خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...بود، ایستاد. - از این‌جا برو. انگشتان یاروش را در دست گرفت و در حالی که لبه‌ی چاقویش را روی انگشت سبابه‌اش می‌گذاشت، ادامه داد: - به جای نقش بازی کردن واسه من، بهتره به فکر ساختن یه دلیل موجه برای این‌جا نبودنت باشی. ۱. اداره کل امنیت خارجه فرانسه #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  2. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...لبخند عریضش، چاقو را درون میز فرو کرد. دستانش را به تاج تراش‌خورده‌ی آن تکیه داد و پرسید: - چطور از اعتبار این وصیت‌نامه مطمئن بشم، وقتی که شاهدهامون رو بدون این که به این‌جا برسن، از دست دادیم؟! قهقهه‌ی بی‌پروایش، سکوت راهروی طبقه‌ی هشتم را شکاند. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  3. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...مالکیت چند ملک و مبالغ حساب بانکی به ارزش پنج میلیون روبل وجود دارن که طبق خواسته‌‌ی ژنرال، متعلق به خانم سوورف هستن. - و درمورد این وارث قانونی جدید؟ الکساندرا، دستش را دور بازوی میگل حلقه کرد و به او، تشر زد: - چی داری میگی؟ تو تنها وارث اونی! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  4. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...چسباند و ل*ب زد: - همشون به خون من تشنه‌ان! - حتی مادرت؟ از گوشه‌ی چشم، نگاهی به ونتسل انداخت و به صندلی‌اش تکیه داد. - اون از همه بیشتر! ۱. گونه‌ای از گیاهان عطری با گل‌هایی به رنگ آبی روشن که بومی مکزیک، آمریکای جنوبی و کارائیب است. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...توی عمرم دیده بودم، داشتی با رویاهای من زندگی می‌کردی... . در همان حال، با بی‌قیدی خندید و نگاهش را بالا کشید. - اون‌ها از من، یه گنجشک دم‌دستی ساختن و از تو به عنوان یه نجیب‌زاده، یه افسر پر افتخار! برای این که ازت متنفر باشم، همین‌قدر کافی نیست؟ #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  6. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...که پسرک توسط ارواح شیطانی تسخیر شده و یک روز، تمام خانه را به آتش می‌کشد. او برخلاف میگل لبخند نمی‌زد و نمی‌خندید، وراج و بذله‌گو نبود و در جایی که بیش از دو نفر حضور داشته باشند، ظاهر نمی‌شد اما تنفر از چشم‌هایش می‌چکید؛ درست مانند چشمان روبه‌رویش! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  7. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...ایستاد؛ با تعلل، دستانش را بالا آورد و آن‌ها را در فاصله‌ای کوتاه از بازوهای دختر، نگه داشت. قرار بود تا زمانی که تکلیف کار و زندگی‌اش مشخص شود، از او دور بماند اما حالا این‌جا بود؛ بسیار نزدیک و خلاف برنامه. ۱. محل برگزاری اپراهای شهر پاریس #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  8. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...دومینیکا به محض خروج از آپارتمان، دهانش را برای بلعیدن هوای تازه باز کرد و بوی خاک نمناک را به درون ریه‌هایش کشید. حالا دیگر آزاد و تنها به نظر می‌آمد؛ تمام چیزی که در طول چند ساعت اخیر می‌خواست؛ اما گندش بزنند! چرا خوش‌حال نبود؟! › کلیک کنید ‹ #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  9. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...حول یک مرکز فرضی، چرخاند. - پس حالا وقتشه که تخم‌مرغ‌‌های شانست رو برام رو کنی! - برای درخواست کمک باید بیشتر از این‌ها، فروتن باشی. در جواب او، پوزخندزنان پلک‌هایش را گشود و در حالی که از جا برمی‌خاست، ل*ب زد: - داری درمورد چه کوفتی حرف می‌زنی، وِن؟ #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  10. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...هم گذاشت و برای چند ثانیه، بی‌حرکت ماند. در همین حال، ل*ب‌هایش، به آرامی از هم باز شدند و طرح یک خنده‌‌ی هیستیریک، بر روی صورتش نشست. ظاهراً یک مانع بزرگ بر سر راهش قرار گرفته بود و می‌دانست که با این حجم از پیشروی دشمن نامرئی، قافیه را باخته است. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
بالا