خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 سکوت وهم اوری بر جمع حاکم است. نگاه تنگ شده و خیره ی عماد که کنار پدرش نشسته بود، اذیتم می‌کرد. دستی بین موهایم می‌کشم و بی حوصله پوف بلندی می‌کشم و به گلاب خاتون نگاه می‌کنم. مهربانی نگاه قهوه ای اش را دوست داشتم. مخصوصا لبخند همیشگی کنج لَبش را... اعتصام خان، بر روی صندلی سلطنتی بزرگش...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 #سناریوی_جایگزین #امیروالا #انجمن_تک_رمان
  3. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...شده بود، هیچ‌گاه خارج از سرزمینِ کَوِل‌یر نرفته بود. برخلاف آن، برتا کَوِل‌یر را به خوبی می‌شناخت و در نوجوانی‌اش کارهای زیادی کرده بود. با این‌حال وضعیت مارتا نیز مانند سرنلا بود، خیلی چیزها را ندیده بود و تجربه نکرده بود. Fairy's.1: پریان. #پارت13 #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت #انجمن_تک_رمان
  4. Negin_SH

    در حال ویرایش رمان ناطور نبات | Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    اکنون وقت آن بود که سرنلا اجازه دهد سؤالات یکی پس از دیگری در ذهنش حجوم آورند. آیا پسرجوان گفته بود کمتر از یک‌سال است که یک‌دیگر را می‌شناسند؟ حتی او از نقاشی‌اش تعریف کرده بود. سرنلا همیشه گمان می‌کرد ماریسی و خودش تنها هستند، بدون نفر سوم و بدون آن همه جمعیت در سالن ر*ق*ص که هنوز هم صدایشان...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 چشم بسته‌ام و قصد در جمع کردن افکارم را دارم. خوب راستش را بخواهید من یکی از همان کودکی ورژنم کمی با هم سن و سال‌هایم متفاوت بود. یک دختر تخس عصبی که با دیدن ماشین پلیس ضعیف می‌کرد و تا هنگامی که روی زمین نیفتاده بود، دنبالش می‌دوید و صدای اژیر پلیس را درمی‌اورد. بعد هم با فک باز شده و...
  6. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت13 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  7. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    صدای سرد و بی روح خان زاده کوچیکه درامد: -فرشاد من خودم پیداش کردم، فکر کنم اون قدر حق دارم توش که بگم: دستت بخوره بهش جفت دستات رو قطع می کنم؟! با ناباوری سرم رو بالا گرفتم و به چشماش نگاه کردم نی نی چشمام می درخشید باورش برام سخت بود. خان فرشاد با تعجب به قیافه جدی و اخموی خان زاده نگاه کرد.حس...
بالا