Usage for hash tag: ملینا_نامور

ساعت تک رمان

  1. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...را که دوست داشتی، پخش کن. کارآفرین مطمئن نبود چرا این را از او می‌خواهد. امیدواری او کم کم افزایش می‌یافت و نگرانی‌هایش کمتر می‌شدند. و صدای آرام درونش، به او می‌گفت که ماجراجویی بسیار خاصی در حال شروع شدن است. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  2. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...کردم. و اگر هم زندانی شوم، جالب خواهد بود. احتمالاً در آنجا افراد باحالی را ببینم. بی‌خانمان گفت: - باشه. از تصمیم تو خوشم نمی‌آید. اما اشتیاقت را دوست دارم. خوب، حالابخش‌هایی از سمینار را که دوست داشتی، پخش کن. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  3. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...است؛ اما به اندازه کافی احساس خوب وجود ندارد. در حالی که صدای خشن و زمختش بالاتر می‌رفت، گفت: - و سوم، الان هواپیمایی در باند فرودگاهی نزدیک این‌جا، منتظر من است. ____________________________ ¹Malibu ²Tamarin Bay #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  4. halcyon

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...چند قطره‌ آب روی مبل می‌ریزد و او خیلی ریلکس‌تر از قبل نگاهی به من می‌کند. - بلند شو دیگه! پس غذا چی میشه؟ چشم‌هایم درجات ۹۰ یا ۴۵ را ول می‌کند ۳۶۰ درجه گشاد می‌شود و با بهت به دیوانه رو به رویم خیره می‌شود! - من؟ غذا؟ - اره تو و غذا، ان‌قدر سخته؟ #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا #انجمن_تک_رمان
  5. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...میرسند. شاید این حرفش را هم یادتان مانده باشد. ببخشید نمی‌خواهم بی‌ادبی کنم، اما اصلاً نمی‌دانم چگونه وارد اینجا شده‌ايد. و اصلاً هم نمی‌دانم این ساعت را از کجا آوردید و از کدام جت حرف میزنید. و خواهشاً دیگر #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  6. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...زیبا بود و ساعت شماری قرمز و دقیقه شماری نارنجی داشت. این ساعت که مانند نشان افتخاری ب*ر*جسته بود، کاملاً با بند چرمی سیاه آن سازگاری داشت. ___________________ ¹محله می فر از گران‌ترین محله‌های شهر لندن است. مترجم #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  7. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...بزرگم برسم، بلکه روش‌ها، ابزارها و تاکتیک‌های را به من آموخت تا با استفاده از اطلاعات و دانش، به نتایج برسم. او با بینش انقالبی خود، در مورد عادتهای صبحگاهی کامالً مؤثر، تأثیر بسیار زیادی در شکوفایی من داشته است. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  8. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...نکرده بود و لباس‌های مندرس و پاره‌ای به تن داشت. کارآفرین با صدایی بسیار سرد گفت: "بله؟ میتوانم کمکتان کنم؟" هنرمند، کمی مهربانانه‌تر پاسخ داد: "سلام رفیق. چیزی شده؟" __________________________ ¹Salvador Dalí #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
  9. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...رنگی پوشیده بود. چشمای او غمگین بود. غم او، از دردهای قدیمی بودند که هرگز التیام پیدا نکرده بودند؛ آشفتگی کنونی کسب و کار عزیزش، به دردهای او اضافه کرده بود. ___________________________________/ ¹Marcus Aurelius #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور...
  10. halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    ...سال‌خورده، بی‌حرکت مانده بود. پس از افتادن روی زمین، خونی از شکاف سر او جریان پیدا کرده بود. عینک‌هایش نزدیک او افتاده بودند. هنوز آن دستمال در دستش بود. چشم‌های او که زمانی می‌درخشیدند، حالا بسته شده بودند. #کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها #رابین_شارما #مهدی_قراچه_داغی #ملینا_نامور #انجمن‌_تک_رمان
بالا