• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

فال خواستگار

  • نویسنده موضوع A_h
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 245
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

A_h

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,158
لایک‌ها
7,090
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
65
Points
0
انجمن رمان نویسی | تک رمان

*اسپم ندهید*


فال خواستگاری طنز پسران ودختران مجرد.

پسران:

پسران مجرد!!!


فروردين : 46 بار به خواستگاري ميري و جواب رد مي شنوي اما در 47 امين بار در حاليكه در اوج نااميدي هستي جواب بله رو ميگيري و در كنار همسرت سالها به خوبي و خوشي زندگي مي كني.
ارديبهشت : تا يكسال ديگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج مي كني اما هنوز به شش ماه نكشيده بينتون اختلاف مي افته و كار به طلاق مي رسه . دختره مهريه اش كه 3000 سكه طلا هستش رو اجرا مي زاره و تو به زندان مي افتي تو زندان معتاد ميشي و هرويين مصرف مي كني و بعد از چندسال تحمل سختي و رنج در گوشه زندان ميميري.

خرداد : تا دو سال ديگه ازدواج مي كني و با يك دختر بسيار زيبا كه خيلي هم دوستش داري اما شب عروسي موقعي كه مي خواي بري رو تخت پات به لبه تخت گير مي كنه و مي افتي سرت مي خوره به پايه تخت و درجا ميميري

تير : ازدواج موفقي خواهي داشت و در تمام دوران زناشويي بمعناي كامل كلمه زن ذليلي . تمامي كارهاي خانه از قبيل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت هميشه با شيلنگ تو رو كتك مي زنه . اگه غذايي كه مي پزي بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت مي كوبه .

مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاري هر دختري كه ميري به هفته نكشيده يه خواستگار عالي واسش مياد و عروس ميشه . كم كم معروف ميشي به بخت گشاي دختراي ترشيده .

شهريور : يه شب كه داري با موتورت ميري خيابون گردي تو يك خيابون تاريك ميبيني يك ماشين با شدت به يك دختره مي زنه و فرار مي كني . سريع مثل قهرمانان فيلماي هندي ميپري دختره رو ب*غ*ل مي كني و مي بري به بيمارستان و خلاصه نجاتش مي دي اما دختره به كما رفته و پليسا هم فكر مي كنن تو باهاش تصادف كردي و ميگيرن زندانت مي كنن . بعد از 3 ماه دختره بهوش مياد و ميگه تو چه فداكاري كردي و پدر و مادرش ميان تو رو آزاد مي كنن . باباي دختره يك كارخونه دار ميلياردره و ميگه پسرم خيلي ازت خوشم مياد و دوست دارم دومادم بشي و خلاصه دوماد ميشي و تا آخر عمر فقط مي خوري و مي خوابي و سفر خارج ميري.

مهر : عاشق دختري ميشي كه فكر مي كني اونم تورو خيلي دوست داره و بعد از يك دوران عاشقي سخت بالاخره به خودت جرات ميدي و ميري خواستگاري دختره اما دختره يك سيلي آبدار مي زنه تو گوشت و ميگه بي ن*ا*موس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده كردي و تو تا آخر عمر ديگه ازدواج نمي كني.

آبان : چپ و راست واست دوست دختر رديف ميشه و هميشه 30 - 40 تا دوست دختره آن لاين داري و 50 - 60 تا هم آف لاين . همه عاشقتن و مي خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه اي به ازدواج نداري و سرانجام در سن 35 سالگي به علت مصرف زياد دوست دختر سكته مي كني و ميميري.

آذر : سه بار ازدواج مي كني و از هر زنت صاحب 9 فرزند ميشوي . همه زنهات تو رو از خودشون بيشتر دوست دارن و هميشه بهت ميگن سرورم اگه چيزي ميل دارين واستون بيارم. هر سه زنت تو يك خونه در كنار هم زندگي مي كنن و اصلاً باهم مشكلي ندارن . كار بيرون از خانه هم انجام نمي دي فقط سرماه به سرماه ميري پول يارانه ات رو ميگيري (فكر كنم 31 نفر هستين هر كدوم 45 هزار تومان اوه چقدر ميشه) كلاً آدم خوشبختي هستي .

دي : ميري خواستگاري دختر همسايه تون و با هم نامزد ميشين بعد از شش ماه دختره مريض ميشه و كم كم كور ميشه اما تو بخاطر پيماني كه با او بستي باهاش ازدواج مي كني و سالها با هم زندگي مي كنين .

بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد ميشين و بعد از 3 سال دوران نامزدي شيرين موقع عروسي سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره مي پرسه آيا حاضره زن تو بشه و اون ميگه نه

اسفند : يك روز اتفاقي چشمت به پير زن همسايه مي افته و ناخودآگاه عاشقش ميشي و موضوع رو به مامانت ميگي اما اونا مخالفت مي كنن و ميگن اين سن مامان بزرگتو داره اما تو ميگي مهم عشق و تفاهمه كه ما داريم سن و سال كه مهم نيست و با مخالفت شديد پدر و مادر با هم ازدواج مي كنين اما شب عروسي عروس از شدت خوشحالي سكته مي كنه و مي ميره.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : A_h

A_h

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
3,158
لایک‌ها
7,090
امتیازها
123
محل سکونت
میان یک عالمه رمان
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
65
Points
0
انجمن رمان نویسی | تک رمان

*اسپم ندهید*

دختران:

دختران مجرد!!!​
فروردين : انتظار به پايان رسيد و بعد از سالها انتطار و فراز و نشيب و غم و غصه و اشك و نا اميدي، به زودي ازدواج مي كني و به خانه بخت مي روي، اما شب عروسي هنگام صرف شام برق مي رود و داماد فرار مي كند.


ارديبهشت: كسي در اين دنيا هست كه هر لحظه به تو فكر مي كند و بي تو زنده نيست و نفس نمي كشد و قلبش نمي زند و اگر با او تماس نگيري، به كما مي رود.او به زودي به خواستگاريت ميايد و تو را با اسب سفيد به قصر خوشبختي ها مي برد.

خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ مي زنه خونه شما و با مامانت حرف مي زنه و تورو واسه پسرش خواستگاري مي كنه . البته تا سه سال ديگه نمي تونيد ازدواج كنيد چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.

تير: تو با هر كسي كه ازدواج كني يكسال نشده پست مي دن و باز برمي گردي خونه بابات.

مرداد : تا 43 روز ديگه ازدواج مي كني با پسر مورد علاقه ات و تا 342 روز ديگه بچه دار ميشين پسره اسمشو مي زارين بهرام بعد از 740 روز ديگه بچه دومت بدنيا مياد كه اونم پسره اسمش مي زارين شهرام و ....

شهريور : هر خواستگاري كه واست مياد بعلت نامعلومي بعد از سه روز ناپديد ميشه و ديگه خبري ازش نميشه.

مهر : تا يكسال ديگه ازدواج مي كني اما شوهرت معتاد ازآب در مياد و طلاق ميگيري بعد از يكسال باز ازدواج مي كني اما اون يكي هم معتاد در مياد و باز طلاق دوباره يكسال صبر مي كني و باز ازدواج مي كني در ازدواج سوم موفق ميشي و پسر يك كارخونه دار ميلياردر و فوق العاده زيبا تو رو ميگيره و كلي خوشبخت ميشي.

آبان :پسري كه هميشه در دانشگاه از تو جزوه مي گيرد، هيچ فكري در كله اش ندارد و فقط عادت كرده از تو كمك بگيرد، نه قيافه داري، نه اخلاق. چرا اين جوري فكر مي كني كه بايد در دوران دانشگاه ازدواج كني؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمياد الكي منتظر نباش.

آذر:دوتا خواستگار سمج تا 2 ماه آينده ميان خواستگاريت كه هر دو ديوانه وار عاشقتن و وقتي مي فهمن يك خواستگار ديگه داري با هم دعواشون ميشه (دعواي عشقي) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم مي زنن و هر دو مي ميرن.

دي: به زودي با نويسنده محبوبت آشنا مي شوي و از تو خواستگاري مي كند. اما چند ماه بعد با بهانه هاي مختلف از ازدواج با تو منصرف مي شود. تو دليل اين عمل او را نمي فهمي، اما به زودي متوجه مي شوي رماني از او منتشر شده كه شخصيت هاي آن بسيار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فاميلهايت هستند و در مقدمه كتاب هم توضيح داده كه براي دستيابي به اين داستان واقعي، مجبور شده به دختري زشت پيشنهاد ازدواج بدهد.

بهمن : امروز همه از اين كه به زودي ازدواج مي كني خوشحال هستند، چون از دست غرغرهايت راحت مي شوند و از اين به بعد شوهر بيچاره ات است كه بايد تو را تحمل كند.

اسفند : همين عيد نوروز عروسيته و با اوني كه سالها منتظرش بودي ازدواج مي كني واسه ماه عسل ميرين ونيز با كشتي شخصي شوهرت يك ويلا هم تو يك جزيره زيبا تو اسپانيا دارين كه واسه زندگي ميرين اونجا.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : A_h
بالا