان می‌ایستد و می‌جنگد برای عاشقان
می‌نواید و می‌خواند، برای دلیران و دلدادگان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
ای خوشا روزی که ما غم را از دل برهانیم
دیده از روی نگارینش تا جان در تن است برنجانیم
گر در دل او غم و غصه است در دل‌های ما
ز آفتاب صداقت روی او را همچو نوری بیفشانیم
چو گیسوبان سیه‌اش را می‌سپارد به دست خویش
پیش‌قدم شویم تا جان و دل را فدای آن کنیم
آن سر گیسو و زلف پریشان که می‌رقصد با نوای باد
قصد دارد تا دستانش را با دستان باد پیچان کنیم
غم قصد دارد دل مرا رسوا کند
ز نوای عاشقان آن‌گاه مرا رها کند
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
ای خوشا روزی که ما غم را از دل برهانیم
دیده از روی نگارینش تا جان در تن است برنجانیم
گر در دل او غم و غصه است در دل‌های ما
ز آفتاب صداقت روی او را همچو نوری بیفشانیم
چو گیسوبان سیه‌اش را می‌سپارد به دست خویش
پیش‌قدم شویم تا جان و دل را فدای آن کنیم
آن سر گیسو و زلف پریشان که می‌رقصد با نوای باد
قصد دارد تا دستانش را با دستان باد پیچان کنیم
غم قصد دارد دل مرا رسوا کند
ز نوای عاشقان آن‌گاه مرا رها کند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
کنار پنجره تصویر غم‌انگیزت را دیدم
کنار پنجره خیره به دو چشمان تو
از همان روز باران سراسیمه می‌بارد
و تمام روز، غم صورت مرا در بر گرفت.
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
کنار پنجره تصویر غم‌انگیزت را دیدم
کنار پنجره خیره به دو چشمان تو
از همان روز باران سراسیمه می‌بارد
و تمام روز، غم صورت مرا در بر گرفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
من بی‌تو شده‌ام یک روز سپید
ای کاش کوته خبری از تو به من برسد
نگاه تو بدتر از صد هزاران دیو سپید
که تو خسرویی و من شیرین
من بی‌تو سراسر پر از غم و ناامیدی‌ام
تو خوش باش، برو پی امیدهایت
بی‌وزنم و بی‌سرود، همانند چند بیت شعر سپید
آواره و بی‌آشیانه همانند یک پرنده‌ی بال‌ شکسته
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
من بی‌تو شده‌ام یک روز سپید
ای کاش کوته خبری از تو به من برسد
نگاه تو بدتر از صد هزاران دیو سپید
که تو خسرویی و من شیرین
من بی‌تو سراسر پر از غم و ناامیدی‌ام
تو خوش باش، برو پی امیدهایت
بی‌وزنم و بی‌سرود، همانند چند بیت شعر سپید
آواره و بی‌آشیانه همانند یک پرنده‌ی بال‌ شکسته
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
لیلی ز غم دوری چو خاموش گشت
مجنون ز دلتنگی مدهوش گشت
عشق لیلی ز مجنون چه پنهان؟
غم مجنون هر کجا هویدا شد
لیلی ز دوری بسیار، شیدا شد
مرغ عشق در اوج پرواز، ناامید گشت
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
لیلی ز غم دوری چو خاموش گشت
مجنون ز دلتنگی مدهوش گشت
عشق لیلی ز مجنون چه پنهان؟
غم مجنون هر کجا هویدا شد
لیلی ز دوری بسیار، شیدا شد
مرغ عشق در اوج پرواز ناامید گشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,531
Points
7,100
من در آیینه‌ی رخ خود غم را دیدم
من در آسمان بی‌کران و کبود تو را دیدم
همچو گویی نورانی ز عشق من می‌درخشیدی
من در خواب و رویاهایم تو را جستم و دیدم
#لبه‌ی_پرتگاه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
من در آیینه‌ی رخ خود غم را دیدم
من در آسمان بی‌کران و کبود تو را دیدم
همچو گویی نورانی ز عشق من می‌درخشیدی
من در خواب و رویاهایم تو را جستم و دیدم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا