کامل شده لحظه وصال | زهرا جعفریان کاربر تک رمان

[Zahra jafarian]

اگه این دنیا یه هواپیما باشه
بخل تو یه صندلی فرست کلاسه
یه جای بدون غم
پر از بوی خوب
آرامش
نرم و گرم
یه جا که وقتی توشم، انگار توی بهشتم
دیگه هیچی برام معنی نداره
من میشم جزو همونایی که حافظ بهشون میگه سبکباران ساحل ها...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

اگه این دنیا یه هواپیما باشه
بخل تو یه صندلی فرست کلاسه
یه جای بدون غم
پر از بوی خوب
آرامش
نرم و گرم
یه جا که وقتی توشم، انگار توی بهشتم
دیگه هیچی برام معنی نداره
من میشم جزو همونایی که حافظ بهشون میگه سبکباران ساحل‌ها...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

ولی من خودم را بکشم هم خنده های بهار یادم نمی رود
خنده هایش مثل این بود که هی یک گل بشکفد، یک گل بشکفد
آن روزها گل هایی متولد شدند
که در دست های من غزل گشتند
باغبان خوبی بودم؟ نمی دانم
گاهی اوقات هرقدر هم تو خوب باشی، عاقبت نمک نشناسی گل کار دست تو می دهد
یا شاید هم این منم که باید باور کنم
عمر گل کوتاه است
و خالق گل ها رفته...
#ولی من خودم را بکشم هم خنده های بهار یادم نمی رود
خنده هایش مثل این بود که هی یک گل بشکفد، یک گل بشکفد
آن روزها گل هایی متولد شدند
که در دست های من غزل گشتند
باغبان خوبی بودم؟ نمی دانم
گاهی اوقات هرقدر هم تو خوب باشی، عاقبت نمک نشناسی گل کار دست تو می دهد
یا شاید هم این منم که باید باور کنم
عمر گل کوتاه است
و خالق گل ها رفته...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

ولی من خودم را بکشم هم خنده‌های بهار یادم نمی‌رود
خنده‌هایش مثل این بود که هی یک گل بشکفد، یک گل بشکفد
آن روزها گل‌هایی متولد شدند
که در دست‌های من غزل گشتند
باغبان خوبی بودم؟ نمی‌دانم
گاهی اوقات هرقدر هم تو خوب باشی، عاقبت نمک نشناسی گل کار دست تو می‌دهد
یا شاید هم این منم که باید باور کنم
عمر گل کوتاه است
و خالق گل‌ها رفته...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

درونش بهشت بود
و هزاران آینه
عکس بهشت در آینه ها می افتاد...
گویا که هزاران بهشت در او وجود داشت
و هیچ راه فراری هم نبود
بهار مسخت می کرد
م*ست می شدی
غرق تمنا و ل*ذت... شادی خالص بود

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

درونش بهشت بود.
و هزاران آینه
عکس بهشت در آینه‌ها می‌افتاد... .
گویا که هزاران بهشت در او وجود داشت.
و هیچ راه فراری هم نبود.
بهار مسخت می‌کرد.
م*ست می‌شدی.
غرق تمنا و ل*ذت... شادی خالص بود.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

بهار
شهرزاد بود
و من آن فرهادی
که هر چه پنبه رسیدیم
قباد همه را پنبه کرد
اما حقیقت این جاست
گاهی تن به اجبارها دادن
انتخاب است
قباد بهانه بود
شهرزاد آن طور که باید و شاید فرهاد را نمی خواست...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

بهار
شهرزاد بود.
و من آن فرهادی
که هر چه پنبه رسیدیم
قباد همه را پنبه کرد
اما حقیقت این‌جاست
گاهی تن به اجبارها دادن
انتخاب است
قباد بهانه بود
شهرزاد آن طور که باید و شاید فرهاد را نمی‌خواست...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

ولی من می گویم
خدا اول تو را آفرید
بعد بهشت را با بخشی از گوشه چادرت خلق کرد...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

ولی من می‌گویم

خدا اول تو را آفرید

بعد بهشت را با بخشی از گوشه چادرت خلق کرد...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

نکند دوباره گذرت به قم افتاده
که تابستان اینجا بهاری شده، خنک و بارانی...
باور کن
زاینده رود این سال ها
مدام دلتنگ تو میشد، هی خشک شد و...
هی خشک شد...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

نکند دوباره گذرت به قم افتاده
که تابستان این‌جا بهاری شده، خنک و بارانی...
باور کن
زاینده رود این سال‌ها
مدام دلتنگ تو می‌شد، هی خشک شد و...
 هی خشک شد...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

شاید هم
تا نخوانی هرشب
یکی از قصه های هزار و یک شب را برای من
نروی از خواب های من بیرون
من سراپاگوشم
اصلا هر شب هزار قصه بخوان
ولی مشکل اینجاست
خبری از قصه دیگر نیست
من را چپ چپ نگاه میکنی
داد و بیداد میکنی
خودخواه بازی درمیاوری
فرار میکنی در خواب هایت از من
اگر خدا را قبول داری، درست قبول داشته باش
این بی احترامی ها
به کسی که فقط گفته دوستت دارد...
درست نیست
باور کن
دوستت دارم بخدا حرف بدی نیست...
تو طاقت شنیدنش را نداشتی...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

شاید هم
تا نخوانی هر شب
یکی از قصه‌های هزار و یک شب را برای من
نروی از خواب‌های من بیرون
من سراپاگوشم
اصلاً هر شب هزار قصه بخوان
ولی مشکل این‌جاست
خبری از قصه دیگر نیست
من را چپ چپ نگاه می‌کنی 
داد و بیداد می‌کنی 
خودخواه بازی درمی‌آوری
فرار می‌کنی در خواب‌هایت از من
اگر خدا را قبول داری، درست قبول داشته باش
این بی احترامی‌ها
به کسی که فقط گفته دوستت دارد...
درست نیست
باور کن
دوستت دارم بخدا حرف بدی نیست...
تو طاقت شنیدنش را نداشتی...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

من یه گلم
که تو باغ منی
داشتنت مثل این میمونه
که انگار دوباره برگشتم به خونم
به جایی که بهش تعلق دارم...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

من یه گلم
که تو باغ منی
داشتنت مثل این می‌مونه
که انگار دوباره برگشتم به خونم
به جایی که بهش تعلق دارم... .

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

نمیدانی لمس شانه ی ظریفت چه حسی دارد
تو هیچ وقت جای دست من نبودی...

متن مخفی: متن مخصوص کپیست

 نمی‌دانی لمس شانه‌ی ظریفت چه حسی دارد.
تو هیچ‌وقت جای دست من نبودی... .

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

صورتش...
صورتش...
شما که صورتش را ندیدید
خیلی گوگولی مگولی و خاص و ملوس بود
یه حالت های باحالی داشت
از این ها که می خواهی نقطه به نقطه اش را ببوسی...

متن مخفی

 صورتش...
صورتش...
شما که صورتش را ندیدید
خیلی گوگولی مگولی و خاص و ملوس بود.
یه حالت‌های باحالی داشت
از این‌ها که می‌خواهی نقطه به نقطه‌اش را ببوسی...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان