الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلهاآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
که عشق آسان نمود اوّل؛ ولی افتاد مشکلها
الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلهاآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
اي غايب از نظر به خدا مي سپارمتالا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اوّل؛ ولی افتاد مشکلها
تو کز محنت دیگران بیغمیاي غايب از نظر به خدا مي سپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منشتو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
شکر نعمت نعمتت افزون کندیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بيرون کند
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیوانهتر از من چه کسی هست، کجاست؟دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداددیوانهتر از من چه کسی هست، کجاست؟
یک عاشق اینگونه از این دست کجاست؟
روزها فکر من اینست و همه شب سخنمتا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر