Melina.N
مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستاننویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-03
- نوشتهها
- 1,059
- لایکها
- 3,540
- امتیازها
- 73
- محل سکونت
- سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
- کیف پول من
- 59,739
- Points
- 1,469
اگر راستش را بگوید فکر میکنند دیوانه است ترجیح می دهد سکوت کند.ترسش را در پردهی بیخیالی پنهان نمیکند؛ اما همچنان سعی میکند بدون هیچ اضطرابی، چشمان ثابت و تحکم با خانم راسل صحبت کند.
- نه! چیزی نیست.
خانم راسل یکی از ابروهایش را بالا میاندازد و میگوید:
- نباید الان درحال خوندن دعا باشی؟
اینبار استرس میگیرد و یکی از دروغهای شاخدار اخیرش را به زبان میاورد.
- دستشویی! میخوام برم!
خانم راسل اخم بدتری میکند.
- به نظرم باید منتظر میشدی تا دعا تموم بشه!
- ببخشید!
سریع راهش را عوض میکند و به سمت در رنگ و رو رفته یتیمخانه میرود.
- امیدوارم دیگه نبینمت!
***
- تو هیچی از خودت نگفتی! مادرت هم مو قرمز بود؟ موهای اون هم همین شکلی فرفری؟
از دست پاتریشیا خسته شده است حتی میل به خفه کردنش هم دارد!
دیدن یک روح کافی نبود سوالات یک دخترک بدون مغز دیگر هم اضافه شد.
#کاژه_مرگ
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
- نه! چیزی نیست.
خانم راسل یکی از ابروهایش را بالا میاندازد و میگوید:
- نباید الان درحال خوندن دعا باشی؟
اینبار استرس میگیرد و یکی از دروغهای شاخدار اخیرش را به زبان میاورد.
- دستشویی! میخوام برم!
خانم راسل اخم بدتری میکند.
- به نظرم باید منتظر میشدی تا دعا تموم بشه!
- ببخشید!
سریع راهش را عوض میکند و به سمت در رنگ و رو رفته یتیمخانه میرود.
- امیدوارم دیگه نبینمت!
***
- تو هیچی از خودت نگفتی! مادرت هم مو قرمز بود؟ موهای اون هم همین شکلی فرفری؟
از دست پاتریشیا خسته شده است حتی میل به خفه کردنش هم دارد!
دیدن یک روح کافی نبود سوالات یک دخترک بدون مغز دیگر هم اضافه شد.
کد:
اگر راستش را بگوید فکر میکنند دیوانه است ترجیح می دهد سکوت کند.ترسش را در پردهی بیخیالی پنهان نمیکند؛ اما همچنان سعی میکند بدون هیچ اضطرابی، چشمان ثابت و تحکم با خانم راسل صحبت کند.
- نه! چیزی نیست.
خانم راسل یکی از ابروهایش را بالا میاندازد و میگوید:
- نباید الان درحال خوندن دعا باشی؟
اینبار استرس میگیرد و یکی از دروغهای شاخدار اخیرش را به زبان میاورد.
- دستشویی! میخوام برم!
خانم راسل اخم بدتری میکند.
- به نظرم باید منتظر میشدی تا دعا تموم بشه!
- ببخشید!
سریع راهش را عوض میکند و به سمت در رنگ و رو رفته یتیمخانه میرود.
- امیدوارم دیگه نبینمت!
***
- تو هیچی از خودت نگفتی! مادرت هم مو قرمز بود؟ موهای اون هم همین شکلی فرفری؟
از دست پاتریشیا خسته شده است حتی میل به خفه کردنش هم دارد!
دیدن یک روح کافی نبود سوالات یک دخترک بدون مغز دیگر هم اضافه شد.
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان