#دلنوشت
#صبا_نوشت
#پست۲
سرم شلوغ بود؛ ولی حواسم بهش بود.
سرگرمِ کار بودم؛
سرگرمِ نوشتن؛
سرگرمِ کلی دَوَندگی و مشکلاتِ ریز و درشت بودم و بازم حواسم به تک تک کارا و رفتارا و جزییاتش بود.
هر چند از دور؛ از خیلی دور؛
برای من نبود و من حواسم حتی به تُن صداش بود!
حواسِ لعنتیم به خطهای راهِ راهِ...
...با سر انگشتم گرفتم و پس زدم.
نمیشد.
بوی عطرِ او مدام از سر و کول من بالا میرفت و حالم کماکان خوب بود...
خندهام هنوز پابرجاست و البته که بغضِ عزیزی که این روزها مدام همراهِ من است و تنهایم نمیگذارد.
دیگر جدی جدی شیدایی را اکیداً و مطلقاً به هیچکس پیشنهاد و توصیه نمیکنم!
#صب_نوشت
#صبا_نوشت
#پست۲
#دلنوشت
#صبا_نوشت
#دلنوشت
#صبا_نوشت
به چشمای خودم انقدر باور نداشتم که به اون داشتم،
به دستهای هنرمندم انقدر نمیبالیدم که به اون، تکیه داده بودم. محکم. با خیالِ تخت.
چشمامو بسته بودم، میگفتم:
- همهجا تاریکهها، من از تاریکی میترسم.
چشم بسته هم حضورشو پشت سرم حس میکردم. باورش...
...مهری، با هول و ولا صدایش میزند:
- ماهین؟ من دستم بنده. تا من بیام، خودت تعارفشون کن که بیان داخل.
پوزخند میزند و بیجواب، از در خانه خارج میشود.
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#برای_دیگری
#رمان_برای_دیگری
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#مختوم_به_تو
#رمان_مختوم_به_تو...
ای پناهِ بیپناهان، تو بمان:)
#پست70
#مختوم_به_تو
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
#صبا_نصیری_نویسنده
#صبا_نوشت
#مختوم_به_تو
#صبا_نوشت|
#انجمن_تک_رمان
...میتونن هر روز ببینن تو رو؛ اما من نه!
نمیدونم درک میکنی الان چی دارم میگم یا نه؟ اما...
دوست داشتنت از من یه حسودِ دیوونه ساخته که دلم میخواد، یه روز که تونستم برات خانومی کنم، لمسِ حتی دستات رو برای هر کسی جز خودم، ممنوع کنم!
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#یه_روز_که
#دلنوشته_یه_روز_که...
...از روت کنار بره و تو کلافه شی؟
من که نمیدونم کِی!
اما میدونم که ترجیح میدم هر کاری کنم تا تو بخندی. ترجیح میدم تو برنامه یا فوتبالِ مورد علاقت رو ببینی و من، فقط تو رو نگاه کنم!
ترجیحم اینه تا خودِ صبح بیدار بمونم تا وول نخورم که مبادا سردت بشه و سرما نخوری!
#یه_روز_که
#صبا_نوشت...
...کنم
به شبهایی که قراره توی ب*غ*ل گرم تو، صبح بشن:)
به ب*وسههای گاه و بیگاهت...
به ب*غ*لهای امن و محکمت...
فقط یه خُرده دیگه صبر کن؛
فقط یه خُرده با این سکوت و لجبازیم مدارا کن؛
قول میدم اون روزی که قراره تا ابد و یک روز بهت «بله» بگم، تا آخرش رو قشنگ میچینه!
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان
#یه_روز_که
...میدم یه روز میاد که اینجوری تولدت رو جشن میگیریم!
جوری که تنِ من نقرهد*اغ از نگاهِ عاشقِ تو باشه و پیراهن سفیدِ تو، پر از لکههای رژ ل*ب سرخ من!
جوری که گوشهای تو پُر بشه از حرفهای عاشقانهی من و گرهی موهای فر من به دستای تو باز شه!
#یه_روز_که...
#دلنوشته_یه_روز_که
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان
...دل و گلوم حبس کردم. شاید الان نشه که بهت بگمشون؛ ولی قول میدم، یه روز که قدم به سمتم برداشتی، به محضِ رسیدنت، تک به تکشون رو دم گوشات بگم!
یه روز که از هر بیتابی، بیتابتری برای من؛
روزی که از هر دختری، عاشقترم برای تو!
#یه_روز_که...
#دلنوشته_یه_روز_که
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری...