خوبی بهار این است که تکلیفش با خودش مشخص می باشد
آدم را دق می دهد تا بله بدهد
ولی وقتی می گوید بله، دیگر خیالت راحت می شود...
تمام است، سر حرفش می ماند... کنارت خواهد ماند...
کد:
خوبی بهار این است که تکلیفش با خودش مشخص میباشد.
آدم را دق میدهد تا بله بدهد.
ولی وقتی میگوید بله؛ دیگر خیالت راحت میشود... .
تمام است، سر حرفش میماند... کنارت خواهد ماند... .
میدانی، اصلا اگر هم خیلی پولمان نمی رسید
نمی خواهد خیلی غوغا کنیم
لازم نیست تالار بگیریم
دعوت میکنیم خانه مان دوست ها و فامیل های تو را اگر خواستی
کیک و غذا هم از بیرون می گیریم، کمک می کنند مهمان ها یک جوری پیش می رود
لباس عروس هم نمی خواهد، با آن همه سنگینی و تنگی و... نمی خواهم شب عروسی خفه شوی، لباس شب قرمز می گیریم برایت، قرمز خیلی به پو*ست سفیدت می نشیند
بعد کلی در خانه می زنیم و می رقصیم
کیک هم می خوریم
شاید پیانو بزنی و من برقصم...
یا من بنوازم و تو برقصی
خوب پیش می رود
سخت گیری نمی کنم به قول خودت، می شود یک عروسی جمع و جور و صمیمی، مهمان ها هم انقدر برای ما خوشحالند که دیگر حوصله غیبت کردن در مورد کیفیت مراسم را نخواهند داشت...
کد:
میدانی؛ اصلاً اگر هم خیلی پولمان نمیرسید.
نمی.خواهد خیلی غوغا کنیم.
لازم نیست تالار بگیریم.
دعوت میکنیم خانهمان؛ دوستها و فامیلهای تو را اگر خواستی
کیک و غذا هم از بیرون میگیریم، کمک میکنند مهمانها یک جوری پیش میرود
لباس عروس هم نمیخواهد، با آن همه سنگینی و تنگی و... نمیخواهم شب عروسی خفه شوی، لباس شب قرمز میگیریم برایت، قرمز خیلی به پو*ست سفیدت مینشیند.
بعد کلی در خانه میزنیم و میرقصیم
کیک هم میخوریم
شاید پیانو بزنی و من برقصم... .
یا من بنوازم و تو برقصی
خوب پیش میرود
سخت گیری نمیکنم به قول خودت، میشود یک عروسی جمع و جور و صمیمی، مهمانها هم آنقدر برای ما خوشحالند که دیگر حوصله غیبت کردن در مورد کیفیت مراسم را نخواهند داشت... .
ای کاش برعکس بود
من استاد تو بودم
نه این که تو چیزی یادم نداده باشی ها، اتفاقا از تو خیلی چیزها یاد گرفتم، خیلی خیلی زیاد...
ولی خب احساس می کنم هنوز خیلی چیزها هست که تو یادشان نگرفتی
توانایی حل کردن مسائل به شکل صحیح
توانایی آسان تر گرفتن دنیا
توانایی رها کردن
توانایی رویا پردازی
توانایی رهایی
و توانایی ل*ذت بردن از زندگی...
کد:
ایکاش برعکس بود.
من استاد تو بودم.
نه این که تو چیزی یادم نداده باشی ها، اتفاقاً از تو خیلی چیزها یاد گرفتم، خیلی خیلی زیاد... .
ولی خب احساس میکنم هنوز خیلی چیزها هست که تو یادشان نگرفتی.
توانایی حل کردن مسائل به شکل صحیح.
توانایی آسان تر گرفتن دنیا.
توانایی رها کردن.
توانایی رویا پردازی.
توانایی رهایی.
و توانایی ل*ذت بردن از زندگی... .
من بهترین چیزیم که تا حالا شنیدی
بهترین رقصیم که دیدی
و بهترین نوازشیم که روی تنت احساس کردی...
تو اگه بخوای از من فاصله بگیری
سلول های تنت نمیذارن
من آبم و تو یه انسانی که برای زنده موندن، به نوشیدن ازم احتیاج داری...
کد:
من بهترین چیزیم که تا حالا شنیدی
بهترین رقصیم که دیدی
و بهترین نوازشیم که روی تنت احساس کردی... .
تو اگه بخوای از من فاصله بگیری
سلولهای تنت نمیذارن
من آبم و تو یه انسانی که برای زنده موندن، به نوشیدن ازم احتیاج داری... .
هدیه ها را قبول کن، روحت روشن تر می شود، نرم می شوی، بهار می شوی و صعود می کنی به جایی که فکرش را هم نمی کنی
من و تو توانایی ساخت بهشت را نداریم، تنها خداست که می تواند...
کد:
گفت من لیاقت این شعرها را ندارم
و گفتم بهار!
اگر بحث لیاقت بود
هیچ کس به بهشت راه نمیافت
این ها همهاش هدیه است
تازه اصلاً چیزی نیست... .
وظیفه من است برای تو شعر بگویم
هدیهها را قبول کن، روحت روشنتر میشود، نرم میشوی، بهار میشوی و صعود میکنی به جایی که فکرش را هم نمیکنی
من و تو توانایی ساخت بهشت را نداریم، تنها خداست که می تواند... .