• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: کورالین

ساعت تک رمان

  1. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...رسیدند، دوشیزه اسپینک از روي چرخ پایین پرید، سپس هر دو کمی به نشانه تعظیم، خم شدند. سگ‌ها از هیجان پارس میکردند و دم‌هايشان را تکان میدادند. کورالین مودبانه دست میزد. بعد دوشیزه‌ها، دکمه کت‌هايشان را باز کردند و آنها را از تن بیرون آوردند. اما فقط کت‌هايشان باز نشدند، بلکه ب*دن چاق و گردشان هم...
  2. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در روشنایی ضعیف یک تئاتر برپا بود. در فاصله زیادي از او، استیج چوبی و مرتفعی بود که چراغ درخشانی در بالاي آن قرار داشت. در میان استیج و کورالین، صندلی‌هایی وجود داشتند که ردیف به ردیف چیده شده بودند. صدایی شنید و نوري روي او افتاد که از طرفی به طرف دیگر، تاب میخورد. وقتیکه نزدیکتر شد، دید که...
  3. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین : خواهشاً، بگو اینجا کجاست؟ گربه نگاه کوتاهی به اطراف انداخت و گفت: اینجا، اینجاست. کورالین: میدونم، چطوري اومدي اینجا؟ گربه: همونطور که تو اومدي، من‌هم میتونم راه برم. کورالین، گربه را که روی چمن‌ها به آرامی راه میرفت، نگاه میکرد. گربه به پشت درختی رفت اما از طرف دیگر بیرون نیامد...
  4. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین: نه. گربه، از روي دیوار، به نرمی، روي چمن، کنار پاي کورالین جهید. و به او خیره شد. گربه به خشکی گفت: خب، تو توي این‌چیزها متخصصی، ولی مگه من چی میدونم؟ من فقط یه گربم. گربه از کورالین دور شد، و سر و دماش را با غرور بالا نگه میداشت. کورالین: برگرد، لطفا. من واقعا متاسفم. گربه ایستاد، و...
  5. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    پیرمرد دیگر در بالاي پله‌ها: سلام، کورالین، شنیدم که اومدي اینجا. وقتشه به موش‌هام غذا بدم. اگه دوست داري میتونی بیاي بالا پیشم، و غذاخوردنشون رو ببینی. کورالین در چشمان پیرمرد، چیزي را میدید که حس ناخوشایندي به او میداد، گفت: نه، ممنونم. میخوام برم بیرون، بگردم. پیرمرد، به آرامی سرش را تکان...
  6. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سوسو میزد. قدشان کوتاه، خزي به رنگ دوده سیاه، چشمان کوچک قرمز، پنجه‌هاي صورتی به شکل دست، و دم صورتی و بی‌مو و دراز مثل یک کرم داشتند. کورالین: میتونید حرف بزنید؟ موشی که از همه بزرگتر و سیاهتر بود، سرش را تکان داد. کورالین با خود فکر کرد، چه لبخند زشتی دارند. کورالین: خب، چیکار میکنید؟...
  7. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    چشمان دکمه‌اي سیاهش، برق میزد. مادر دیگر: فکر کردم بعد ناهار شاید خواستی بري تو اتاقت، و با موش‌ها بازي کنی. کورالین: با موش‌ها؟ مادر دیگر: آره، طبقه بالا. کورالین تا به حال موش ندیده بود، مگر در تلویزیون. خیلی دلش میخواست یکی ببیند. بعد از این همه، قرار بود امروز روز جالبی باشد. پس از ناهار،...
  8. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    زن: خب، برو دیگه. کورالین وارد راهرو شد، جایی که اتاق پدرش قرار داشت. در را باز کرد. مردي آنجا، پشت به کورالین، پشت کیبورد نشسته بود. کورالین: سلام، اون گفت که ناهار حاضره. مرد به طرف کورالین برگشت. چشم‌هاي او هم از دکمه‌هاي بزرگ سیاه و براق بود. مرد: سلام کورالین، خیلی گرسنمه. مرد از جایش بلند...
  9. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...یکی طور دیگري بود، حالت چهره پسرك فرق میکرد، گویا میخواست با حباب‌هایی که به آنها نگاه میکند، کار بدي انجام دهد. و چشم‌هایش هم معمولی نبود. کورالین به چشم‌هاي پسرك خیره شد و سعی داشت دریابد که چرا این چشم‌ها این‌قدر عجیب‌اند. ناگهان کسی او را صدا زد: کورالین؟ صدا شبیه صداي مادرش بود. کورالین...
  10. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    برای کورالین، این کار بی معنی بود اما، امید داشت، مردم از انجام آن ل*ذت ببرند. هنوز حوصله‌اش سررفته بود و مادر هم برنگشته بود. صندلی‌ای برداشت و آن را به آشپزخانه برد. از صندلی بالا رفت و بعد پایین آمد و از میان جاروها، جارویی را برداشت. دوباره به بالاي صندلی رفت و جارو را با خود بالا برد. صداي...
بالا