Usage for hash tag: صبا_نوشت

ساعت تک رمان

  1. Saba.N

    دلنوشته‌ی مغزهای مُرده | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    ...مُرده اش فرار کند؟ دستمال مرطوب را روی صورتش کشید. محکم. با خشم و پر از حس تنهایی! مغزش به حتم خوابیده یا مُرده بود! کسی را نداشت. برای همین قیچیِ تیزِ اَبرویَش را با حرص توی رگ دستش کوبید. با پاره شدنِ پوستش و فوّاره دادنِ خون، قیچی را بالاتر کشید. او... مغزش مُرده بود! #صبا_نوشت #مغزهای‌مرده
  2. Saba.N

    کامل شده رمان پیست مرگ | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...شادی و طراوت، پرتو های سیاه و آمیخته به جدایی و دروغ را بر مردم می تابد. اینجا همه چیز برعکس است! زندگی، نویدِ عشق، نه! مُژده به مرگ می دهد. زندگی، سوق به سویِ صداقت و دوستی که نه، راهِ خنجر بازی را یاد می دهد. این شهر، زندگی کردن بلد نیست. این شهر پُر است از مغزهای مُرده! #مغزهای‌مرده #صبا_نوشت
  3. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای خش‌دار آقا علیرضای مشهور باشد و بوی تنِ تو و گرمیِ انگشتانت که می‌پیچند بینِ امواج ناآرامِ موهایم؟ می‌شود تا نیمه‌های صبح برایت بغض کنم؟ های‌های ببارم و تعریف کنم از دردها و دلتنگی‌هایم؟ می‌شود؟! می‌شود فقط یک‌شب، فقط یک‌شب مال من، برایِ من باشی و بعدش دیگر نباشم و تمام شود دنیایم؟...
  4. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...عصبیه و دلیلش فقط و فقط نبودنه توی لعنتیه. بعد اون‌وقت توی احمق هی بیا و بگو «نمی‌خوام»، هی بیا و بگو «نمیشه». تو برو بگرد اصلاً، قدرِ من ببین کِسی می‌خوادت؟ برو بگرد ببین، کسی مثل من برات از چشمات می‌تونه بنویسه و خسته نشه؟ تو برو بگرد، بیا؛ بعدش بگو اصلاً کسی برات «من» می‌تونه بشه؟! #صبا_نوشت
  5. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    قایقِ بر گِل نشسته‌ام پایی ندارد. بهتر بگویم نایی ندارد؛ همچون من، میان ماندن و رفتن، میان خنده و گریه، طاقتی دیگر، برای جنگیدن ندارد. #صبا_نوشت
  6. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...بودنش لازمه؟! سر تکون دادم و مثل خیلی از روزهای دیگه، بغضم رو پس زدم. منی که تا همین دیروز و اصلاً همین چند ساعت پیش دعادعای دیدنت رو می‌کردم، چطور یهو با دیدنت هوایی شدم و دلم هوسِ بودنت رو کرد؟ رد شدم دلبر، رد شدم؛ ولی این دلم باز موند گیرِ اون صورتِ خیلی خیلی خوشگل و خیلی خیلی ماهت...
  7. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    چشمانم خیس؛ همچون ابرِ بهار. لبانم خشک؛ همچون بیابان و کویر‌. د*ر*د و رنجم سیاه و طولانی؛ به ‌مانندِ شب. قلبم اما مریض؛ همچون هوای آلوده‌ی این شهر. رویاهایم کثیف و آغشته به خ*ون؛ به‌سانِ کشتارگاه. و آرزوهایم خاکی؛ همچون مدفون‌های گورستان. #صبا_نوشت
  8. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...سراغِ بندبندِ مقدس تن و وجودت؛ اما گفته بودم که. صحبت از چشم که می‌شود، به‌رسمِ عادت، در دل زمزمه می‌کنم: - بِسمِ ربِ چشمانِ تو! می‌گویم و دَمَم، بازدم نشده، تمامِ معادلات ذهنم به‌هم می‌ریزد و فقط از تو می‌نویسم. از آن دو تیله‌های دلبرت که همان‌ها باعث شدند این‌گونه صدایت بزنم: - دلبر...
  9. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...و لحنِ من و وجودِ من می‌افتی. شاید اصلاً بزنی از خونه بیرون و تا چند ساعت برنگردی. نه که این‌ها رو بگم تا احساساتت رو بهم‌ بریزم‌ها، نه. فقط میگم چرا باید جز خودمون، دو نفر دیگه هم داخلِ این جهنم کنیم؟ ما که همدیگه رو خوب بلدیم. ما که مثل قفل و کلیدِ یه درِ خاص، چفت همیم؛ پس چرا نه؟ هان؟...
  10. Saba.N

    کامل شده دُچـــآر | @Saba.N کاربر انجمن تک رمان

    ...و بلند را پس می‌زنم. کُلی می‌پرسم. - من؟ ازروی صندلی چوبی بلند می‌شوی و روبه‌رویم می‌ایستی. چشمانِ سیاهت امروز، بازهم طوفانی‌ست و لبت چرا باز به پوزخند مزین می‌شود؟ - تو؟ سری به نشانه‌ی مثبت تکان می‌دهم. - من! و جوابِ سرد و شکننده و تکراری تو که تیشه می‌زند به رگ و ریشه‌ام. - فقط شکستم...
بالا