کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

  • نویسنده موضوع .Melina.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 598
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
اما من حالا خواهان اینم که در این آب غرق شوم و همسرم را هم غرق کنم، روزی که من با چاقوی خونی بالای سرش ایستاده‌ام برایم حکم یک نقاشی زیبا را دارد و دخترک عزیزم نامه‌هایی را که برایش نوشتم، تصمیم دارم با آتش عشقت بسوزانم تا دیگر کسی نباشد که بگوید زنی ضعیف بودم من انتقام تمام باید و نبایدهایمان را از او میگیرم و این برای من حکم یک عشق را دارد؛ و حتی به اندازه این شیرین، روزی که تو به دنیا امدی او پیشم نبود. مادرش را فرستاده بود و خودش در زیر لایه‌هایی از غم پنهان بود او تو را نمی‌خواست و به اندازه از ما متنفر بود چون مادرش او را خواست و غم از دست دادن تو برای پدرت شیرین بود. اما حالا منتظر باش تا از غم‌هایمان کوه یخی سرد برای همه‌مان بسازم تا یخ بزنیم؛ گاهی یخ زدن بهتر از سوختن است و این را همه میدانیم تو دلت می‌خواهد بسوزی؟ من مادرت هستم و همیشه مادر‌ها درست می‌گویند. درست است؟ واقعا؟ من گاهی میترسم که نکند به عنوان مادر اشتباه کنم و روحت را، ناراحت کنم هر چه باشد مادرم حتی نگران روحت هستم شاید نباشی اما بازم نگرانت هستم و این مادر بودن است و تو یادت است. به من گفتی معنی واقعی مادر بودن این است که شخصی باشی مهربان و هر لحظه دلت بتپد برای بودنش و با عشق پاک مادرانه‌ات عاشقی کنی برایش و او بشود سوگلی قلبت.
یادت است که ازم پرسیدی تولد چیست؟
و من جواب دادم، سوالی که یونسکو برای همه ملت‌های دنیا مطرح کرد. بهترین پاسخ از هند ارسال شد که گفته بود
تولد؛ تنها روزی است؛ که مادر با گریه های نوزادش لبخند میزند.
و این از نظر تو خیلی زیبا بود و من دلم برای خنده‌هایت تنگ شده است.
با غم به شکوفه‌های رو پنجره خیره شدم، و قطرات اشک بر روی گونه‌ام جاری شد.
کد:
اما من حالا خواهان اینم که در این آب غرق شوم و همسرم را هم غرق کنم، روزی که من با چاقوی خونی بالای سرش ایستاده‌ام برایم حکم یک نقاشی زیبا را دارد و دخترک عزیزم نامه‌هایی را که برایش نوشتم، تصمیم دارم با آتش عشقت بسوزانم تا دیگر کسی نباشد که بگوید زنی ضعیف بودم من انتقام تمام باید و نبایدهایمان را از او میگیرم و این برای من حکم یک عشق را دارد؛ و حتی به اندازه این شیرین، روزی که تو به دنیا امدی او پیشم نبود. مادرش را فرستاده بود و خودش در زیر لایه‌هایی از غم پنهان بود او تو را نمی‌خواست و به اندازه از ما متنفر بود چون مادرش او را خواست و غم از دست دادن تو برای پدرت شیرین بود. اما حالا منتظر باش تا از غم‌هایمان کوه یخی سرد برای همه‌مان بسازم تا یخ بزنیم؛ گاهی یخ زدن بهتر از سوختن است و این را همه میدانیم تو دلت می‌خواهد بسوزی؟ من مادرت هستم و همیشه مادر‌ها درست می‌گویند. درست است؟ واقعا؟ من گاهی میترسم که نکند به عنوان مادر اشتباه کنم و روحت را، ناراحت کنم هر چه باشد مادرم حتی نگران روحت هستم شاید نباشی اما بازم نگرانت هستم و این مادر بودن است و تو یادت است. به من گفتی معنی واقعی مادر بودن این است که شخصی باشی مهربان و هر لحظه دلت بتپد برای بودنش و با عشق پاک مادرانه‌ات عاشقی کنی برایش و او بشود سوگلی قلبت.

یادت است که ازم پرسیدی تولد چیست؟

و من جواب دادم، سوالی که یونسکو برای همه ملت‌های دنیا مطرح کرد. بهترین پاسخ از هند ارسال شد که گفته بود

تولد؛ تنها روزی است؛ که مادر با گریه های نوزادش لبخند میزند.

و این از نظر تو خیلی زیبا بود و من دلم برای خنده‌هایت تنگ شده است.

با غم به شکوفه‌های رو پنجره خیره شدم، و قطرات اشک بر روی گونه‌ام جاری شد.
#برف‌های_روزگار
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
***
پسرک با غم بر روی صندلی نشست و با اخم به من خیره شد. با تعجب نگاهش کردم و زمزمه کردم، من ادم خوبی هستم فقط میخواهم که انتقام دخترکم را بگیرم و تو به من کمک کن. باز اخم کرد و رویش را ازم برگرداند واقعا درخواستی بدی کرده بودم؟ من فقط از او خواستم همسرم را بکشد! و او حالا مرا پس می‌زند و رویش را بر‌می‌گرداند.
از روی صندلی پارک بلند میشوم؛ و با غم راه خانه را در پیش می‌گیرم.
در کنار خانه‌ام الیویا ایستاده بود و شال گر*دن نارنجی‌اش را روی گ*ردنش انداخته بود. با مکث به سمتش رفتم و با غم به رویم کرد و گفت همسرت مُرد، تصادف کرد با جدییت و بهت به او خیره شدم و بر روی پله‌های خانه فرود امدم پس او خیلی زودتر از من رفت؛ و من وای بر من
خیلی زودتر باید پیش دخترکم میرفتم.
دلم برایش تنگ شده بود دخترک بیچاره‌ام خیلی زودتر از زمانش رفت.
با خوشحالی بلند شدم و به الیویا گفتم خداحافظ در بهت مانده بود اما من از ان گذشتم بیشتر راه رفتم از برگ‌های خزان تا کو‌های پر برف‌ دوستت دارم در میان باد‌ها دوستت دارم انقدر گذشتم و شعر را تکرار کردم تا رسیدم به دریا‌چه از بالا به پایین خیره شدم و دست‌هایم را در آن لغزاندم. با لبخند از پایان شیرینمان خودم را رها کردم و به اعماق دریا افتادم، آب‌ها با ملایمت کنارم می‌زدند و موج‌ها با عشق بر من می‌شتافتند. نفسی برایم نماند و رها شدم با آرامش به دخترک سفید پوشم در اسمان خیره شدم و در کنارش قدم گذاشتم.
کد:
***

پسرک با غم بر روی صندلی نشست و با اخم به من خیره شد. با تعجب نگاهش کردم و زمزمه کردم، من ادم خوبی هستم فقط میخواهم که انتقام دخترکم را بگیرم و تو به من کمک کن. باز اخم کرد و رویش را ازم برگرداند واقعا درخواستی بدی کرده بودم؟ من فقط از او خواستم همسرم را بکشد! و او حالا مرا پس می‌زند و رویش را بر‌می‌گرداند.

از روی صندلی پارک بلند میشوم؛ و با غم راه خانه را در پیش می‌گیرم.

در کنار خانه‌ام الیویا ایستاده بود و شال گر*دن نارنجی‌اش را روی گ*ردنش انداخته بود. با مکث به سمتش رفتم و با غم به رویم کرد و گفت همسرت مُرد، تصادف کرد با جدییت و بهت به او خیره شدم و بر روی پله‌های خانه فرود امدم پس او خیلی زودتر از من رفت؛ و من وای بر من

خیلی زودتر باید پیش دخترکم میرفتم.

دلم برایش تنگ شده بود دخترک بیچاره‌ام خیلی زودتر از زمانش رفت.

با خوشحالی بلند شدم و به الیویا گفتم خداحافظ در بهت مانده بود اما من از ان گذشتم بیشتر راه رفتم از برگ‌های خزان تا کو‌های پر برف‌ دوستت دارم در میان باد‌ها دوستت دارم انقدر گذشتم و شعر را تکرار کردم تا رسیدم به دریا‌چه از بالا به پایین خیره شدم و دست‌هایم را در آن لغزاندم. با لبخند از پایان شیرینمان خودم را رها کردم و به اعماق دریا افتادم، آب‌ها با ملایمت کنارم می‌زدند و موج‌ها با عشق بر من می‌شتافتند. نفسی برایم نماند و رها شدم با آرامش به دخترک سفید پوشم در اسمان خیره شدم و در کنارش قدم گذاشتم.
#برف‌های_روزگار
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
بین راه به این فکر کردم من رفتم، تو رفتی. ما تسلیم برف‌هایمان شدیم، فقط امیدوارم زوج‌های دیگر برف‌های روزگارشان انقدر بی‌رحم و خودخواه نباشند. نکته‌ای که شاید ما به آن توجه نکردیم این بود درسته برف‌ها سرد هستند؛ اما ترسناک‌تر از آن قلب‌ها هستند که اگر سرد بشوند و بشکنند همه را گرفتار میکنند،و ما درگیر قلب‌های سردمان شدیم این برف‌های روزگار نبودند که مارا در خودشان پنهان کردن این‌ها دل‌ها بودند دل‌هایی که با خورد شدنشان صدایشان از صدای ما بنده‌ها بلند‌تر و می‌توانند همه‌ را نابود کنند. فقط برای کسانی که زنده هستن امیدوارم درگیر دل‌های سرد نشوند و فقط وای بر آنهایی که خودشان دل‌ها را سرد می‌کنند؛ تاوان این درد‌ها یا به قیمت جان است یا به قیمت زجر و دل شکستگی و من به خودم میگویم افرین اِما تو خیلی خوب در آب‌ها شنا کردی.
پاها‌یم را در پله‌های ابری گذاشتم و همراه دخترکم به آسمان رفتیم.
کد:
بین راه به این فکر کردم من رفتم، تو رفتی. ما تسلیم برف‌هایمان شدیم، فقط امیدوارم زوج‌های دیگر برف‌های روزگارشان انقدر بی‌رحم و خودخواه نباشند. نکته‌ای که شاید ما به آن توجه نکردیم این بود درسته برف‌ها سرد هستند؛ اما ترسناک‌تر از آن قلب‌ها هستند که اگر سرد بشوند و بشکنند همه را گرفتار میکنند،و ما درگیر قلب‌های سردمان شدیم این برف‌های روزگار نبودند که مارا در خودشان پنهان کردن این‌ها دل‌ها بودند دل‌هایی که با خورد شدنشان صدایشان از صدای ما بنده‌ها بلند‌تر و می‌توانند همه‌ را نابود کنند. فقط برای کسانی که زنده هستن امیدوارم درگیر دل‌های سرد نشوند و فقط وای بر آنهایی که خودشان دل‌ها را سرد می‌کنند؛ تاوان این درد‌ها یا به قیمت جان است یا به قیمت زجر و دل شکستگی و من به خودم میگویم افرین اِما تو خیلی خوب در آب‌ها شنا کردی.

پاها‌یم را در پله‌های ابری گذاشتم و همراه دخترکم به آسمان رفتیم.
#یوتوپیا
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

آسمان آبی

کتابخوان انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-14
نوشته‌ها
304
لایک‌ها
837
امتیازها
63
محل سکونت
کابل افغانستان
کیف پول من
33,045
Points
602
امضا : آسمان آبی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا