سلام دوستان گل
خب نقد من از دلنوشتهی زیبای
ahmad .azr جان. نویسندهی در انتظار قاصدکها.
شروع خوبی داشتی بعضی جاها یکم گنگ بود. ولی در کل فوقالعاده بود من که ل*ذت بردم.
با کلمات قشنگ بازی میکردی.
اصلا روح آدم آدم نوازش میکرد.
جالب و جذاب بود.
اما بعضی جاها گنگ میشد اونطور که من فهمیدم اگه جای چندتا از کلمات رو عوض میکردی بهتر بود.
مثلا:
- سرنوشتی که شد دلنوشتی که باید از سرنوشت.
قشنگه
ولی اگه به جای باید از کلمهی ماند استفاده میکردی جذابترش میکرد.
یا
- سرنوشتی که شد دلنوشته که باید نوشت.
این هم قشنگ بود
مسافرکشی میکرد..
راننده دنده میکشید
از اینجا تا آنجا
مسافر میکشید..
از اینجا
ماشین گ*از میکشید..
مسافر سیگار میکشید..
مانده به آنجا
راننده ترمز میکشید..
خسته بود
خمیازه میکشید..
ماشین
بنزین
روغن
آب می کشید..
راننده از ماشین کار میکشید..
مسافر پول میکشید..
مسافر پیاده میشد ..
مسافر ها
رفیق
نیمه راه بودند..
ولی ماشین
همه اش سوت میکشید
ماشین دلش میگرفت
راننده آه میکشید..
مسافری نبود ..
راننده پول میکشید..
یدک کش ماشین را میکشید..
راننده دیگر
مسافر نمیکشید
از کار دست میکشید..
وقت کشی میکرد..
نه مسافر کوشی
نه مسافرکشی..
این یکم گیج کننده بود.
کاش میشد
از بالای این کلمات
سر خورد
پایین و پایین تر ..
مرگ
پیری
میانسالی
جوانی
نوجوانی
کودکی
نوزادی
تولد
و در چرخه عمر
طفلی معصوم شد
و در آ*غ*و*ش مادر
پاک مرد..
و یا در آ*غ*و*ش مرگ
دوباره متولد شد..
و
یا اینکه از تولد
متولد نشد ..
کل دنیامان
شکم مادرمان بود ..!!
میشود
از پیر شدن
تا جوانی را دوید ..؟؟
چرا جاده عمر
یکطرفه ست ؟؟
نه میانبری ..
نه دور برگردانی..
همش دست انداز..
همش تابلو
عزرائیل در کمین ست ..!!!
من از راهسازی
شکایت دارم ..
کاش میشد
با عزراییل
توافق کرد ..
تا ببخشد زندگی را ..
میشود دزدکی
عزرائیل را ترور کرد ؟؟
گزینه ها
روی میزست..
کاش میشد
با عمر بازی کرد
اعداد را جمع زد
یا تفریق کرد
کاش زمان در زمین
خلاصه نمیشد..
و زمین اینقدر
زمان را
سانسور نمیکرد..
لحظه ها
همچون ما رهگذرند..
لحظه را
باید گرفت
و بویید
و ب*و*سید
و با لحظه یکی شد ..
باید لحظه را نوشت ..
این فوقالعاده بود اصلا ل*ذت بردم یا اون بخشی که مرد به دشت گفت.
خیلی قشنگ بود دمت گرم داداش قلمت مانا.
ل*ذت بردم. موفق باشی
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان