...میکنم!
ترسیده خودم رو کشون کشون با دست عقب کشیدم و به مامان خیره شدم. از عصبانیت صورتش قرمز شده بود و مثل شیر زخمی نگاهم میکرد. هیچ وقت تا حالا مامان رو انقدر عصبانی ندیده بودم. همیشه میدونستم چهقدر روی این جور روابط حساسه ولی هیچوقت به چشم ندیده بودم.
#رمان_جان
#اثر_پریزاد
#انجمن_تک_رمان