#پارت184
#مائده
تنها سه روز به تولد نوزده سالگیام مانده.
پدرم ناچاراً دوباره برگشت و حالا باز هم ما سه نفر ماندهایم و پیرمرد دلخستهی باغبان که من از روی شیطنت، نگاههای گاه و بیگاه معنیدارش روی خالهام را تفسیرها کردهام؛ مثلاً اینکه خالهام را صیغِه کرده! منحرف هم خودتانید.
جرعت گفتنش...