• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: مائده

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت135 #مائده از نگاه‌های شیطنت‌آمیز و خیره‌ی ساوان خجالت می‌کشم و حتی لحظه‌ای گونه‌ی رنگ‌ گرفته‌ام از حرارت نمی‌افتد. دارد رانندگی می‌کند اما آرنجش را تکیه به در داده و دستش زیر فک و کنج لَبش است؛ خیره مرا نگاه می‌کند و گاه‌گداری به جاده‌ی خلوت روستا خیره می‌شود. آن‌قدر سیس نشستنش خاص و...
  2. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت125 #مائده تازه از حمام در آمده‌ام و بعد از کلی کثا‌فت و چرک بالأخره بدنم داشت نفس می‌کشید. سرم روی پای مادرم است و او با آرامش شانه بر موهای نَم دارم می‌کشد. چشم بسته‌ام و آرامش چنان در آغوشم کشیده که انگار هیچ درد و مرزی در این دنیا نیست. بوی عطر قرمه‌سبزی و شامپوی پرژکم کل خانه را پر...
  3. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت103 #مائده روی مبل پاهایم را درآغوشم جمع‌ کرده‌ام و سرم رویش قرار گرفته. دستم دور ساق پایم پیچیده، پاچه‌ی شلوار عروسکی کرمی را مرتب و معذب پایین می‌کشم و نگاهم خیره به وزیر است! لم داده روی مبل دو نفره، پیراهن مشکی نسبتا گشا‌دی به تَن دارد و دو دکمه‌ی بالایش را باز گذاشته. موهایش نامرتب...
  4. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت87 #مائده نگاهم قفل خون روی دست‌هایم است؛ من قاتلم! روی صندلی خشک و پلاستیکی نشسته‌ام و کمرم تا حوالی زانویم خم شده در حدی که اگر تکیه ارنجم نبود، سقوط می‌کردم. سروصدای شلوغی و هم‌همه بیمارستان، حتی اندکی از این هاله خلع دورم را کم نمی‌کند. رفت‌و‌آمد مرتب پرستارها به اتاق عمل، و صدای...
  5. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت80 #مائده بلاخره آقا تشریفش را آورد! صبح رفت و دم مغرب آمد. از وقتی صدای چرخش کلید را شنیدم، خودم را به‌خواب زدم اما ناموساً دارم از درد پاره‌ می‌شوم؛ تکان نمی‌توانم بخورم. ساوان بالای سرم ایستاده و انگار نمی‌داند چه بکند! صدای زمزمه زیر لَبی و کلافه‌اش را می‌شنوم: - چه‌ خاکی تو سرم...
  6. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت77 #مائده لَبم را بیش از صد بار با مایع دستشویی شسته‌ام! پاک نمی‌شود. گرما و گزگزی که از لَب های ساوان به جانم افتاده شبیه یک مُهر ابدی نامرئی رویش نشسته و هر چه می‌کنم پاک نمی‌شود. حالا قسمت بَدتر داستان اینجاست، که وقتی در دستشویی بودم صدای ساوان را شنیدم؛ انگار او واقعا مرا دوست دارد و...
  7. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت74 #مائده ک*ثافت ع*و*ضی چه قصدی داشت؟ اگر فرار نکرده بودم واقعا می‌خواست دوباره به تَنم دست‌دراز کند؟ بی‌شرف! حالا دیگر مطمعنم که بیماری‌َش حاد تر از آن چیزیست که فکر می‌کردم. تا به حال شَب را در وان حمام صبح کرده‌اید؟ من خر دیشب از ترس آن ساوان روانی در وان حمام خوابیدم، چرا؟ چون تنها جایی...
بالا