Usage for hash tag: دامگستران

ساعت تک رمان

  1. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...و دلنشین فضا را پر کرده و در یک لحظه نور بسیار کم و ارغوانی رنگ محوطه بار را پوشاند. گویی خون‌آشام متوجه تغییر نبود و بی تفاوت به هر چیزی که در اطرافش می‌افتاد به نوشیدنش ادامه داد. نگاه های درخشان شکارچی بر او ثابت بود که با سرخوشی و لبخندزنان گفت: - با من می‌رقصی؟ #دامگستران بازگشت تاریکی
  2. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...را واضح‌تر و با سختی بیان کرد: - منظورم خودمون هستیم. نینا با بُهت آشکاری گفت: - چی؟ کلارا بدون هیچ احساسی با نگاه سردی ادامه داد. - همونطور که به بهترین دوستم لیلی حمله کردم می‌تونم به تو هم بکنم، باید از همدیگه دور بمونیم تا هیچ آسیبی بهت نرسونم، نه به تو و نه به لیلی. #دامگستران بازگشت...
  3. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...آن دو خواهر که به قصد کشت به همدیگر ضربه‌های مهلکی وارد می‌کردند. نعره کنان گفت: - دارین چه غلطی می‌کنین؟ نینا پس از سابین سر رسید و با دیدن چهره خونین آنها جیغ کشان نام کلارا را بر زبان آورد. اما آن‌ها در کار خود بودن و هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌توانست مانع درگیری‌اشان بشود. #دامگستران بازگشت...
  4. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...از او وادار می‌کرد. جیغ‌های دختر مو مشکی که با دیدن چهره‌ی واقعی هیولا دوست وحشت زده‌اش را همراه خودش به بیرون از کمین‌گاه مرگ می‌کشید مرا بیشتر و بیشتر حریص‌تر می‌کرد؛ هیولای درونم مرا وحشی‌تر و مایل‌تر می‌کرد تا خودم را گم کنم. به راستی این اتفاقات شوم پایان آغازم بود؟ #دامگستران بازگشت...
  5. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...چشمانش داشت که نگاه اسرارآمیزی به خود گرفت و گفت: - چی می‌خوای یادم بیاد؟ هیچ‌کدوم تو حال خودمون نبودیم و چیز زیادی یادم نمیاد. نینا که شوکه به نظر می‌رسید سعی کرد چهره‌ای عادی به خود بگیرد و گفت: - آره، منم چیز زیادی یادم نمیاد فکر کنم کاترین من و کلارا رو با خودش برد. #دامگستران بازگشت...
  6. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...جواب دادم: - تو مدرسه. شادی عجیب و غیرمنطقی در صدایش پیچید و گفت: - خوبه دلبندم، هر روز خدا می‌ری مدرسه و نمی‌خوام هیچ غیبتی داشته باشی حتی اگه روز تعطیل باشه بازم از روی محکم‌کاری می‌ری، شیر فهم شد؟ با تعجب و گنگی به حرف‌هایی که می‌زد گوش سپردم و او بی‌نفس ادامه داد. #دامگستران بازگشت تاریکی
  7. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...مورد من چه افکار و احساساتی داشت اما این برایم عجیب و غیرعادی بود که در این بازه زمانی که با او در حال صحبت بودم ضربان قلبش عادی و یک‌نواخت بود شاید با خود فکر می‌کند که دیوانه هستم؛ یا شاید هم من اولین نوجوانی نیستم که با او روبه‌رو شده و ممکن است مواد مصرف کرده باشد! #دامگستران بازگشت تاریکی
  8. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...که جولیو به سرعت و با آرامش قبلی گفت: - باید مژده بدم که پرنده‌ی فراریتون همونی که بلوند و شیرینه به قفس برگشته و شب در امن و امان است. کاترین شوکه گفت: - تو چی گفتی؟ لیلی کجاست؟ جولیو لبخندی زد و گفت: - گفتم که، الان توی خونە‌ی امنشه و داره خواب پرنس رویاهاش رو می‌بینه. #دامگستران بازگشت...
  9. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...او را به نرمی نوازش کرد و گفت: - بهم اعتماد کن عزیزم. لیلی بی‌حرکت کاملا مغلوب اشراف‌زاده اغواگر شده بود که به آرامی زمزمه کرد: - بهت اعتماد دارم. جولیو نیش‌خندی زد و پیروزمندانه به لیلی خیره شد. همچنان صورت معصومانە‌ی او را همانند عروسکی با قلب تپنده نوازش می‌کرد. #دامگستران بازگشت تاریکی
  10. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...گریه‌کنان در حالی که می‌لرزید دوان دوان از خیابان شلوغ و پر رفت و آمد عبور می‌کرد. ماشین‌ها با سرعت زیادی هنگام عبور او نگه می‌داشتند او بدون هیچ توجهی به سرعت سعی بر عبور از میان آن‌ها داشت و در افکارش به گریز و دوری از وحشتی که تمام وجودش را در بر گرفته بود می‌اندیشید. #دامگستران بازگشت...
بالا