این‌قدر خوب توصیفش کردی که خودم رو به جای شخصیت تصور کردم
ولی اگه جای یگانه بودم ویلیام رو خفه می‌کردم
سینا پارسا هم به لیست علاقه‌مندی‌ها اضافه شه لطفاً
از اونچه می‌ترسید سرش اومدمغزم رگ به رگ شد
دلم واسه یگانه سوخت
مر*تیکه یابو!
شخصیت‌های جورواجوری که به قشنگی کنار هم چیدی، با تموم تضادهاشون با مخاطب قابل ارتباطه
حتی گاهی دلم هم برای فرهاد می‌سوزه. ویلیام نه، مردک روانی 
سینا گوش همه رو پیچوندهآخه چرا این‌جوری شد؟
این سینا چی کار کرده که فرهاد به خونش تشنه‌ست؟
روند رمانت خیلی جذابه. فقط دقتت رو زیاد کن دختر
الان یه نگاه به پارت بندازی چند بار قلمت از لحن ادبی به محاوره تغییر کرده.
ولی این ویلی باید خودش رو به یک متخصص اعصاب و روان نشون بده. حالا جالبیش اینه که سینا پارسا چه هیولاییه که این همه آدم رو دیوونه و مچل خودش کرده
تو پارت های بعد قشنگ سینا پارسا هویتش معلوم میشه.وای خدای من! چه بلبشویی شد
توصیفاتت خیلی قشنگ بود و قلمت اون‌قدری خوب هست که جای پیشرفت زیادی هم برای خودش داره. مطالعه‌ات رو زیاد کن و خودت رو با کسی مقایسه نکن.
فقط یگانه جان این کپیست رو فکر کنم حواست نبود اشتباه درست کردی.
وای چطوری می‌تونی اینا رو بنویسی؟ موهای تنم سیخ شد از اینکه یه دختر مثل یگانه این‌قدر تحقیر میشه حالم بد میشه و واقعاً نمی‌تونستم دیگه بخونم اما قلمت جوریه که ترغیب شدم ادامه‌اش رو بفهمم. از اون نامیک هم آبی گرم نمیشع
اینا چرا اینجورین؟ دختر تو می‌ذاری من آروم و ساکت بمونم یا نه؟
به تو هم میگن برادر؟!
