...خیره به دود سیگار، قطرات آب را که از روی تیغهی بینیاش پایین میآمدند، کنار زد و با خنده ل*ب زد:
- آلکسی.
کام عمیقی از سیگار گرفت و چشمانش را بست.
- میگل.
در کنار بازدم دودآلودش، پوزخند عمیقی بر روی ل*بهایش نشاند و پلکهایش را از هم گشود.
- ع*و*ضی!
#رمان_کاراکال
#اثر_حدیثه_شهبازی
#انجمن_تک_رمان