Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...منتظر می‌ماند تا بادیگاردها رویشان را برگردانند و به سمت راست برود. یکی از بادیگاردها به سمت چپ می‌رود و یکی دیگرش بر روی صندلی می‌نشیند و یک نخ سیگار از پک بیرون می‌کشد و بر روی ل*بش قرار می‌دهد. چون آن‌ها برای خود موزیک گذاشته بودنند صدای شلیک را نشنیده بودنند. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را بر روی زمین می‌کوبد و می‌شکند و بلند فریاد می‌زند تا حرص خود را خالی کند. چشمان آبراهام به مراتب بسته می‌شوند و دنیل و ادوارد هم‌چنان با ترس به مارتیک خیره می‌شوند. حتی آن‌ها هم نمی‌توانند کاری کنند و در سر می‌پرورانند که آخر و عاقبت آبراهام مرگ خواهد بود و بس! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...قرار می‌دهد و هم‌چنان این‌گونه سخنش را ادامه می‌دهد: - اونی که نیشش زدی ولی نتونستی بکشیش این‌جاست، من‌ نتونستم نیشت بزنم اما می‌خوام بکشمت! آبراهام بلندبلند قهقهه‌ای زد و در حالی که پاهایش را به سختی جمع می‌کرد ل*ب گشود: - تو هم مثل پدرتی، لفظش رو میای اما عمل نمی‌کنی! #حکم_گناه #زری...
  4. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دونی چرا؟ چون تو ارزش هیچی نداری! تو یه موجود بی‌ارزشی هستی که جات روی این کره‌ی خاکی نیست، پدر من هر چی که بود مثل تو بی‌وجدان و ترسو نبود! آبراهام به بینی‌اش چینی داد و در حالی که خون از صورتش می‌چکید، کمی تکان خورد و گفت: - پس چرا من رو نمی‌کشی؟ منتظر چی هستی؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌رود و با دستان راستش یقه‌ی پیراهن آبراهام که پاره و آغشته به خون شده است را می‌گیرد و با دست چپ‌اش کُلت را بر روی سر آبراهام قرار می‌دهد و فریاد می‌زند: - یا میگی داداشم رو کجا نگه می‌داری یا هر چی گلوله توی این اسلحه باشه رو خرج مغزت می‌کنم مردک ازگل بی‌همه چیز! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  6. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...حکم‌فرمای خانه را می‌شکند. مارتیک حتی برای یک ثانیه هم که شده است به او اجازه‌ی نفس کشیدن را نمی‌دهد و با کمال پررویی و بی‌رو در وایستی پاهایش را روی د*ه*ان او قرار داده است. دنیل در حالی که یک نخ سیگار از پک بیرون می‌آورد، رو‌به اد‌وارد می‌گوید: - طرف شوخی نداره ها! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...- دست‌هاش رو ببوسه؟ تو دعا کن دست بریده‌ش‌ رو برای داداش‌ ما لوک نبره، ب*وس*یدن به کنار! آبراهام در حالی که از شدتِ درد، قفسه‌هایِ س*ی*نه‌اش بالا و پایین می‌رود. از لای چشمانش که باز شده است، نگاهی به مارتیک می‌اندازد و می‌گوید: - پسرم، بذار همه چیز رو برات توضیح بدم! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...کرد، زندگیمون با نامردی‌ها گذشت؛ مگه میشه ریه‌هامون به دود سیگار عادت نکنه؟ مارتیک در حالی که ته مانده‌ی سیگارش را، بر روی زمین می‌انداخت و کفش‌های مشکی رنگش را بر روی آن می‌کشید تا ردی از آن باقی نماند، گفت: - پس مطمئن باش که ریه‌هامون هم، به دود سیگار عادت می‌کنه! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...سری به نشانه‌ی تایید تکان می‌دهند. کوچه پس کوچه‌ها خلوت است حتی پرنده‌ای پر نمی‌زند و آواز نمی‌خواند. پاهایش را بر روی دسته‌ی در می‌گذارد و از در بالا می‌رود، حال دیگر بابت هیچ چیزی ترس و دلهره ندارد. فقط می‌خواهد با آن مرد کثیف رو‌به‌رو شود و انتقامش را بگیرد! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...لوک در حالی که از پنجره مارتیک را تماشا می‌کرد زیر ل*ب زمزمه کرد: - مطمئنم تا آبراهام رو با دست‌هاش نکشه بی‌خیال نمی‌شه، نه یک بار بلکه صد بار باید این مرد رو بکشه تا بی‌خیال بشه. باز هم مطمئنم دلش آروم نمی‌گیره و بعد از این صدها تن رو به خاک هدیه میده و تقدیم می‌کنه! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
بالا