با این عطش تا چشمه، دیگر دیر خواهد شد
دریـــا اگـــر باشـــد دلت تبخیــــر خــواهد شد
محمد علی بهمنی
دریـــا اگـــر باشـــد دلت تبخیــــر خــواهد شد
محمد علی بهمنی
مشاعره مشاعره با حرف ب
- نویسنده موضوع علی خسروشاهی
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 35
- بازدیدها 2K
-
- برچسبها
- انجمن تک رمان تک رمان مشاعره مشاعره_ب
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
بـــار درخت علـــم نباشد مگــر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
سعدی
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
سعدی
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند ، مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادی من چشم چرانی کردند ، در صحن حرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی میکرد ، بانوی هنر هنرنمایی میکرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است ، یک تو وسط زندگیم گم شده است
در وادی من چشم چرانی کردند ، در صحن حرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی میکرد ، بانوی هنر هنرنمایی میکرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است ، یک تو وسط زندگیم گم شده است
بر مسند آوار اگر جغد منم ، باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد ، دیوانه اگر به کد خدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد ، صادق سگ ولگرد اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند ، داوود نباشد که دری وا بکند
اما اگر این جغد به جایی برسد ، دیوانه اگر به کد خدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد ، صادق سگ ولگرد اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند ، داوود نباشد که دری وا بکند
بعد از تو جهان دگری ساخته ام ، آتش به د*ه*ان خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند ، دستان دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم میمانم ، من پای بدی های تو هم میمانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ، مردم چه بلاها به سرم آوردند
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند ، دستان دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم میمانم ، من پای بدی های تو هم میمانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ، مردم چه بلاها به سرم آوردند
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی ، گاهی سرکی به آسمانم بزنی
من را به گناه بی گناهی کشتی ، بانوی شکار اشتباهی کشتی
من را به گناه بی گناهی کشتی ، بانوی شکار اشتباهی کشتی
بانوی شکار دست کم میگیری ، من جان دهم آهسته تو هم میمیری
از مرگ تو جز درد مگر میماند ، جز واژه ی برگرد مگر میماند
این ها همه کم لطفی دنیاست عزیز ، این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام از دست خودم سیر شدم ، با هر کس همنام تو درگیر شدم
از مرگ تو جز درد مگر میماند ، جز واژه ی برگرد مگر میماند
این ها همه کم لطفی دنیاست عزیز ، این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام از دست خودم سیر شدم ، با هر کس همنام تو درگیر شدم
بعد از آن هم که تو با سنگ زدی شیشه شکست
من خریدارِ تن و جای کمربند شدم...
من خریدارِ تن و جای کمربند شدم...
به پذیرایی و دفن و کفنم فکر نکن
من محالم،تو به ممکن شدنم فکر نکن
وَ به آلودگیِ پیرهنم فکر نکن
گرچه رو زخمی‌ام و دست‌کج و تند زبان
به سر و صورت و دست و دهنم فکر نکن
من محالم،تو به ممکن شدنم فکر نکن
وَ به آلودگیِ پیرهنم فکر نکن
گرچه رو زخمی‌ام و دست‌کج و تند زبان
به سر و صورت و دست و دهنم فکر نکن
بختِ نامرد بزن بد به دلت راه نده
به غم‌انگیزیِ فرزند و زنم فکر نکن
نفسی تازه کن و اره بکِش،شاخه بریز
به غمِ جوجه کلاغی که منم فکر نکن
به غم‌انگیزیِ فرزند و زنم فکر نکن
نفسی تازه کن و اره بکِش،شاخه بریز
به غمِ جوجه کلاغی که منم فکر نکن
