***
امید خرامان خرامان وارد می‌شود.
آهسته و پیوسته جلو می‌آید.
چنان در آغوشت می‌کشد.
که گویا همان لحظه به آرزویت رسیدی.***
نور رقصی‌ست که دیده نمی‌شود
سخنی‌ست که گفته نمی‌شود
نور ارتباط دل‌هاست با یک‌دیگر... .
نور شوق ب*وسه ایست، که چشم توانایی مشاهده‌اش را ندارد***
وقتی می‌رقصیدم دیگر روی زمین نبودم
روی ابرها حرکت می‌کردم
می‌رفتم آن بالا بالاها
تا بهشت
تا فرا‌بهشت
می‌رسیدم به گیسوانت
من بر روی نرمی گیسوانت می‌رقصیدم
برای همین بود... .
که قشنگ می‌رقصیدم... .***
آیدای من!
هرگز نتوانستم تو را از چشم‌های دیگران ببینم
چطور می‌توانستند به تو بگویند پیر
در حالی که قلب من برای ب*وس*یدن تک‌تک چروک‌های صورتت سر از پا نمی‌شناخت... .
تو از منه بی‌هنر شاملو ساختی... .
تو جوان‌ترین تبسم تاریخ هستی... .***
داوینچی سال‌ها پیش تو را می‌شناخت.
هنگام به تصویر کشیدن لبخند مونالیزا
تو ماندگارترین لبخند تاریخی... .***
فقط خدا می‌داند
موهای تو را چند بار
با نگاه ب*و*سیدم... .***
مثل رد پای بهار
که از آن اثری در باغ نمی‌ماند
دویدی در زندگی من
دیده نمی‌شوی
اما مرا جلا دادی... .***
هنوز شعرهای تو از مغزم بالا می‌روند... .***
قلب من هرگز نخواهد پوسید
عهد کرده تا ابد برای تو بتپد
و زنده بماند
قلب تنها عضو من است که آتش نمی‌گیرد
و نمی‌میرد... .
