خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده دلنوشته گو بیوژیو| سیتا راد کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع meelerahu
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 66
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

meelerahu

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-16
نوشته‌ها
186
کیف پول من
15,127
Points
255
***
این‌که می‌گویند می‌گذرد هیچ دردی را دوا نمی‌کند! من هم می‌دانم می‌گذرد فقط نمی‌خواهم این‌گونه بگذرد! همانند آن است که به یک دیوانه‌ بگویی حالت خوب است؛ اما تو که می‌دانی از دیروز بدتر از فردا بهتر هستی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

meelerahu

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-16
نوشته‌ها
186
کیف پول من
15,127
Points
255
***
ضربان پایت را می‌شنوم.
در قلبم راه می‌روی!
ترجیح می‌دهم تنها بمانم.
به تلویزیون نگاه کنم.
آهنگ پلی کنم.
کتاب بخوانم.
قدم بزنم.
بخوابم.
تلویزیون تو را نشان می‌دهد.
آهنگ تو را می‌خواند.
کتاب تو را می‌نویسد.
پیاده‌روی‌ها تو را قدم می‌زند.
خواب تو را صدا می‌زند.
عزیزم همه مهاجرت کرده‌اند، از این‌جا رفته‌اند.
تو که تنهاترین مرغابی جهانی چرا از من مهاجرت نمی‌کنی؟! چرا مرا با خود و خیالم تنها نمی‌گذاری؟ چرا نمی‌روی چرا راحتم نمی‌گذاری؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

meelerahu

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-16
نوشته‌ها
186
کیف پول من
15,127
Points
255
***
بعضی اوقات دلم برایت خیلی تنگ می‌شود!
همانند پرنده‌ای می‌شوم که دلش آواز خواندن می‌خواهد، اما لال است!
همانند ماهی که دلش آب می‌خواهد اما مرده است!
همانند خورشیدی دلش تابیدن می‌خواهد، اما شب است!
همانند پرستویی که پرواز می‌خواهد، اما بال ندارد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

meelerahu

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-16
نوشته‌ها
186
کیف پول من
15,127
Points
255
***
رو به پنجره اتاق نشسته بودم، نگاهی به ماهی که در حال تابیدن بود انداختم. نگاهم را از ماه گرفتم به ستاره‌های دورش خیره شدم. بعضی از آن‌ها نورانی و بعضی‌ها کم‌نور بودند. یاد خود افتادم من نیز همانند همین ستاره‌ها تا وقتی دیگری نبود برایت می‌درخشیدم. اما وقتی او آمد دیگر منه ستاره ندرخشیدم کم نور شدم! می‌دانی چرا؟ بی‌اعتنایی تو مرا کم نور کرد! آن‌قدر سرد بود که یخ زدم همانند آبی که کمی سرما دید سرد شد بعد تبدیل به یخ شد! همان‌جا آرزو کردم هیچ وقت نمی‌دیدمت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

meelerahu

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-06-16
نوشته‌ها
186
کیف پول من
15,127
Points
255
***
از نوشتن نفرت داشتم!
وقتی تو را دیدم اشتیاقم به نوشتن بیش از حد شد.
از چشمانت، از حرف‌هایت، از آ*غ*و*ش گرمت نوشتم!
بعد از رفتنت چه؟ از چه بنویسم؟
می‌خواهی دفترم را از نبودت خط خطی کنم؟
می‌خوای دفترم را از رفتنت پر سازم؟
می‌خوای این فریاد‌های بی‌صدایم را بر روی دفترم و خط‌هایش فریاد بزنم؟
چه می‌خواهی؟
می‌خواهم از نبودنت، از قدم‌هایی که به سرعت از کنارم رد شدند، از سخنان تلخت بنویسم. تا قلم را به دست می‌گیرم قلبم نبودت را فریاد می‌زند! قلم در دستانم بی‌حرکت می‌ماند و چشمانم بارانی می‌شود و آرام بر روی گونه‌هایم می‌چکد!


پایان
تاریخ پایان:
۱۴۰۱/۱۰/۲۰
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Pegah.a

مدیر تالار ویرایش + مدرس زبان ترکی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
مدرس انجمن
ویراستار انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-08
نوشته‌ها
470
کیف پول من
85,142
Points
412
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا