Usage for hash tag: خیا‌نت_جالبی_بود

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...میشد. خدایا حالا چیکار کنم!؟ اول زندگیم و بدبختی هام طبق طبق! در رو بستم و رفتم تو خونه و پاکت رو گذاشتم پشت آینه توی راهرو و به معراج هم گفتم کسی نبود! اما دلم هر لحظه هوری می‌ریخت پایین و منتظر بودم فردا معراج بره سر کار و داخل اون پاکت رو ببینم. #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی #انجمن_تک_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...چند روز پیش با معراج ازدواج کرد. بنفشه: وقتی توی کما بودی خاطره خودش رو جای تو به معراج معرفی کرد بعدشم با هم ازدواج کردن دقیقا همون شبی که تو به هوش اومدی. قلبم با شنیدن این حرف تیر کشید و دست و پام شل شد. دستم رو گذاشتم رو قلبم و چشمام و بستم. #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...- خزان گفت! - نگفت خاطره با کی ازدواج کرده؟ - نه تا می‌خواست بگه حالت تهوع گرفتش رفت بیرون! - خداروشکر. - چی؟ - هیچی میگم خداروشکر که دوباره سالم می‌بینمت. - راستی از معراج چ... تا آرزو خواست حرفی بزنه که پرستار اومد و بنفشه رو از اتاق بیرون کرد! #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بده که شیوا گفت: - عمو اون‌ها خودشون میدونن آرزو به هوش اومده مینا همون لحظه زنگ زد بهشون گفت، اما اون‌ها بیمارستان رفتن یکم دیگه میان اینجا. - بیمارستان چرا؟ - نمی‌دونم دقیق، گفتن بنفشه فشارش افتاده سر گیجه گرفته الان حالش خوبه دارن میان اینجا. #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی #انجمن_تک_رمان
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...معراج: چشم حتما. دیماه: مبارکه ایشالله، اگه اجازه بدین عروسمون رو نشون کنم. دیماه خانوم یک جعبه‌ی مخملی قشنگ از تو کیفش در آوردم و انداخت دستم، خیلی شیک و قشنگ بود خدایی. همه برامون دست زدن و تبریک گفتن و قرار شد فردا بریم دنبال کارهای عقدمون! #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۵ *مینا* حرف خاله الهام مثل پتک توی سرم خورد، لیوان آبی که دستم بود افتاد زمین و شکست، مامان با صدای شکستنی اومد تو آشپزخونه و گفت: - چی شده مینا؟ بغضم اجازه نمی‌داد درست صحبت کنم با لکنت گفتم: - مامان آرزو تصادف کرده رفته تو کما. مامان با تعجب و لحن کشداری گفت: - چی؟ - اگه آرزو چیزیش...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...چندبار بهت زنگ زدم جواب ندادی خونه‌تون هم اومدیم نبودین. خاله چی شده؟ من دارم دق میکنم از نگرانی! - دخترم تصادف کرده الان هم عین یه تیکه گوشت بی‌جون توی کماست. https://dls.music-fa.com/tagdl/downloads/Amir%20Abbas%20Golab%20-%20Setayesh%20(320).mp3 #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی...
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳ وقتی از اون‌جا دور شدم اولین کاری کردم این بود که به گوشی آرزو زنگ زدم تا مطمئن بشم خاموشه و معراج روی اون زنگ نمی‌زنه که خوشبختانه خاموش بود. می‌دونستم با همون شماره‌ای که خودم به آرزو داده بودم فقط با اون به معراج زنگ میزده. پس نقشه‌ام به هم نمی‌ریخت، با خیال راحت با گوشی خودم به...
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...مثل من با کوچک‌ترین رفتار آدم‌ها بفهمی حرکت بعدیشون چیه، فقط حسابی حواست به خودت و معراج، جمع باشه. تا خواستم چیزی بگم که بنفشه صدامون زد گفت خاطره حالش بهتر شده و همگی رفتیم سر میز شام‌. ولی از دلشوره و حال بدی که داشتم دلم می‌خواست بالا بیارم. #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی #انجمن_تک_رمان
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان خیا‌نت جالبی بود | الهه‌کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...کنم آرایشگاه رفته بود. مینا با دیدنش خندید و با طعنه گفت: - اوه خاطره، چه حسابی به خودت رسیدی. - بعد از چند وقت یه مهمونی دعوت شدم گفتم به خودم برسم. - تا باشه از این مهمونی‌ها. خاطره کنارمون نشست و نگاهش رو داد به معراج. که ناخواسته بدجوری حسودیم شد. #خیا‌نت_جالبی_بود #الهه_کریمی...
بالا