...- بیا تو.
وقتی وارد شدم، در و بست. بدون اینکه اون چیزی بگه ویولت رو که رو کولم بود رو آوردم طبقه بالا. گذاشتمش رو تخت و بتی هم با جعبه معجونهاش اومد بالا تا مداواش کنه و الان هم من کنارش روی صندلی نشسته بودم و اون هم بیهوش و بیحال بود.
#بطن_دالان_تاریکی
#بهقلم_فاطمه_فتاحی
#انجمن_تک_رمان