در انتظار قاصدک ها | احمد آذربخش کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع ahmad .azr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 49
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331
مسافرکشی میکرد..

راننده دنده میکشید
از اینجا تا آنجا
مسافر می‌کشید..

از اینجا
ماشین گ*از می‌کشید..
مسافر سیگار می‌کشید..

مانده به آنجا
راننده ترمز می‌کشید..
خسته بود
خمیازه می‌کشید..

ماشین
بنزین
روغن
آب می کشید..
راننده از ماشین کار می‌کشید..
مسافر پول می‌کشید..
مسافر پیاده میشد ..

مسافر ها
رفیق
نیمه راه بودند..

مسافری نبود ..
ماشین دلش می‌گرفت
ماشین می‌خوابید..
راننده خمیازه می‌کشید..

راننده پول می‌کشید..
یدک کش ماشین را میکشید..

راننده دیگر
مسافر نمی‌کشید
از کار دست میکشید..
وقت کشی می‌کرد..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331
کاش میشد
از بالای این کلمات
سر خورد
پایین و پایین تر ..

مرگ
پیری
میانسالی
جوانی
نوجوانی
کودکی
نوزادی
تولد

و در چرخه عمر
طفلی معصوم شد
و در آ*غ*و*ش مادر

پاک مرد..


و یا در آ*غ*و*ش مرگ
دوباره متولد شد..
و
یا اینکه از تولد
متولد نشد ..
کل دنیامان
شکم مادرمان بود ..!!

میشود
از پیر شدن
تا جوانی را دوید ..؟؟

چرا جاده عمر
یکطرفه ست ؟؟
نه میانبری ..
نه دور برگردانی..
همش دست انداز..
همش تابلو
عزرائیل در کمین ست ..!!!

من از راهسازی
شکایت دارم ..

کاش میشد
با عزراییل

توافق کرد ..
تا ببخشد زندگی را ..

میشود دزدکی
عزرائیل را ترور کرد ؟؟

گزینه ها
روی میزست..

کاش میشد

با عمر بازی کرد
اعداد را جمع زد
یا تفریق کرد

کاش زمان در زمین
خلاصه نمی‌شد..
و زمین اینقدر
زمان را
سانسور نمی‌کرد..

لحظه ها
همچون ما رهگذرند..
لحظه را
باید گرفت
و بویید
و ب*و*سید
و با لحظه یکی شد ..
باید لحظه را نوشت ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331
رود شعرش جاری
روزگارش بسی بارانی
همچنانی که
عقده های زندگی..
می‌بارند ..

چتر او امید ست
با دلی پولادی ..

باران عقده می‌بارد..
و یاران فراموشی
در زیر باران
هلهله میکنند ..

و آسمان
ترکشی از دردهای
خفته خود رها میکند ..
رعد
بر ل*ب رود میفتد..
و خاموش می‌شود..

در روزگاری بسی بارانی..
رعد رود شعرش جاری ..



 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331
نقاش خوبی نبودم
نتوانستم درد بکشم ..

دردها را نوشتم ..
و من
در نقش نوشته های دردآلود..
در زنجیر تنهایی اسیرم ..

در کنج تاریکی از تالار اشعار
در لابلای صفحات قطور احوالاتم..

فریااااد میزنم ...

مرا ورق بزن ..
مرا بشنو ..!!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331

آرزو
قشنگ بود
بلند بود ..
دستم به او نرسید ..

چشمکی زد ..
و دور شد..
در پی اش رفتم ..

ولی گامهایم
هر بار کوتاه شد
و کوتاهتر ..

هنوز
بوی عطر شیرین
آرزو را
حس میکنم ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331
شبم بلند شد
روزم کوتاه شد
دستم کوتاه شد
راهم دراز شد
گامم کوتاه شد..

آه
حرفم کوتاه شد..

و
در پستی ها
و بلندی‌ها
محو شدم ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331

مرد
در گوش دشت
گفت :
دشت بگو..!!
چه خبر از
قاصدک ها داری ؟؟

دشت با خمیازه
بیدار شد و گفت:
از ..

راه ...

بپرس..

مدتهاست..

کسی ..

ندیده ام ..

راه
انگار گوش نداشت ..
نمی‌شنید ..
فقط می‌رفت ..


باد آمد..
مرد یقه اش را گرفت
و گفت:
ای باد بگو ..!!
تو میدانی ..
آیا
قاصدکی دیده ای ؟؟

باد
لابلای انگشتان مرد
پیچید
در گوش مرد
زوزه کشان گفت :
بلی دیدم ..
آنجا که می‌چرخیدم
طوفان شد ..
پر پر شد ..

و دور شد ..

و مرد
در دشت
کنار راه
و
در پی باد

بغضش ترکید...

و گفت :
دشت بی خبر
راه بی اثر
باد بد خبر
کجاست
قاصدک خوش خبر ؟؟
..
یعنی قاصدک ها مرده اند؟؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
802
امتیازها
63
کیف پول من
22,549
Points
331

والدینت
گاهی فقط
سند مالکیتی هستند
در شناسایی ات..
در مدارکت..

و نه جویای احوالت..

فقط ثبتی ست
در ثبت احوالی
که احوالی نپرسید..

و حال ما
در ثبت احوال
هرگز ثبت نشد ..

و ما را
با شناسنامه
شناختند..
و نه با نامه
و دلنوشته..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا