• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

مهم آموزشگاه نقد | تک رمان

  • نویسنده موضوع طلایه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 52
  • بازدیدها 784
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
هـوالقـادر

آموزشگاه نقد | تک رمان

ارسال پست اسپم ممنوع می‌باشد.

ارسال پست آموزشی برای مدیر تالار نقد و منتقدان رسمی مجاز است.

ویژه آموزش آزمون جذب نیروی منتقد

منبع: تک رمان و سایر سایت‌های آموزشی

موفق باشید
handshake

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
تعريف داستان

داستان از قديمي ترين قالب هاي هنري است كه پيشينه ي بسيار كهني دارد و انسان ها آن را به صورت هاي گوناگون براي يكديگر نقل و بازگو كرده اند. از زماني كه انسان هاي غارنشين پس از يك روز تلاش و كوشش و شكار حيوانات، شبانه درون غارها كنار آتش مي نشستند و ماجراها و اتفاقات روزانه و چگونگي شكار حيوانات وحشي را براي يكديگر بازگو مي كردند و به انتظار پايان ماجراها و حرف هاي يكديگر گوش فرا مي دادند، تا امروز، با همه ي پيشرفتي كه در زمينه هاي مختلف زندگي حاصل شده است و نويسندگان بسياري با خلق آثار متنوعي پا به عرصه ي ادبيات داستاني نهاده اند؛ همواره انسان نيازمند خواندن و شنيدن داستان و انواع گوناگون آن بوده است.
در هيچ عصري انسان بي نياز از داستان نخواهد شد، زيرا كه داستان ها در زندگي انسان ها داراي جنبه هاي پندآموز و عبرت انگيز مي باشند و به نوعي درس زندگي و تجربه ي بهتر زيستن را به انسان مي آموزند.
داستان، بازآفرینش رویدادها و حوادثِ به ظاهر واقعی است، داستان واگویی و تکرار واقعیت نیست. داستان فراورده ای است تخیلی که در جهان خود واقعی نمایانده میشود.داستان یاقصه به نثری گفته میشود که روایتی تخیلی در آن نقل شود. داستان شامل انواع رمان،داستان کوتاه و داستانک است. از ابر متنها هم در داستانهای امروزی استفاده میشود. داستان از انواع ادبی است، شامل آثاری که از تخیل نویسنده خلق شدهاست و حوادث و شخصیتهای آن واقعیت ندارد.
واژهٔ داستان مرکب از دو بخش «دا» و «ستان» است که «دا» از ریشهٔ هندواروپایی: *dʰē- ؛ ریشهٔ فارسی باستان و اوستایی: dā- (آفریدن، ساختن)؛ سنسکریت: dʰā- و فارسی میانه: dah- (آفریدن) و بخش «ستان» پسوند مکان و زمان است، بدین رو داستان؛ «جا» و «گاهِ» آفریدن است. (واژهٔ story در انگلیسی برگرفته از history و histoire (تاریخ) است.)
داستان چشم انداز نویسنده را از زندگی به تصویر می کشد و افکار و اندیشه های او را به نمایش می گذارد . داستان همچنین نحوه ی برخورد نویسنده با زندگی و فلسفه زندگی او را مجسم می کند . در کتاب «فرهنگ اصطلاحات ادبی جهان » داستان چنین تعریف شده است:
«داستان اصطلاح عامی است برای روایت یا شرح و روایت حوادث . در ادبیات داستانی عموما داستان در برگیرنده نمایش تلاش و کشمکشی است میان دو نیروی متضاد و یک هدف .»

ناصر ايراني در تعريف « داستان» اين گونه مي گويد:
« اصطلاح داستان در محدوده هنر داستان نويسي يك معني عام دارد و يك معني خاص. در معني خاص شامل رمان و داستان كوتاه مي شود و در معني عام به هر " اثر هنري منثور" گفته مي شود.»

يكي ديگر از تعاريفي كه از داستان شده است، چنين است:
« داستان يا نوول (Novel) اثري است روايي به نثر كه مبتني بر جعل و خيال (Fiction) باشد. اگر طولاني باشد به آن رمان و اگر كوتاه باشد به آن داستان كوتاه (Short story) مي گويند.»

ارسطو در « هنر شاعري» ( بوطيقا) مي گويد:
« داستان از سه قسمت تشكيل شده است: آغاز، ميانه و پايان.»

« آبرامز (Abrams) در تعريف واژه ي فيكشن ( داستان به معني عام آن) و نوول ( داستان نثر) به نقل از نورتروپ فراي( Northropfrye) چنين مي گويد:
« هر اثر هنري منثوري كه بيش از آن كه از لحاظ تاريخي حقيقت داشته باشد، آفريده و ابداع نيروي تخيل نويسنده به حساب آيد.»

همچنين فراي، داستان را به چهاردسته تقسيم مي كند:
1- داستان واقع گرا ( Novel of manners)
2- رمان منثور ( Prose romance)
3- اعترافـات ( Confession) يـا نگـارش شرح حال خود ( Autobiography)
4- تشريح ( Anatomy)، برگرفته از نام كتاب « روبرت برتون»، موسوم به « تشريح ماليخوليا»
( Anatomy of melancholy).»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
رضا براهني در كتاب « قصه نويسي» مي گويد:
« داستان نوشته اي است كه درآن ماجراهاي زندگي به صورت حوادث مسلسل گفته مي شود.»

ادواردمورگان فورستر در كتاب « جنبه هاي رمان» داستان را چنين تعريف مي كند:
« داستان نقل وقايع است به ترتيب توالي زمان. براي مثال، ناهار پس از چاشت و سه شنبه پس از دوشنبه و تباهي پس از مرگ مي آيد و برهمين منوال، داستاني كه واقعاً داستان باشد بايد واجـد يك ويژگي باشد: شنونده را برآن دارد كه بخواهد بداند بعد چه خواهد شد.»

رولان بارت مي گويد:« داستان، جمله اي است طولاني و هرجمله داستاني است كوتاه.»

به نظر حسين رسول زاده، داستان را چنين مي توان تعريف كرد:
« داستان ابزار نيست، بلكه هدف آفرينش هاي زيباشناختي در عرصه ي فرم و تكنيك است. رمان وسيله نيست، نه فقط به اين دليل كه ادبيات در مرتبتي والاتر از ابزار گونگي قرار دارد بلكه عمدتاً بدان سبب كه اساساً نمي تواند همچون ابزاري به كار گرفته شود.»

جمال ميرصادقي اضافه مي كند:
« داستان تصويري است عيني از چشم انداز و برداشت نويسنده از زندگي.»
ويلفرد ال گورين اين روايت را چنين توضيح مي دهد:« روايت آن توسط خود نويسنده، يكي از اشخاص داستان يـا شخصي كه حكايت و داستان فرعي را شنيده است، بازگو مي گردد.»
جمال ميرصادقي در كتاب « جهان داستان» پيرامون داستان مي گويد:
« داستان( Story)، به مفهوم عام آن نقل ( مكتوب يا شفاهي، واقعي يا خيالي) عملي است برحسب توالي زمان؛ يا به عبارت ديگر، داستان، توالي حوادث واقعي و تاريخي يا ساختگي و ابداعي است. بنابراين تسخير عمل به وسيله ي تخيل را ارايه مي دهد.
خصلت بارز داستان آن است كه يتواند ما را وادار كند كه بخواهيم بدانيم بعد چه اتفاق مي افتد. دراين مفهوم عام، تنها زمان عامل مهم است و اين كه چه اتفاقي افتاده و بعد چه اتفاقي روي خواهد داد. بنابراين داستان اساس همه ي انواع ادبي است، چه روايتي و چه نمايشي؛ زيـرا در همه ي انواع اين دو گروه، داستان مجموعه ي وقايعي است كه برحسب توالي زمان روي مي دهد. از اين رو، داستان عنصر مشترك همه ي انواع ادبي خلاقه است. در رمان، داستان كوتاه، قصه، نمايش نامه، فيلم نامه، شعر روايي و اشكال ديگر، داستان وجود دارد، براي مثال مي گوييم داستان اين نمايش نامه، اين منظومه يا اين رمان...»
پس براساس تعاريف مذكور، ويژگي هاي كلي و بارز داستان شامل اين موارد است:
1- به نثر است
2- در آن تخيل به كار رفته است
3- حادثه اي را نقل مي كند
4- ساختار داستان بر رابـ ـطه ي علت و معلول استوار است
5- حجم آن مشخص است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای

انواع ادبیات داستانی (گونه های ادبی براساس وابستگی به امر واقعی)


ادبیات داستانی واقع گرا (رئالیستی)

رویدادهای ادبیات داستانی واقع گرا، اگرچه خلاف واقع است، اما میتواند به راستی رخ دهد. ممکن است بعضی شخصیتها، اتفاقات یا مکانها واقعی باشند. ممکن است در آینده رویدادهای آن به واقعیت بدل شوند. به عنوان مثال رمان از زمین تا ماه ژول ورن که در زمان خود چیزی بیش از تخیلات غنی نویسنده اش نبود، در سال ۱۹۶۹ اثبات شد که وقوع آن امکانپذیر است. ادبیات داستانی واقع گرا خود را چنان به خواننده مینمایاند که انگار رویدادهای آن در حال حاضر رخ میدهند.

ادبیات داستانی غیر واقعگرا (غیر رئالیستی)

ادبیات داستانی غیرواقع گرا، شامل رویدادهایی است که در زندگی واقعی امکان وقوع ندارند یا فراطبیعی اند، یا روایت دیگرگونه ای از تاریخ به دست میدهند که با آنچه اسناد تاریخی گزارش میکنند، همخوانی ندارد، یا در آنها تکنولوژیهای ناممکن به کار رفته است. شمار قابل توجهی از این آثار در دست است، مثلاً آلیس در سرزمین عجایب

ادبیات غیر داستانی

ادبیات غیرداستانی به بازنمایی رویدادهایی میپردازد که در واقع رخ داده اند. این بازنمایی ممکن است صحیح باشد یا نباشد، از این رو ادبیات غیر داستانی میتواند روایتی درست یا نادرست از یک رویداد واقعی به دست دهد. با این حال، عموماً چنین پنداشته میشود که نویسندهٔ ادبیات غیرداستانی در هنگام خلق اثر صادق بوده است. باید در نظر داشت که گزارش اعتقادات دیگران در یک اثر غیرداستانی لزوماً به معنای تایید صحت آن اعتقادات نیست (نظیر اسطوره شناسی، دین).

ادبیات نیمه داستانی

ادبیات نیمه داستانی، داستانیاست که با حجم زیادی مطالب غیر داستانی (واقعی) آمیخته شده، به عنوان مثال داستانی که در توضیح آن آمده است: «بر اساس داستانی واقعی»، یا نسخهٔ داستانی شدهٔ یک رویداد واقعی، یا زندگینامهٔ بازسازی شده.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
گام به گام با داستان نویسی

ادبیات دنیای گسترده ای است که مشتاقان زیادی را به خود می طلبد . عده زیادی به ادبیات علاقمندی نشان می دهند و به مطالعه و خلق آثار ادبی اقدام می نمایند . اگر شما هم می خواهید به تکامل نسبی داستان نویسی نایل آید سعی تلاش کنید تا به آرزوهای بزرگ برسید. هرکاری هنری عمدتا پنچ مرحله تکاملی دارد . اگر شما استعداد غریزی در درونتان می جوشد پس هرچه زودتر به سراغ مرحله اول یعنی آموزش مقدمات بروید.هنر داستان نویسی پیچیده و کمی دشوار به نظر می رسد . اما کسی که عشق خاصی در دلش می پروراند ، در راه نیل به هدف و غایت از هرگونه تلاش و سعی چشم نمی پوشد.

قدم اول در نویسندگی ، عاشق شدن است . نگوید که گشته ایم کیس مورد نظر را نیافتیم . جوینده یابنده است بیشتر تلاش کنید .
تمرین اول : برای خودتان نامه بنویسید . زیبا ترین نامه ها نامه هایی هستند که بدست هیچ کس نمی رسند . برای هیچ کس نامه بنویسید .

قدم دوم در نویسندگی ، گمنام نبودن است . به خودتان امیدوار باشید .
تمرین دوم : برای خودتان یک دفتر خاطرات بنویسید . زیبا ترین خاطره ها اتفاقات روزانه شماست. چرا که مثل آن برای کسی اتفاق نمی افتد . برای هیچ کس خاطره بنویسید . انتشار داستان اول به شما کمک زیادی میکند که مشهور شوید . درست است که انتشار داستان اول به شما کمک میکند که یک مبتدی شناسانده شوید ولی این شما هستید که آینده خود را رقم می زنید . پس زیاد تو فکر شهرت نباشید . برای تمام جراید ادبی داستان بفرستید . یک روزی شما کشف خواهید شد .

چند نکته امنیتی برای تمرین اول و تمرین دوم را هیچ گاه فراموش نکنید :

1- کیس مورد نظر از اقوام وفامیل و دوستان نباشد قضیه بیخ پیدا می کند و ممکن است لو رود
2- دفتر خاطرات خود را که مثل سفره دلتان است پیش کسی وانکنید ممکن است کسی گرسنه باشد و چیزی برای شما باقی نماند
3- سعی کنید با همه دوست باشید چراکه برای دریافت ایده به همه نیاز دارید
از چارلی چاپلین پرسیدند:
-بهشت را دوست داری یا جهنم را؟
در جواب گفت :
-برای من فرقی ندارد در هر دو جا دوستانی دارم که تنها نباشم .
در باره ایده وایده یابی در نشست دیگر سخن خواهیم راند .
قدم سوم در نویسندگی خلاصه نویسی کتابهای است که مطالعه می کنید فرقی ندارد چه می خوانید مهم این است از کتاب چه برداشت می کنیید همان را یادداشت کنید .
تمرین سوم : از همین الان تنها کتابی را که دارید را خلاصه نویسی کنید .

به مثال زیر توجه کنید :

کتاب چهار میثاق برای کسانی که دستی در قلم و تفکر دارند جالب است . امیدوارم شما هم از خواندن این کتاب لـ*ـذت ببرید. این کتاب حاصل تجربیات و اندیشه های مردی است از تبار سرخپوستان آمریکای مرکزی ، که باورهای بنیادی تولتک ها را به زبانی ساده با مثال های قابل فهم و طبقه بندی بسیار مفید و موثر با ترجمه بسیار خوب خانم دل آرا قهرمان به نسل جدید ارمغان کرده است . آقای دون میگوئل روئیز که یک متخصص جراحی است در آغاز دهه هفتاد میلادی ، یک شب دیر وقت پشت اتومبلیش به خواب رفت . اتومبیل واژگون شد.او ناگهان بیدار شد تا دوستانش را نجات دهد، متوجه شد که ازجسم فیزیکی خودش بیرون آمده است . این تجربه نزدیک به مرگ زندگی او را متحول کرد . این کتاب در صد و چهارده صفحه ترجمه شده و یازده بار تجدید چاپ گردیده است .

یکی از راه های موثر برای تقویت مهارت نویسندگی یادداشت کردن خاطرات روزانه می باشد. اگر نویسنده نتواند با تجربیات کم چیزی خلق کند، احتمالا با تجربیات فراوان نیز نخواهد توانست . به طور کلی نویسنده برای خلق اثر خود باید از عواملی چون تلاش بی وقفه ، علاقه ، هدفمند ی دقیق ، مطالعه و ممارست بسیار بهره گیرد .ودر مواقع خستگی دماغی باید ورزشهای مخصوص با آن را انجام دهد . انتخاب مکان و زمان ثابت برای نوشتن طبق نظریه پاولف فرد را شرطی می کند. نوشتن فرایندی است که باید به طور منظم و در یک زمان مشخص صورت پذیرد . برای رسیدن به مایه داستانی ، همدلی با دوستان قدیمی ، مادر بزرگها و پدر بزرگها ، آدمهای خوش مشرب و سرو زبان دار ، کودکان هم غنیمت است .

روش کوپراد قصه گوی انگلیسی برای نوشتن داستان :

او یک دفترچه داشت و بیرون می رفت و چیزهای را که می دید با زبان استعاره می نوشت مثلا: خیابان شبیه آدم خبیث دیوانه ای است که به جهنم می رود .

اگر از خاطره نویسی برای تمرین داستانویسی استفاده می کنید. فرض کنید تابستان امسال می خواهید از تهران به شمال مسافرت کنید . مسافرت به شهر رشت می توان فکر اولیه فرض کرد . با این فرض ، طی کردن شهرها براساس نقشه طرح نامیده می شود .
دیدید زیاد سخت نبود . نوشتن عین حرف زدن است . وقتی چیزی را می بینید و برای کسی تعریف می کنید آن را هم می توانید برای کاغذ تعریف کنید. به همین راحتی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای

انواع داستان

جمال ميرصادقي در بيان انواع داستان معتقد است:
« لغت داستان در زبان فارسي به معني قصه، حكايت، افسانه و سرگذشت به كار رفته است و درادبيات اصطلاحي عام به شمار مي آيد كه از يك سو شامل صور متنوع قصه مي شود و از سوي ديگر انشعابات مختلف ادبيات داستاني از قبيل داستانک، داستان كوتاه، داستان بلند، رمان و ديگر اقسـام اين شاخه از ادبيات خلاق را دربـر مي گيرد.»

به ترتیب به توصیف تک تک آنها میپردازیم:

1- قصه
قصه در لغت به معني حكايت و سرگذشت است و نوشته اي است كه درون مايه ي آن مربوط به گذشته هاي دور است و بسياري از آداب و رسوم و عقايد خرافي آن روزگار در آن آمده، و در واقع منعكس كننده ي فرهنگ عامه است.
ابراهيم يونسي دركتاب« هنر داستان نويسي» در تعريف قصه مي گويد:
« قصه روايت ساده و بدون طرحي است كه اتكاي آن به طور عمده بر حوادث و « توصيف» است و خواننده يا شنونده هنگامي كه آن را مي خواند و يا بدان گوش فرا مي دهد به « پيچيدگي خاص و غافلگيري و اوج و فرود مشخصي» بر نمي خورد.»
« مفهوم قصه، همان است كه توده ي مردم از اين مفهوم داشته اند و از قصه، آن نوع ادبيات خلاقه را مورد نظر دارند كه از ديرباز دراين ملك و بوم رايج بوده است، و بيشتر جنبه ي غيرواقعي و خيالي داشته است تا جنبه ي واقعي و محقق.»
جمال ميرصادقي در قسمت ديگر كتابش، قصه را اين گونه تشريح مي كند:
«معمولاً به آثاري كه در آن ها تأكيد بر حوادث خارق العاده بيشتر از تحول و تكوين آدم ها و شخصيت هاست، قصه مي گويند.»
درقصه محور ماجرا بر " حوادث خلق الساعه" مي گردد. حوادث قصه ها را به وجود مي آورد و در واقع ركن اساسي و بنيادي آن را تشكيل مي دهد بي آن كه در گسترش و بازسازي قهرمان ها و آدم هاي قصه نقشي داشته باشد. به عبارت ديگر ، شخصيت ها و قهرمان ها، در قصه كم تر دگرگوني مي يابند و بيشتر دستخوش حوادث و ماجراهاي گوناگون اند.
قصه ها شكل ساده و ابتدايي دارند و ساختماني نقلي و روايتي. زبان اغلب آن ها نزديك به گفتار و محاوره ي عامه ي مردم و پر از اصطلاح ها و لغات و ضرب المثل هاي عاميانه است.»
مهدي حجواني در كتاب « قصه چيست؟» مي گويد:
«قصه يك قالب هنري است كه از خيال و احساس نويسنده مايه مي گيرد و قصدش بيشتر
" تأثيرگذاري بر عاطفه و احساس خواننده" است تـا بر انديشه ي او، قصه جزيي نگر است و لحظه پردازي، صح*نه پردازي و شخصيت پردازي دارد.»
غلام محمد طاهري مباركه در كتاب « دريچه اي به نظريه هاي ادبي» كاركرد قصه را چنين بيان مي كند:
« كار قصه نخست اين است كه توجه برانگيزد و دوم آن كه توجه برانگيخته را به سوي غايتي سودمند يا دست كم معصومانه سوق دهد... وقايع قصه بازگو نمي شوند جز بدين مقصود كه عجيب و غريب اند تا خواننده را سرگرم كنند.« قصه، رشد و تكامل قهرمان در زمان است.»« قصه ها، اغلب پاياني خوش دارند.»
«قصه» به تعریف ساده و دم دستی «روایت ماجراست. ماجرایی شکل می گیرد و روایت می شود و این روایت می شود قصه.»
با این تعریف ساده فهمیدیم که «ماجرا» ابتدایی ترین نیاز قصه پردازیست. ماجرا نیز به همان زبان ساده ای که قصه را تعریف کردیم: «سلسله ی اتفاق ها و حوادثی است که با نخ شخصی (اشخاصی) واحد و یا موقعیتی (زمانی و یا مکانی) واحد با هم ارتباط و پیوستگی داشته باشند.»
پس در روایت ماجرا نمی توان از این شاخه به آن شاخه پرید. بایستی خط سیری برای روایت ماجرا داشت. این خط سیر حرکتی ست که قصه را به جلو می برد و ما را با آن همراه می کند.
برای مثال وقتی به قصه «روباه و کلاغ» دروس ابتدایی خود مراجعه کنیم، می توانیم خط سیر قصه را بیابیم. ماجرا از آن جا شروع می شود که کلاغی از قضای روزگار صاحب پنیری می شود. ماجرای روباه و چرب زبانی ها و حیله گری هایش با خنگی و ساده لوحی کلاغ، رشته ای ممتد است تا ما را به انتهای ماجرا که: «طعمه افتاد چون د*ه*ان بگشود / روبهک جست و طعمه را بربود.» می رساند. برای تمرین و شناخت بهتر خط سیر در قصه می توانید به قصه های کودکی خود مراجعه کنید. هم تجدید خاطره ایست و هم این قصه ها به لحاظ حفظ کلیت سیر ماجرا، نمونه های دقیقی هستند.
در حقیقت قصه یا رمانس شکل بدوی داستان کوتاه یا رمان است، اما داستان یا رمان، چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد. داستان یا رمان معمولا آدمها را به نحوی میپردازد و جریان زندگی را - چنانکه هست یا فرض میشود که هست - به گونهای روایت میکند و پیچیدگیهای واقعی و تناقضهای گوناگون هستی در آن انعکاس پیدا میکند؛ گیرم این پیچیدگیها و تناقضها از صافی ذهن خیالپرداز نویسنده میگذرند.
در داستان یا رمان روایت آدمها با یکدیگر و با طبیعت و با موقعیت و وضعیت اجتماعی آنها ـ چه از حیث طبقاتی و نژادی و چه از حیث اخلاقی و جنـ*ـسی ـ کمابیش قابل توضیح است یا باید قابل توضیح باشد. سیرت یا شخصیت آدمها معمولا بیش از حوادث و سیر ماجرا ـ چنانکه در قصه یا رمانس میبینیم ـ اهمیت دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای

داستانک چیست؟

داستان فلَش، داستانک یا داستان کوتاه کوتاه (به انگلیسی: Flash Fiction)‏ قالبی در داستان نویسی است که در چند خط یا حداکثر یک صفحه نوشته میشود و در پی یک کشف ضربهزننده است. این کشف میتواند غافلگیر کردن خواننده و ایجاد شوک، شوخی و یا نمایش لحظه های زیبا باشد. در فارسی میتوان آن را «داستان ناگهان»، «داستان لحظه»، و «داستان آنی» ترجمه کرد. برای تبدیل داستان کوتاه به داستانک لازم است که نویسنده بخش اصلی داستان کوتاه را در نظر بگیرد و آن را خلاصه کند. داستانک از طرح اولیهای که برای نوشتن نگـاه دانلـود و یا داستان کوتاه در ذهن نویسنده شکل میگیرد هم کوتاه تر و خلاصه تر است. ایجاز مهمترین صنعت ادبی در نوشتن داستانک است و نویسندهای که میخواهد داستانک بنویسد حتماً باید از نحوه ایجاز اطلاع داشته باشد تا با چیدن درست و مناسب کلمات داستانک را شکل دهد.
داستانک شیوه ای از داستان نویسی است که تمام مولفه های داستان و داستان کوتاه (طرح ، شخصیت ، هدف و...) را داراست و در عین حال بسیار کوتاه تر از یک داستان کوتاه است.
بارز ترین ویژگی یک داستانک کوتاهی آن است. در بیشتر موارد داستانک چند جمله بیشتر نیست ( و نه تا ده جمله). معمولا
حجم آن کمتر از 100 کلمه می باشد.

در همین چند جمله، داستانک شخصیت (کاراکتر) دارد و این شخصیت ها در همین فضای کم پردازش می شوند.داستانک زاویه ی دید دارد، مانند داستان به شیوه های گوناگون روایت می شود. داستانک هدف دارد.
در واقع داستانک پاسخ مناسبی به مخاطب روزگار صنعتی و ماشینی است. مخاطبی که دیگر مانند گذشته فرصت و حوصله ای برای خواندن رمان یا داستان را ندارد.
برداشت های گوناگونی از اندازه ی داستانک شده است. برای نمونه برخی برای داستانک بودن مرز تعیین کرده اند.
55 کلمه ای ، 99کلمه ای و ... نمونه ای از مرز های تعیین شده برای داستانک هستند. اگرچه تعیین مرزهای فوق شاید برای برای شناسایی و تمایز داستانک با داستان بوده است.
اما این برداشتها صرفا سلیقه ای بوده و نگارنده با احترام به تمام نظرهای گوناگون معتقد است قرار دادن حد و مرز برای داستانک باعث ضربه خوردن به معنا و شکست برخی ساختارهای داستانک می شود.قضاوت خواننده (جمع خوانندگان) بهترین معیار یا ملاک برای تعیین داستانک بودن یا نبودن یک داستانک است.اگرچه نباید مرزهای حدودی را زیر پا گذاشت.
به عبارتی قبل از این که حوصله ی کم حوصله ترین خواننده سر برود، باید داستانک منظور خود را رسانده باشد.
بیشتر داستانک ها ویژگی دیگری نیز دارند ؛ آنها پایانی غافلگیر کننده دارند. شاید این غافلگیری در رویارویی با روزمره گی زندگی ماشینی است.و برای وارد ساختن ضربه ای به خواننده است تا به خودش بیاید.
در آخر باید گفت کوتاهی داستانک دلیل بر سادگی آن نیست. بلکه در بیشتر موارد داستانکی کوتاه، چندین برابر اندازه ی خود خواننده را به فکر وا می دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
مثالی از داستانک:

خانمی با لباس کتان و شو هرش با کت و شلوار نخ نما شده ، بدون قرار قبلی راهی دفتر رئیس دانگل هاروارد شدند. ،منشی پس از مشاهده وضع آنها با خود گفت که این زوج روستایی شایستگی حضور در هاروارد را ندارند. مرد آرام کفت میخواهیم رئیس را ببینیم. منشی پاسخ داد: ایشان تمام روز گرفتارند. خانم گفت : ما منتظر خواهیم شد. منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت، اما نهایتا” به رییس گفت : شاید اگر چند دقیقه ای آنها را ببینید، بروند . رئیس با اوقات تلخی اهی کشید و سر تکان داد . شخصی با اهمیت او، وقت ملاقات با انها را نداشت. رییس به سوی آن ها رفت . خانم به او گفت: ما پسری داشتیم که در هاروارد درس میخواند ، اما سال پیش بر اثر حادثه مرد. ما دوست داریم بنایی به یاد بود او در دانشگاه بسازیم. رئیس گفت: ما نمی توانیم برای هر کسی که به هاروارد می اید . می میرد بنایی بر پا کنیم ، اگر این کات را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان میشود ! خانم گفت ، نمی خواهیم مجسمه بسازیم ، فکر کردیم ساختمانی به هاروارد بدهیم!؟ رییس مجددا ظاهر آن دو را بر انداز کرد و گفت یک ساختمان ! می دانید ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است ؟ خانم سکوت کرد . رییس خشنود بود . شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهر کرد و به آرامی چیزی به اوگفت و سپس هر دو از دفتر رئیس خارج شدند. این پایان ماجرا نبود. آقا و خانم (( لیلاند استنفورد)) پس از مدتی راهی پالوآلتو در ایالت کالیفرنیا شدند، جایی که دانشگاهی با نام خودشان و پسرشان ساختند: دانشگاه استنفورد ! یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد، اگر آقای رئیس مدتی تامل کرده و زود قضاوت نمیکرد هرگز چنین فرصتی را از دست نمیداد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
داستان کوتاه

داستان كوتاه ترجمه اي است از "Short story"، اصطلاح انگليسي و مترادف و هم معني با نوول Nouvelle اصطلاح فرانسوی.
روایت به نسبت كوتاه خلاقه ای است كه شخصیت های محدودی دارد كه این شخصیت ها در عمل منفردی شركت دارند و تأثیر واحدی بر خواننده می گذارد و حجم آن طوری باشد كه خواننده در یك نشست كه از دو ساعت تجـ*ـاوز نكند بتواند تمام آن را بخواند.
محدوده ی معمول داستان کوتاه بین 5 تا 15 صفحه ی کتابی است و به ندرت ممکن است تا مرز 49 صفحه تجـ*ـاوز کند.



در تعريف داستان كوتاه نوشته اند، داستاني است كه :
1- طرح منظم و مشخصي دارد.
2- يك شخصيت اصلي دارد.
3- اين شخصيت، در يك واقعه ي اصلي ارايه مي شود.
4- به صورت « كلي» كه همه ي اجزاء آن با هم پيوند متقابل دارند، شكل مي بندد.
5- تأثير واحدي را القا مي كند.
6- كوتاه است.

حال، خصوصيات مميزه ي فوق را به قالب تعريف درآورده مي گوييم:
داستان كوتاه اثري است كوتاه كه درآن نويسنده به ياري يك طرح منظم، شخصيتي اصلي را دريك واقعه ي اصلي نشان مي دهد، و اين اثر برروي هم تأثير واحـدي را القا مي كند.
بايد توجه داشت كه داستان هاي كوتاه اصولاً يك پرسناژ ( شخصيت) اصلي بيشتر ندارند و به ندرت اتفاق مي افتد كه دو شخصيت يك داستان در اهميت از هر حيث با هم برابر باشند.
بيشتر داستان هاي كوتاه با واقعه ي واحدي كه در زندگي يك يا دو شخص از اشخاص داستان روي داده است سرو كار دارند.

سامرست موام بر اين باور است:
داستان كوتاه، قطعه حكايتي است كه بسته به بلندي و كوتاهي حكايت، روي هم رفته مي توان آن را بين ده دقيقه تا يك ساعت خواند.

ادگار آلن پو، نويسنده ي آمريكايي، در تعريفي ديگر از داستان كوتاه مي گويد:
داستان كوتاه كاري است روايـي و منثور كه براي خوانـدن آهسته ي آن نيم ساعت تا دوساعت وقت لازم است...

شرويك منتقد انگليسي مي گويد:
داستان كوتاه به مسابقه ي اسب سواري شبيه است؛ آنچه درآن اهميت دارد، اول و آخر آن است.

درحالي كه چخوف معتقد است:
نبايد در بند اول و آخر داستان كوتاه بود.

سروالپل،رمان نويس و منتقد انگليسي، مي گويد:
... داستان بايد گزارش حوادثي باشد كه آكنده از حركات پياپي و با تدريجي غيره منتظره رخ دهند و به شكلي سرگرم كننده به اوج بروند.

جك لندن نيز معتقد است:
داستان كوتاه بايد از لحاظ ارتباط ميان زندگي و حادثه تا حد زيادي منسجم باشد و مهيج و سرگرم كننده.

و دركتاب مباني داستان كوتاه» آمده است:
داستان كوتاه، داستاني است كه درآن به قصد بيان پيامي واحد شخصيت يا شخصيت هاي اصلي در واقعه اي واحد نشان داده مي شوند.

ویژگی های داستان كوتاه

  • كوتاه است، منظور فقط حجم كم نیست، بلكه باید واقعه آن كوتاه باشد، یعنی یك داستان کوتاه، خلاصه شده ی رمان نیست.
  • شخصیت ها معدود هستند و دچار تغییر و تحول نمی شوند
  • عمل منفردی دارند (عمل در آن ها واحد است) یعنی، قهرمان داستان فقط در یك حادثه شركت می كند.
  • این حادثه تأثیر واحدی بر جای می گذارد.
  • داستان كوتاه بیشتر بر ذكر حال و هوای داستان مبتنی است تا حادثه پردازی.
  • داستان كوتاه دریچه ای است به یك برهه از زندگی افراد (برشی است از زندگی).
  • اكثر داستان های كوتاه دارای واقعه بزرگ مركزی هستند كه حوادث دیگر وابسته و همبسته آن است.( جمال میر صادقی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

طلایه

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-28
نوشته‌ها
987
لایک‌ها
14,922
امتیازها
104
سن
24
کیف پول من
8,991
Points
174
سطح
  1. حرفه‌ای
شش اصل طلايي داستان نويسي
نويسنده: محمد باقر رضايي
روزنامه کیهان


اگر چه امروزه، اصول داستان نويسي، دستخوش دگرگوني ها و فراز و نشيب هاي خاصي است و به نظر مي رسد كه متعهد به هيچ گونه سفارش توصيه و قاعده اي نيست اما عجيب است كه شش اصل طلايي چخوف، هنوز هم براي نوشتن يك داستان كوتاه خوب و خواندني، واجب و ضروري به نظر مي رسد.
هنوز هم مي توان تازگي و طراوت آن را، وقتي كه رعايت و اجرا شود، حس كرد و به اهميت آن پي برد.
هنوز هم مي توان با تكيه بر اين اصول گرانبها، بر سر شوق آمد، داستان هاي كوتاه زيبايي آفريد و آنها را براي هميشه در وادي ادبيات داستاني جاودانه ساخت چرا كه چخوف با آن دورانديشي خاص خود، عناصر اصلي و جاوداني همه نظريه هاي ادبي را يكجا دراين شش اصل موجز و جامع، جمع آورده است. از آن گذشته، اگر چه در بخشي از صح*نه هاي فعال ادبيات داستاني جهان، برخي از اين اصول به فراموشي سپرده شده اما به يقين مي توان گفت كه در اذهان اكثريت عظيم نويسندگان و فعالان جهان داستان، هنوز باور به اين اصول، جايگاه ويژه ارزشمند و انكارناشدني خود را حفظ كرده است. هنوز هم آن بخش مهم و ستودني ادبيات داستاني جهان، حركت خود را براساس اين اصول، و نظريه هايي كه از اين اصول تبعيت كرده اند ادامه مي دهد.
براي پي بردن به راز ماندگاري اين اصول، نگاهي اجمالي خواهيم داشت به هر كدام و در كنار آن، از اقوالي كه نويسندگان ديگر درجهت تأييد آن ابراز كرده اند نيز غافل نخواهيم بود.

اصل اول : پرهيز از درازگويي بسيار در مورد سياسي، اقتصادي، اجتماعي

این اصل اصلي است كه اهميت آن، با وجود نظريه هاي جديد اين رشته، هنوز هم پا برجاست و به زندگي خود ادامه مي دهد.
اين اصل، 115 سال قبل، يعني درست در زمانه اي توسط چخوف ابراز شده است، كه آثار ادبي، سرشار از درازگويي بسيار درباره سياست، اجتماع و مسائل از اين دست بود و مخالفت با آن، دورانديشي و شجاعت فراواني مي طلبيد اما چخوف رعايت اين مسأله مهم را در سرلوحه اصول گرانبهايش قرارداد، و خود تا آخر عمر به آن وفادار ماند. اگر با حوصله به كلمات اين اولين دستورالعمل چخوف براي داستان كوتاه دقت كنيم درمي يابيم كه او نويسنده را از سخن گفتن در اين امور باز نداشته بلكه با هوشمندي و درايت تمام، نويسنده داستان كوتاه را تنها از درازگويي، بسيار در اين امور بازداشته چون خود با تمام وجود دريافته بود كه در داستان كوتاه نمي توان به دور از اين مسائل بود. نويسنده اگر بخواهد داستانش را براي مردم بنويسد، چه گونه مي تواند عناصر مهمي همچون مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي روزگارش را ناديده بگيرد و آنها را به فراموشي عمدي بسپارد؟
اما پرداختن به اين امور، شيوه و شگردي مي طلبد كه چخوف عدم رعايت آنها را در اغلب داستانهاي كوتاه روزگار خود به وضوح مي ديد و همين امر او را وادار كرد نويسندگان جوان را از افتادن به دام آن برحذر دارد. دريافته بود كه در اين درازگوايي هاست كه چهره كريه شعارزدگي رخ مي نمايد و خواننده را از خواندن داستان دلزده مي كند. مي ديد كه در همين درازگويي ها، داستان كوتاه كه به قولي «حداكثر زندگي در حداقل فضاست» تبديل به مقاله اي خواهد شد درباره موقعيت سياسي، اقتصادي و اجتماعي يك دوره. كه البته پرداختن به اين مسائل، في نفسه بد نيست و بلكه در جاي خود لازم و حتي مفيد خواهد بود.
گو اينكه پرداختن به مسائل اين چنيني، خود بخشي از اهداف داستان نويسي واقعي است اما رهيافت هنرمندانه و هوشمندانه به عمق آن، نويسنده را ملزم به رعايت اصول، و قرار گرفتن در چارچوبهايي مي كند كه يكي از آنها همين اصلي است كه چخوف به عنوان بند اول اندرز خود به نويسندگان جوان توصيه كرده است.
به عبارت ديگر، داستان كوتاه واقعي، در اصل براي آن نوشته مي شود كه موقعيت انسان را در چنين وضعيت هايي به نمايش بگذارد. يا علل و انگيزه هاي فراز و نشيب موقعيتهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي هر دوره را در ارتباط با شخصيتهاي داستاني خود قرار دهد، و نتايج آن را با سادگي هنرمندانه خود فرا روي چشم و دل خواننده اثر بگذارد.
در اين روند، نمايش وضعيت آدمها، نبايد در مقابل نمايش خود بحران، كم رنگ جلوه داده شود چرا كه بحران در اغلب موارد واقعيتي بيروني است و اكثر مواقع، خارج از اراده آدمها بروز مي كند. اما عكس العمل آدمها در برابر آن، واقعيتي دروني است و هر كس با داشتن روحيه اي سالم، و برخوردار از بينش منطقي، راههاي درست مقابله با آن را مي داند. راز ماندگاري هر داستان، دقيقاً در همين نكته به ظاهر ساده نهفته است. يعني رعايت اين نكات ظريف است كه داستان كوتاه را براي همه آدمها و همه زمانها خواندني مي كند.
به عنوان مثال، پسركي به نام «وافكا» در داستان كوتاهي به همين نام از چخوف، دنيايي را كه در آن به سر مي برد نمي شناسد و از آن استنباط نادرستي دارد. به قول «يرميلوف»، گمان مي كند كه اين دنيا در فكر اوست و همه چيز آن را با درون گرايي كودكانه خود مي نگرد. اما خواننده مي داند كه در اين دنيا هرگز دستي به مهرباني به سوي وافكا دراز نخواهد شد. بين اين دو شناخت از جهان و استنباط از واقعيت، تعارضي هست كه بر اندوه خواننده مي افزايد:
نفس ارسال نامه به نشاني پدربزرگ در يك دهكده بي نام و نشان، سادگي اين كودك و استنباط غلط او از جهان را به خوبي مي رساند. در دنياي وانكا تنها يك دهكده است، و آن هم دهكده خودشان است. و تنها يك پدر بزرگ وجود دارد كه آن هم پدربزرگ خودش است. از آنجا كه در ذهن او، دهكده و پدربزرگ تنها چيزهاي مهم و بزرگ اين جهان هستند، پس او حق دارد كه در درون گرايي اش، دنيا را نسبت به خود صميمي و مهربان بداند و گمان ببرد كه جهان به سرنوشت او بي توجه نيست. وانكا نامه خود را به دنيايي مي فرستد كه تخيل كودكانه اش آن را خلق كرده و به صورتي ايده آل درآورده، و يقين دارد كه اين دنيا پاسخ او را خواهد داد. مي انديشد كه مي تواند از ژرفناي باور نكردني وحشتبار خود، به دنياي آكنده از مهرباني و صميميت بازگردد.
پايان اين داستان، قدرت شگفت آور چخوف را در استفاده از يك داستان كوتاه براي آفرينش و تصوير كردن ابعاد عميق زندگي، كه به ناگزير با واقعيت عيني پيوند نزديك دارد، نشان مي دهد.
چخوف در اين داستان كوتاه- به عنوان نمونه- بدون آن كه درباره مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي دوره خود اظهارنظر كند، واقعيت عريان آن را در قالب يك داستان كوتاه، چنان بي رحمانه و صريح ابراز كرده كه خواننده داستان متحير مي شود. اين تحير بعد از خواندن دوباره داستان، به تحسين بدل مي شود چرا كه چخوف هرگز آن واقعيت عريان را به صراحت ابراز نكرده و بر بي رحمي اش، پاي نفشرده و آن را فرياد نزده اما همگان، تلخي اش را احساس مي كنند.

اصل دوم : عينيت كامل

این اصل يكي از اساسي ترين اصولي است كه خود چخوف با رعايت آن به يكي از ماندگارترين نويسندگان جهان تبديل شده است.
در تمامي داستانهاي كوتاه او، رعايت دقيق اين اصل به خوبي مشهود است. يعني داستاني از چخوف نمي توان يافت كه براساس عينيت كامل شكل نگرفته باشد. شايد گفته شود كه مگر قهرمانان داستانهاي چخوف ذهن نداشتند، فكر نمي كردند، در رويا فرو نمي رفتند، و تخيل در زندگي شان جايي نداشته است؟
بايد گفت چرا، داشتند، اما همه اينها به شيوه اي كه خود چخوف در آن استاد بود، در لابلاي داستانها و اعمال و حركات شخصيتهاي داستانهايش گنجانده شده و در واقع با عينيت كامل به داستان راه يافته اند. چخوف از آنجا كه خود انساني اجتماعي و مردم گرا بود، تمامي اعمال فرد را در رابـ ـطه مستقيم با محيط و اجتماع و مردمي كه با او زيست مي كنند مي ديد. بنابراين تعجبي ندارد كه صرف ذهنيت يك فرد را در چارچوب نگاه او به دور و برش، شايسته داستان كوتاه نداند. البته امروزه، ذهنيت آدمها، اصل اساسي داستان نويسي، پيشروست و كتمان آن به هر دليل، در افتادن با برنامه هاي توسعه در اين ژانر ادبي است. اما چخوف و سبك داستان نويسي او، به عينيت، بيشتر از ذهنيت وفادار است. او به گواهي داستانهايش، هرگز اثر خود را سراسر به ذهنيت خود و قهرمانان داستانهايش اختصاص نداد. اگر هم در بعضي جاها به تخيل و رويا اهميت مي داد، فقط در جهت عينيتي بود كه قصد توصيف آن را داشت. بعضي از قهرمانان آثار او در رويا فرو مي روند، در تخيل خود غرق مي شوند، اما همه اينهاعيني است و در ارتباط مستقيم با خود زندگي است. منظور چخوف از عينيت كامل، در نيفتادن به ذهنيت صرف و در نغلتيدن به آن روياهايي است كه ارتباطي با زندگي آدمها ندارند. وجودشان محسوس است، اما در واقع به غلط جايگزين تفكر درست و منطقي مي شوند و شخصيت را از زندگي واقعي و عمل به هنگام و جنب وجوش عقل گرايانه باز مي دارند.
چخوف، اگر ذهنيتي اين چنين را هم- حتي- در داستان هاي كوتاه خود مي آورد، بيشتر در جهت نشان دادن وضعيت جامعه و آن نوع زندگي هايي است كه اندوه را شدت مي بخشند و آدمي را به سوي ملال و انزوا سوق مي دهند.
به عنوان نمونه، اگر به يكي از داستانهاي چخوف مثلا «سوگواري» نگاه كنيم خواهيم ديد كه منظور او از عينيت كامل چه بوده است. در داستان سوگواري، درشكه چي پيري كه فرزند خود را از دست داده، در اين جهان بزرگ كسي را نمي يابد تا اندوهش را با او در ميان بگذارد. سرانجام به سوي اصطبل مي رود و ماجرا را براي اسب خود بازگو مي كند.
... ديگر چيزي به هفتأ پسرش نمانده، اما هنوز نتوانسته از مرگش لام تا كام با كسي حرفي بزند. آدم بايد آهسته و با دقت تعريف كند. چطور يك سر و يك كله افتاد؟ چطور درد كشيد؟ پيش از مرگ چه حرفهايي زد؟ و چطور مرد؟ آدم بايد جزييات كفن و دفن را شرح بدهد، و همين طور ماجراي رفتنش را به بيمارستان براي پس گرفتن لباسهاي پسرش...
كتش را مي پوشد و سراغ اسبش به سوي اصطبل راه مي افتد. به ذرت، به كاه و به هوا فكر مي كند. در تنهايي جرأت ندارد به پسرش فكر كند. با هر كس مي تواند دربارأ او حرف بزند، اما در فكر پسر بودن و پيش خود او را مجسم كردن برايش دردآور است. به چشمهاي درخشان اسبش نگاهي مي كند و مي پرسد: «داري شكمت را از عزا درمي آوري؟ باشد، در بياور. حالا كه نتوانستيم پول ذرت را گير بياوريم، علف مي خوريم. آره، من خيلي پير شده ام. درشكه راني از من برنمي آيد، از پسرم برمي آمد. توي درشكه راني، روي دست نداشت، كاش زنده بود.
لحظه اي ساكت مي شود، سپس ادامه مي دهد: «همين است كه مي گويم، اسب پير من! ديگر پسرم وجود ندارد. ما را گذاشته و رفته. اين طور بگويم، بگير تو كره اي داشته اي، مادر يك كره اسب بوده اي، و آن وقت ناگاه كره اسب، تو را مي گذارد و مي رود. ناراحت كننده نيست؟» اسب كوچك مشغول جويدن است. گوش مي دهد و نفسش به دستهاي صاحبش مي خورد.
افكار درشكه چي سرريز شده اند. اين است كه داستان را از اول تا آخر براي اسب كوچك تعريف مي كند.
با نگاهي دقيق به داستان درمي يابيم روشن ترين نكته هايي كه باعث ماندگاري آن شده اند، از ارائه عيني و بي طرفانأ داستان سرچشمه مي گيرند.
كلينت بروكس و رابرت پن وارن دو منتقد مشهور، در نقدي مشترك بر اين داستان چخوف، به اين اصل مهم در سبك نويسندگي وي توجه كرده و نوشته اند: «يكي از روشن ترين نكته هايي كه خواننده در بازنگري داستان كوتاه «سوگواري» درمي يابد، ارائه عيني و بي طرفانأ داستان است.
نويسنده به ظاهر، صح*نه ها و كنشهايي مي آورد، بي آنكه به هيچ يك از آنها، به منظور القاي تعبيري خاص، اهميتي بيشتر ببخشد. در بند نخست داستان، اگر به تصوير تنهايي مرد در سر پيچ خيابان به هنگام شب، با برفي كه بر او و اسب كوچك مي بارد، دقت كنيم، مي بينيم كه اين صح*نه هرچند تنهايي را القا مي كند، اما شرحي كه در توصيف صح*نه داستان مي آيد، همدردي ما را برمي انگيزد:
هوا گرگ و ميش است. دانه هاي درشت برف گرداگرد چراغ برقهاي خيابان كه تازه روشن شده اند، چرخ مي خورد و به شكل لايه هاي نرم و نازك روي بامها، پشت اسبها، شانه و كلاه آدمها مي نشيند. «ايونا»ي درشكه چي، سراپا سفيد است و به صورت شبح درآمده است. پشتش را تا آنجا كه يك انسان توانايي دارد، خم كرده، روي صندلي خود نشسته و كوچكترين تكاني نمي خورد. هربار كه انبوهي برف به رويش ريخته مي شود، گويي لازم نمي داند كه آنها را از خود بتكاند. اسب كوچكش نيز سراپا سفيد است و بي حركت ايستاده و با آن حال تكيده، بي تحرك، و پاهاي راست چوب مانند،حتي از فاصله نزديك، به يك اسب زنجبيلي مي ماند.
درحقيقت، هنگامي كه چخوف، توصيف مستقيم، بي طرفانه و عيني را كنار مي گذارد، بر سر آن است كه از شدت همدردي ما كاسته شود نه آنكه بر آن افزوده گردد. زيرا صح*نه كمتر حقيقي جلوه مي كند. دقت كنيد: «درشكه چي، سراپا سفيد است و به شكل شبح درآمده است.» يا «اسب كوچكش نيز سراپا سفيد است و بي حركت ايستاده است، و با آن حال تكيده، بي تحرك و پاهاي راست چوب مانند، حتي از فاصله نزديك، به يك اسب زنجبيلي مي ماند...»
مقايسه مرد، و اسب با شبح و اسب زنجبيلي، از اين رو به ميان آمده است تا صح*نه، زنده و دقيق ارائه شود، اما شبح و اسبهاي زنجبيلي، خيالي اند، كه نه احساسي دارند و نه رنج مي برند و بنابراين، نمي توانند همدردي كسي را جلب كنند. به سخن ديگر، صح*نه هرچند به يقين، تنهايي را القا مي كند كه اين خود در داستان «سوگواري» با اهميت است، اما به گونه اي تنظيم شده تا در جهتي خلاف جلب همدردي حركت كند نه به سوي آن. گويي چخوف بر سر آن است كه بگويد صح*نه داستان بايد تنها به ياري ارزشهاي خويش، خود را نشان دهد.»

اصل سوم : توصيف صادقانه اشخاص و اشياء

این اصل اگرچه در پخش كوچكي از داستان نويسي امروز، كه به داستان ذهني و روانشناختي مشهور شده، ناديده گرفته مي شود، اما در بخشهاي مهم و فعال آن هنوز هم با سربلندي تمام به زندگي خود ادامه مي دهد چرا كه صداقت در توصيف اشخاص و اشياء، يكي از عوامل مهم جذب مخاطب است. آنتون چخوف، خود يكي از نويسندگاني است كه صداقت و معرفت در توصيف اين عناصر، داستانهايش را با استقبال كم نظير خوانندگان مواجه كرده، او هيچگاه در هيچيك از داستانهايش، در مورد آدمها و اشياء پيرامونشان غلو نكرده است. آنها را نه آنچنان بي بها طرح كرده كه ماهيتشان را از دست بدهند، و نه آنچنان به توصيفشان نشسته كه خواننده آن را باور نكند.
اصل مهم حقيقت مانندي، كه بعدها در داستان-نويسي رواج پيدا كرد، زاييده همين اصل بوده اما نبايد فكر كرد منظور چخوف از توصيف صادقانه اشخاص و اشياء، عكسبرداري صرف از آنهاست.
منظور اين نيست كه نويسنده آنچه را ديده، بي كم و كاست و دقيقا به همان صورت در داستان خود توصيف كند. در اين صورت صح*نه و آدمهاي او با عكاسي چه فرقي خواهد داشت؟ طرح اين اصول بديهي، امروزه شايد خنده دار به نظر برسد چرا كه حالا هر دانش آموز دبستان هنر، اينها را در مرحله آمادگي، مي آموزد و مي پذيرد. اما اگر توجه داشته باشيم كه چخوف اينها را، 511 سال قبل از اين - يعني در زمانه اي كه هر نويسنده، اشخاص و اشيا را در داستانهايش به ميل خود تعبير و تفسير مي كرد و آنها را به هر صورتي كه خود مي خواست يا انديشه اش مي طلبيد، به حركت و سكون وامي داشت - مطرح كرده است، از دورانديشي و درايت او شگفت زده مي شويم.
نكته مهمتر اين كه، خود چخوف گذشته از استعداد بي نظيري كه در گلچين اشخاص و اشياء داشت، اين نبوغ را هم داشت كه از زاويه اي به اشخاص و اشياء بنگرد كه كمتر چشمي قادر به نگاه كردن از آن زاويه بود.
اين مسئله، يكي از مهمترين ويژگي هايي است كه مي توان درباره آثار چخوف مطرح كرد و به بحث درباره آن نشست.

اصل چهارم : نهايت ايجاز

در این اصل بازهم چخوف انگشت بر حساس ترين اصل در هنر داستان نويسي گذاشته. بدون شك، در همه زمانها و مكانها، حتي در پيشروترين نظريه هاي ادبي، ايجاز يكي از رموز اصلي موفقيت است.با آن كه چخوف اين اصل را در مورد داستان كوتاه ابراز كرده، اما امروز، نويسندگان باتجربه، حتي در نوشتن رمان هم آن را رعايت مي كنند. نويسنده داستان كوتاه، براي توصيف آدمها و اشياء و لحظه ها، بايد با كمترين كلمات، بيشترين معنا را القا كند، و صح*نه را از طريق چنين رويكردي فراروي چشمان خواننده قرار دهد.
عبارت «حداكثر زندگي در حداقل فضا» ناظر بر همين موضوع است.به عبارت ساده تر نويسنده بايد بتواند بار بيشتري را در بسته بندي كوچكتر قرار دهد تا راحت تر به مقصد برسد. در اين مورد، خود چخوف به سال 6991 در نامه اي به برادرش مي نويسد: «به عقيده من، توصيف طبيعت بايد خيلي كوتاه باشد، و بايد خصلتي اتفاقي داشته باشد. حرفهاي مفت از اين قماش را بايد دور ريخت كه خورشيد مغرب، غوطه ور در امواج دريايي مي زد و رو به تاريكي داشت، و سيلابي از الوان ارغوان و طلايي در آن جاري بود و چه و چه... يا اين كه پرستوها پروازكنان، بر فراز سطح آب، شادمان بودند و جيك جيك مي كردند و...
آري اين حرفهاي مفت را بايد دور ريخت. در توصيف طبيعت، آدم بايد به جزييات كوچك بچسبد و آنها را به شيوه اي پهلوي هم قرار دهد كه خواننده پس از آن كه آنها را خواند، چشمانش را ببندد و همه آنها را پيش خود مجسم كند.
براي نمونه، نويسنده، شب مهتاب را مي تواند خيلي راحت اين طور ترسيم كند: روي سد آسياي آبي، تكه شيشه اي مثل يك ستاره براق چشمك مي زد، و سايه سياه سگي، يا شايد گرگي، همچون توپي غلتان گذر مي كرد - و مانند اينها. طبيعت آنگاه زنده و سرشار جلوه مي كند كه آدم كسرشأن خود نداند كه دست به سنجش پديده هاي طبيعي با پديده هاي مربوط به رفتار آدمي و جز اينها بزند. همين حكم در عالم روانشناسي نيز بي گمان مصداق پيدا مي كند.

اصل پنجم : بي پروايي و اصالت ، و پرهيز از كليشه پردازي

این اصل نياز چنداني به شرح و تفسير ندارد چرا كه اصلي واضح و روشن و تعيين كننده در همه امور و به ويژه در نوشتن داستان كوتاه است. اين واقعيتي است كه نويسنده هيچگاه نبايد بترسد. بي پروايي در پرداختن به مسائل جامعه و آدمها، يكي از عامل مهم و حياتي براي جلب مخاطب، و اعتماد آنها نسبت به اثر نويسنده شده است.
اگر نويسنده اي با ترس و لرز از مسئله اي سخن بگويد، اثرش آن طور كه بايد به دل ها نمي نشيند. بيشتر مردم، آثار نويسندگاني را دوست دارند كه با شجاعت، درايت و هوشمندي خاص هنرمندانه، حرف آنها و درددلشان را در قالب داستان كوتاه بيان كرده است. به عنوان نمونه، اگر نويسنده اي هدفش پرداختن به وضعيت اسف بار محرومان يك جامعه است، نبايد از حمله و انتقاد چپاولگران همان محرومان، كه به عناوين مختلف در مقابل انتشار آثار او سد ايجاد مي كنند، بهراسد. عوامل اين صاحبان زر و زور، در همه نهادهاي اجتماعي حضور دارند، و به ويژه در وادي ادبيات و هنر، به عنوان منتقدان مدرن، و به عنوان هنرمندان آوانگارد، با تريبون هايي كه همان صاحبان زر و زور در اختيارشان مي گذارند، داد «هنر براي هنر» سر مي دهند. نويسنده واقعي نبايد از انتقاد، و افشاء نابساماني ها و بي عدالتي ها ترسي به خود راه دهد چرا كه اين، كمترين وظيفه اي است كه به عهده اش گذاشته اند. در اين راه، او بايد اصالت خود را حفظ كند، يعني از آن چيزهايي سخن بگويد كه اصيل است و يادآوري آن براي مردم، دوست داشتني و مايه پويايي و پيشروي است. بديهي است او اگر بتواند در طرح اين مسائل از كليشه هاي رايج دوري كند، اثرش از استقبال بيشتري برخوردار خواهد بود. در اين باره، «موپاسان» مي گويد: «هفت سال آزگار شعر نوشتم، قصه هاي كوتاه نوشتم، داستان نوشتم، و حالا هيچيك از آنها برايم باقي نمانده است.
استادم « فلوبر» همه آنها را مي خواند و نظرات انتقادي اش را برايم مي گفت و با اين كار، دو سه اصلي را كه فشرده درس هاي طولاني و آميخته با شكيبايي اش بودند، ذره ذره در من تثبيت مي كرد. مي گفت: اگر اصالتي در تو هست بايد نشانش بدهي، و اگر در تو نيست بايد به دستش بياوري و من فهميدم وقتي نويسنده مي خواهد چيزي را توصيف كند، بايد آن قدر چشم بدوزد و با آن ور برود و در آن تأمل كند. تا بالاخره جنبه اي را در آن كشف كند كه هيچ كس پيش از آن بدان توجه نكرده يا از آن سخن نگفته است. هر چيزي در اين دنيا، حاوي مايه هايي كم يا زياد از آن جنبه هاي هستي است كه هنوز كاويده نشده اند. بي مقدارترين چيزها نيز اندكي از ناشناخته ها را در خود دارند. بگذار همين را كشف كنيم. براي آن كه بتوانيم آتش را وصف كنيم كه دارد شعله مي كشد، يا درختي را كه سر به آسمان كشيده است، بايد در برابر آن آتش و درخت چندان بايستيم كه ديگر هيچكدام به چشممان چنان جلوه نكنند كه گويي با هر آتشي يا هر درختي برابرند. از همين راه است كه آدم در كارش به اصالت مي رسد. استادم « فلوبر » به من مي گفت: وقتي از جلوي بقالي مي گذري، يا از جلوي درباني كه دارد چپق مي كشد، بايد آن بقال و آن دربان را طوري به من خواننده نشان بدهي كه ديگر اصلا نتوانم آنان را با هيچ بقال يا دربان ديگر عوضي بگيرم.

اصل ششم : شفقت داشتن

درباره این اصل چه مي توان گفت ؟
خود دستورالعمل همه گفتني ها را در خود جمع دارد. نويسنده بايد آدم ها را دوست بدارد. همان خصلتي كه در همه نويسندگان بزرگ بوده و باعث موفقيتشان شده است. البته منظور چخوف آن نيست كه نويسنده بايد براي قهرمانان اثر خود دلسوزي كند. منظور او از شفقت داشتن، مهرباني و حس انسان دوستي است كه براي هر نويسنده اي لازم است. درواقع، نويسنده بايد آدمي باشد كه نگاه همه جانبه، و مهربان او شامل همه افراد داستاني اش بشود. دلسوزي براي آدم ها، با نشان دادن رذالت بعضي از آنها با هم فرق دارد. نويسنده خوب، حتي براي آن آدم رذل هم دل مي سوزاند. اما اين به آن معني نيست كه او اين دلسوزي را در اثر خود دخالت دهد. او اعمال و حركات آدم هايي اين چنين را توصيف مي كند و نشان مي دهد. اين ديگر با خود خواننده است كه تشخيص دهد كدام شخصيت خوب است و كدامشان بد. نيكي و رذالت آدم ها را خواننده بايد با تمام وجود حس كند. همين نكته به ظاهر بديهي است كه نويسندگان واقعي و باتجربه را از نويسندگان مبتدي متمايز مي كند. يعني نشان دادن اعمال و حركات و گفتار شخصيت ها، طوري كه وجود آدمي به نام نويسنده براي خواننده محسوس نباشد. و خواننده خود، بدون آن كه كسي بدي يا خوبي چيزي را به او تصريح كرده باشد، به بد بودن يا خوب بودن طرف از خلال اعمال و حركات او پي ببرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا